قانون مدنی
برای دانلود فایل PDF قانون مدنی کلیک کنید!
قانون مدنی مصوب 6 بهمن و 27 و 21 اسفند 1313 و 17 و 19 و 20 فروردین ماه 1314 شمسی
تذکر – چون قانون مدنی در سه دوره قانونگذاری تصویب شده (ادوار 6 – 9 – 10) و در مجلدات قوانین مجلس یکجا در دسترس مطالعهکنندگاننیست اینک که دوره نهم تجدید چاپ میشود آنچه در دوره نهم چاپ شده (از ماده 956 تا ماده 1206) در متن و 955 ماده که در دوره ششم به موجبماده واحده اجازه اجرا داده شده و از ماده 1207 تا ماده 1335 که در دوره دهم به تصویب مجلس شورای ملی رسیده در حاشیه چاپ شده تامطالعهکنندگان از مراجعه به کتابهای متعدد بینیاز شوند.
“ماده واحده – دولت مجاز است از روز 20 اردیبهشت 1307 که کاپیتولاسیون ملغی است لایحه قانون مدنی را که به مجلس شورای ملی تقدیم داشتهتا وقتی که رأی قطعی کمیسیون قوانین عدلیه مجلس شورای ملی اتخاذ و اعلام شود به موقع اجراء گذارد.”
تاریخ تصویب : 20/01/1314 | مرجع تصویب : مصوبات مجلس شورا | تعداد ماده : 1335 | تعداد تبصره : 5 | تعداد بند : 192 | شناسنامه روزنامه : 1877 | دوره : 9 | شماره چاپ : 2 | شماره جلد : 1 | شماره صفحه : 210| سال : 2 شماره چاپ : 1314 | شماره صفحه : 10
بخش اول قانون مدنی
مصوب 1307.2.20
–
مقدمه
در انتشار و آثار و اجراء قوانین به طور عموم
ماده 1 – قوانین باید در ظرف سه روز از تاریخ توشیح به صحه ملوکانه منتشر شود.
ماده 2 – قوانین در تهران ده روز پس از انتشار و در ولایات بعد از انقضاء مدت
مزبور به اضافه یک روز برای هر شش فرسخ مسافت تا تهرانلازمالاجراء است مگر این
که خود قانون ترتیب خاصی برای موقع اجرا مقرر کرده باشد.
ماده 3 – انتشار قوانین باید در روزنامه رسمی به عمل آید.
ماده 4 – اثر قانون نسبت به آتیه است و قانون نسبت به ماقبل خود اثر ندارد مگر
این که در خود قانون مقررات خاصی نسبت به این موضوع اتخاذشده باشد.
ماده 5 – کلیه سکنه ایران اعم از اتباع داخله و خارجه مطیع قوانین ایران خواهند
بود مگر در مواردی که قانون استثناء کرده باشد.
ماده 6 – قوانین مربوطه به احوال شخصیه از قبیل نکاح و طلاق و اهلیت اشخاص وارث
در مورد کلیه اتباع ایران ولو این که مقیم در خارجه باشندمجری خواهد بود.
ماده 7 – اتباع خارجه مقیم در خاک ایران از حیث مسائل مربوطه به احوال شخصیه و
اهلیت خود و همچنین از حیث حقوق ارثیه در حدودمعاهدات مطیع قوانین و مقررات دولت
متبوع خود خواهند بود.
ماده 8 – اموال غیر منقول که اتباع خارجه در ایران بر طبق عهود تملک کرده یا
میکنند از هر جهت تابع قوانین ایران خواهد بود.
ماده 9 – مقررات عهودی که بر طبق قانون اساسی بین دولت ایران و سایر دول منعقد
شده باشد در حکم قانون است.
ماده 10 – قراردادهای خصوصی نسبت به کسانی که آن را منعقد نمودهاند در صورتی که
مخالف صریح قانون نباشد نافذ است.
جلد اول – در اموال
کتاب اول – در بیان اموال و مالکیت به طور کلی
باب اول – در بیان انواع اموال
ماده 11 – اموال بر دو قسمت است منقول و غیر منقول.
فصل اول – در اموال غیر منقول
ماده 12 – مال غیر منقول آن است که از محلی به محل دیگر نتوان نقل نمود اعم از
این که استقرار آن ذاتی باشد یا به واسطه عمل انسان به نحوی کهنقل آن مستلزم
خرابی یا نقص خود مال یا محل آن شود.
ماده 13 – اراضی و ابنیه و آسیا و هر چه که در بنا منصوب و عرفاً جزء بنا محسوب
میشود غیر منقول است و همچنین است لولهها که برای جریانآب یا مقاصد دیگر در
زمین یا بنا کشیده شده باشد.
ماده 14 – آینه و پرده نقاشی و مجسمه و امثال آنها در صورتی که در بنا یا زمین به
کار رفته باشد به طوری که نقل آن موجب نقص یا خرابی خود آنیا محل آن بشود غیر
منقول است.
ماده 15 – ثمره و حاصل مادام که چیده یا درو نشده است غیر منقول است اگر قسمتی از
آن چیده یا درو شده باشد تنها آن قسمت منقول است.
ماده 16 – مطلق اشجار و شاخههای آن و نهال و قلمه مادام که بریده یا کنده نشده
است غیر منقول است.
ماده 17 – حیوانات و اشیایی که مالک آن را برای عمل زراعت اختصاص داده باشد از
قبیل گاو و گاومیش و ماشین و اسباب و ادوات زراعت و تخمو غیره و به طور کلی هر
مال منقول که برای استفاده از عمل زراعت لازم و مالک آن را به این امر تخصیص داده
باشد از جهت صلاحیت محاکم وتوقیف اموال جزو ملک محسوب و در حکم مال غیر منقول است
و همچنین است تلمبه و گاو و یا حیوان دیگری که برای آبیاری زراعت یا خانه و
باغاختصاص داده شده است.
ماده 18 – حق انتفاع از اشیاء غیر منقوله مثل حق عمری و سکنی و همچنین حق ارتفاق
نسبت به ملک غیر از قبیل حقالعبور و حقالمجری ودعاوی راجعه به اموال غیر منقوله
از قبیل تقاضای خلع ید و امثال آن تابع اموال غیر منقول است.
فصل دوم – در اموال منقوله
ماده 19 – اشیایی که نقل آن از محلی به محل دیگر ممکن باشد بدون این که به خود یا
محل آن خرابی وارد آید منقول است.
ماده 20 – کلیه دیون از قبیل قرض و ثمن مبیع و مالالاجاره عین مستأجره از حیث
صلاحیت محاکم در حکم منقول است ولو این که مبیع یا عینمستأجره از اموال غیر
منقوله باشد.
ماده 21 – انواع کشتیهای کوچک و بزرگ و قایقها و آسیاها و حمامهایی که در روی
رودخانه و دریاها ساخته میشود و میتوان آنها را حرکت داد وکلیه کارخانههایی که
نظر به طرز ساختمان جزو بنای عمارتی نباشد داخل در منقولات است ولی توقیف بعضی از
اشیاء مزبوره ممکن است نظر بهاهمیت آنها موافق ترتیبات خاصه به عمل آید.
ماده 22 – مصالح بنایی از قبیل سنگ و آجر و غیره که برای بنایی تهیه شده یا به
واسطه خرابی از بنا جدا شده باشد مادامی که در بنا به کار نرفتهداخل منقول است.
فصل سوم – در اموالی که مالک خاص ندارد
ماده 23 – استفاده از اموالی که مالک خاص ندارد مطابق قوانین مربوطه به آنها
خواهد بود.
ماده 24 – هیچکس نمیتواند طرق و شوارع عامه و کوچههایی را که آخر آنها مسدود
نیست تملک نماید.
ماده 25 – هیچکس نمیتواند اموالی را که مورد استفاده عموم است و مالک خاص ندارد
از قبیل پلها و کاروانسراها و آبانبارهای عمومی ومدارس قدیمه و میدانگاههای
عمومی تملک کند. و همچنین است قنوات و چاههایی که مورد استفاده عموم است.
ماده 26 – اموال دولتی که معد است برای مصالح یا انتفاعات عمومی مثل استحکامات و
قلاع و خندقها و خاکریزهای نظامی و قورخانه و اسلحهذخیره و سفاین جنگی و همچنین
اثاثیه و ابنیه سلطنتی و عمارات دولتی و سیمهای تلگرافی دولتی و موزهها و
کتابخانههای عمومی و آثار تاریخی وامثال آنها و بالجمله آنچه که از اموال منقوله
و غیر منقوله دولت به عنوان مصالح عمومی و منافع ملی در تحت تصرف دارد قابل تملک
خصوصینیست و همچنین است اموالی که موافق مصالح عمومی به ایالت یا ولایت یا ناحیه
یا شهری اختصاص یافته باشد.
ماده 27 – اموالی که ملک اشخاص نمیباشد و افراد مردم میتوانند آنها را مطابق
مقررات مندرجه در این قانون و قوانین مخصوصه مربوطه به هریک از اقسام مختلفه آنها
تملک کرده و یا از آنها استفاده کنند مباحات نامیده میشود مثل اراضی موات یعنی
زمینهایی که معطل افتاده و آبادی و کشت وزرع در آنها نباشد.
ماده 28 – اموال مجهولالمالک با اذن حاکم یا مأذون از قبل او به مصارف فقرا
میرسد.
باب دوم – در حقوق مختلفه که برای اشخاص نسبت به اموال حاصل میشود
ماده 29 – ممکن است اشخاص نسبت به اموال علاقههای ذیل را دارا باشند:
1 – مالکیت (اعم از عین یا منفعت).
2 – حق انتفاق.
3 – حق ارتفاق به ملک غیر.
فصل اول – در مالکیت
ماده 30 – هر مالکی نسبت به مایملک خود حق همه گونه تصرف و انتفاع دارد مگر در
مواردی که قانون استثناء کرده باشد.
ماده 31 – هیچ مالی را از تصرف صاحب آن نمیتوان بیرون کرد مگر به حکم قانون.
ماده 32 – تمام ثمرات و متعلقات اموال منقوله و غیر منقوله که طبعاً یا در نتیجه
عملی حاصل شده باشد بالتبع مال مالک اموال مزبوره است.
ماده 33 – نما و محصولی که از زمین حاصل میشود مال مالک زمین است چه به خودی خود
روییده باشد یا به واسطه عملیات مالک مگر این کهنما یا حاصل از اصله یا حبه غیر
حاصل شده باشد که در این صورت درخت و محصول مال صاحب اصله یا حبه خواهد بود اگر چه
بدون رضایصاحب زمین کاشته شده باشد.
ماده 34 – نتایج حیوانات در ملکیت تابع مادر است و هر کس مالک مادر شد مالک نتایج
آن هم خواهد شد.
ماده 35 – تصرف به عنوان مالکیت دلیل مالکیت است مگر این که خلاف آن ثابت شود.
ماده 36 – تصرفی که ثابت شود ناشی از سبب مملک یا ناقل قانونی نبوده معتبر نخواهد
بود.
ماده 37 – اگر متصرف فعلی اقرار کند که ملک سابقاً مال مدعی او بوده است در این
صورت مشارالیه نمیتواند برای رد ادعای مالکیت شخصمزبور به تصرف خود استناد کند
مگر این که ثابت نماید که ملک به ناقل صحیح به او منتقل شده است.
ماده 38 – مالکیت زمین مستلزم مالکیت فضای محاذی آن است تا هر کجا بالا رود و
همچنین است نسبت به زیر زمین بالجمله مالک حق همه گونهتصرف در هوا و فراز گرفتن
دارد مگر آن چه را که قانون استثناء کرده باشد.
ماده 39 – هر بنا و درخت که در روی زمین است و همچنین هر بنا و حفری که در زیر
زمین است ملک مالک آن زمین محسوب میشود مگر این کهخلاف آن ثابت شود.
فصل دوم – در حق انتفاع
ماده 40 – حق انتفاع عبارت از حقی است که به موجب آن شخص میتواند از مالی که عین
آن ملک دیگری است یا مالک خاصی ندارد استفاده کند.
حکم اخیر نسبت به اعمال حقوقی که مربوط به حقوق خانوادگی و یا حقوق ارثی بوده و
یا مربوط به نقل و انتقال اموال غیر منقول واقع در خارج ایرانمیباشد شامل نخواهد
بود.
مبحث اول – در عمری و رقبی و سکنی
ماده 41 – عمری حق انتفاعی است که به موجب عقدی از طرف مالک برای شخص به مدت عمر
خود یا عمر منتفع و یا عمر شخص ثالثی برقرارشده باشد.
ماده 42 – رقبی حق انتفاعی است که از طرف مالک برای مدت معینی برقرار میگردد.
ماده 43 – اگر حق انتفاع عبارت از سکونت در مسکنی باشد سکنی یا حق سکنی نامیده
میشود و این حق ممکن است به طریق عمری یا به طریقرقبی برقرار شود.
ماده 44 – در صورتی که مالک برای حق انتفاع مدتی معین نکرده باشد حبس مطلق بوده و
حق مزبور تا فوت مالک خواهد بود مگر این که مالکقبل از فوت خود رجوع کند.
ماده 45 – در موارد فوق حق انتفاع را فقط درباره شخص یا اشخاصی میتوان برقرار
کرد که در حین ایجاد حق مزبور وجود داشته باشند ولی ممکناست حق انتفاع تبعاً برای
کسانی هم که در حین عقد بوجود نیامدهاند برقرار شود و مادامی که صاحبان حق انتفاع
موجود هستند حق مزبور باقی و بعداز انقراض آنها حق زائل میگردد.
ماده 46 – حق انتفاع ممکن است فقط نسبت به مالی برقرار شود که استفاده از آن به
ابقاء عین ممکن باشد اعم از این که مال مزبور منقول باشد یاغیر منقول و مشاع باشد
یا مفروز.
ماده 47 – در حبس اعم از عمری و غیره قبض شرط صحت است.
ماده 48 – منتفع باید از مالی که موضوع حق انتفاع است سوءاستفاده نکرده و در
حفاظت آن تعدی یا تفریط ننماید.
ماده 49 – مخارج لازمه برای نگاهداری مالی که موضوع انتفاع است بر عهده منتفع
نیست مگر این که خلاف آن شرط شده باشد.
ماده 50 – اگر مالی که موضوع حق انتفاع است بدون تعدی یا تفریط منتفع تلف شود
مشارالیه مسئول آن نخواهد بود.
ماده 51 – حق انتفاع در موارد ذیل زایل میشود:
1) در صورت انقضاء مدت.
2) در صورت تلف شدن مالی که موضوع انتفاع است.
ماده 52 – در موارد ذیل منتفع ضامن تضررات مالک است:
1) در صورتی که منتفع از مال موضوع انتفاع سوءاستفاده کند.
2) در صورتی که شرایط مقرره از طرف مالک را رعایت ننماید و این عدم رعایت موجب
خسارتی بر موضوع حق انتفاع باشد.
ماده 53 – انتقال عین از طرف مالک به غیر موجب بطلان حق انتفاع نمیشود ولی اگر
منتقلالیه جاهل باشد که حق انتفاع متعلق به دیگری استاختیار فسخ معامله را خواهد
داشت.
ماده 54 – سایر کیفیات انتفاع از مال دیگری به نحوی خواهد بود که مالک قرار داده
یا عرف و عادت اقتضاء بنماید.
مبحث دوم – در وقف
ماده 55 – وقف عبارت است از این که عین مال حبس و منافع آن تسبیل شود.
ماده 56 – وقف واقع میشود به ایجاب از طرف واقف به هر لفظی که صراحتا دلالت بر
معنی آن کند و قبول طبقه اول از موقوفعلیهم یا قائم مقامقانونی آنها در صورتی که
محصور باشند مثل وقف بر اولاد و اگر موقوفعلیهم غیر محصور یا وقف بر مصالح عامه
باشد در این صورت قبول حاکمشرط است.
ماده 57 – واقف باید مالک مالی باشد که وقف میکند و به علاوه دارای اهلیتی باشد
که در معاملات معتبر است.
ماده 58 – فقط وقف مالی جایز است که به ابقاء عین بتوان از آن منتفع شد اعم از
این که منقول باشد یا غیر منقول مشاع باشد یا مفروز.
ماده 59 – اگر واقف عین موقوفه را به تصرف وقف ندهد وقف محقق نمیشود و هر وقت
بقبض داد وقف تحقق پیدا میکند.
ماده 60 – در قبض فوریت شرط نیست بلکه مادامی که واقف رجوع از وقف نکرده است هر
وقت قبض بدهد وقف تمام میشود.
ماده 61 – وقف بعد از وقوع آن به نحو صحت و حصول قبض لازم است و واقف نمیتواند
از آن رجوع کند یا در آن تغییری بدهد یا از موقوفعلیهمکسی را خارج کند یا کسی را
داخل در موقوفعلیهم نماید یا با آنها شریک کند یا اگر در ضمن عقد متولی معین
نکرده بعد از آن متولی قرار دهد یا خودبه عنوان تولیت دخالت کند.
ماده 62 – در صورتی که موقوفعلیهم محصور باشند خود آنها قبض میکنند و قبض طبقه
اولی کافی است و اگر موقوفعلیهم غیر محصور یا وقفبر مصالح عامه باشد متولی وقف و
الا حاکم قبض میکند.
ماده 63 – ولی و وصی محجورین از جانب آنها موقوفه را قبض میکنند و اگر خود واقف
تولیت را برای خود قرار داده باشد قبض خود او کفایتمیکند.
ماده 64 – مالی را که منافع آن موقتاً متعلق به دیگری است میتوان وقف نمود و
همچنین وقف ملکی که در آن حق ارتفاق موجود است جائز استبدون این که به حق مزبور
خللی وارد آید.
ماده 65 – صحت وقفی که به علت اضرار دیان واقف واقع شده باشد منوط به اجازه دیان
است.
ماده 66 – وقف بر مقاصد غیر مشروع باطل است.
ماده 67 – مالی که قبض و اقباض آن ممکن نیست وقف آن باطل است لیکن اگر واقف تنها
قادر بر اخذ و اقباض آن نباشد و موقوفعلیه قادر به اخذآن باشد صحیح است.
ماده 68 – هر چیزی که طبعاً یا بر حسب عرف و عادت جزء یا از توابع و متعلقات عین
موقوفه محسوب میشود داخل در وقف است مگر این کهواقف آن را استثناء کند به نحوی
که در فصل بیع مذکور است.
ماده 69 – وقف بر معدوم صحیح نیست مگر به تبع موجود.
ماده 70 – اگر وقف بر موجود و معدوم معاً واقع شود نسبت به سهم موجود صحیح و نسبت
به سهم معدوم باطل است.
ماده 71 – وقف بر مجهول صحیح نیست.
ماده 72 – وقف بر نفس به این معنی که واقف خود را موقوفعلیه یا جزء موقوفعلیهم
نماید یا پرداخت دیون یا سایر مخارج خود را از منافعموقوفه قرار دهد باطل است اعم
از این که راجع به حال حیات باشد یا بعد از فوت.
ماده 73 – وقف بر اولاد و اقوام و خدمه و واردین و امثال آنها صحیح است.
ماده 74 – در وقف بر مصالح عامه اگر خود واقف نیز مصداق موقوفعلیهم واقع شود
میتواند منتفع گردد.
ماده 75 – واقف میتواند تولیت یعنی اداره کردن امور موقوفه را مادامالحیات یا
در مدت معینی برای خود قرار دهد و نیز میتواند متولی دیگریمعین کند که مستقلاً یا
مجتمعاً با خود واقف اداره کند. تولیت اموال موقوفه ممکن است به یک یا چند نفر دیگر
غیر از خود واقف واگذار شود که هریک مستقلاً یا منضماً اداره کنند و همچنین واقف
میتواند شرط کند که خود او یا متولی که معین شده است نصب متولی کند و یا در این
موضوع هرترتیبی را که مقتضی بداند قرار دهد.
ماده 76 – کسی که واقف او را متولی قرار داده میتواند بدواً تولیت را قبول یا رد
کند و اگر قبول کرد دیگر نمیتواند رد نماید و اگر رد کرد مثلصورتی است که از اصل
متولی قرار داده نشده باشد.
ماده 77 – هر گاه واقف برای دو نفر یا بیشتر به طور استقلال تولیت قرار داده باشد
هر یک از آنها فوت کند دیگری یا دیگران مستقلاً تصرف میکنندو اگر به نحو اجتماع
قرار داده باشد تصرف هر یک بدون تصویب دیگری یا دیگران نافذ نیست و بعد از فوت یکی
از آنها حاکم شخصی را ضمیمه آن کهباقیمانده است مینماید که مجتمعاً تصرف کنند.
ماده 78 – واقف میتواند بر متولی ناظر قرار دهد که اعمال متولی به تصویب یا
اطلاع او باشد.
ماده 79 – واقف یا حاکم نمیتواند کسی را که در ضمن عقد وقف متولی قرار داده شده
است عزل کنند مگر در صورتی که حق عزل شرط شده باشدو اگر خیانت متولی ظاهر شود
حاکم ضم امین میکند.
ماده 80 – اگر واقف وضع مخصوصی را در شخص متولی شرط کرده باشد و متولی فاقد آن
وصف گردد منعزل میشود.
ماده 81 – در اوقاف عامه اگر واقف متولی معین نکرده باشد اداره کردن امور موقوفه
بر طبق ماده 6 قانون 28 شعبان 1328 خواهد بود ولی دراوقاف خاصه اگر متولی مخصوص
نباشد تصدی با خود موقوفعلیهم است.
ماده 82 – هر گاه واقف برای اداره کردن موقوفه ترتیب خاصی معین کرده باشد متولی
باید به همان ترتیب رفتار کند و اگر ترتیبی قرار نداده باشدمتولی باید راجع به
تعمیر و اجاره و جمعآوری منافع و تقسیم آن بر مستحقین و حفظ موقوفه و غیره مثل
وکیل امینی عمل نماید.
ماده 83 – متولی نمیتواند تولیت را به دیگری تفویض کند مگر آن که واقف در ضمن
وقف به او اذن داده باشد ولی اگر در ضمن وقف شرطمباشرت نشده باشد میتواند وکیل
بگیرد.
ماده 84 – جائز است واقف از منافع موقوفه سهمی برای عمل متولی قرار دهد و اگر
حقالتولیه معین نشده باشد متولی مستحق اجرتالمثل عملاست.
ماده 85 – بعد از آن که منافع موقوفه حاصل و حصه هر یک از موقوفعلیهم معین شد
موقوفعلیه میتواند حصه خود را تصرف کند اگر چه متولیاذن نداده باشد مگر این که
واقف اذن در تصرف را شرط کرده باشد.
ماده 86 – در صورتی که واقف ترتیبی قرار نداده باشد مخارج تعمیر و اصلاح موقوفه و
اموری که برای تحصیل منفعت لازم است بر حقموقوفعلیهم مقدم خواهد بود.
ماده 87 – واقف میتواند شرط کند که منافع موقوفه مابین موقوفعلیهم به تساوی
تقسیم شود یا به تفاوت و یا این که اختیار به متولی یا شخصدیگری بدهد که هر نحو
مصلحت داند تقسیم کند.
ماده 88 – بیع وقف در صورتی که خراب شود یا خوف آن باشد که منجر به خرابی گردد به
طوری که انتفاع از آن ممکن نباشد در صورتی جایز استکه عمران آن متعذر باشد یا کسی
برای عمران آن حاضر نشود.
ماده 89 – هر گاه بعض موقوفه خراب یا مشرف به خرابی گردد به طوری که انتفاع از آن
ممکن نباشد همان بعض فروخته میشود مگر این که خرابیبعض سبب سلب انتفاع قسمتی که
باقیمانده است بشود در این صورت تمام فروخته میشود.
ماده 90 – عین موقوفه در مورد جواز بیع یا قرب به غرض واقف تبدیل میشود.
ماده 91 – در موارد ذیل منافع موقوفات عامه صرف بریات عمومیه خواهد شد:
1) در صورتی که منافع موقوفه مجهولالمصرف باشد مگر این که قدر متیقنی در بین
باشد.
2) در صورتی که صرف منافع موقوفه در مورد خاصی که واقف معین کرده است متعذر باشد.
مبحث سوم – در حق انتفاع از مباحات
ماده 92 – هر کس میتواند با رعایت قوانین و نظامات راجعه به هر یک از مباحات از
آنها استفاده نماید.
فصل سوم
در حق ارتفاق نسبت به ملک غیر و در احکام و آثار املاک نسبت به املاک مجاور
مبحث اول – در حق ارتفاق نسبت به ملک غیر
ماده 93 – ارتفاق حقی است برای شخص در ملک دیگری.
ماده 94 – صاحبان املاک میتوانند در ملک خود هر حقی را که بخواهند نسبت به دیگری
قرار دهند در این صورت کیفیت استحقاق تابع قرارداد وعقدی است که مطابق آن حق داده
شده است.
ماده 95 – هر گاه زمین یا خانه کسی مجرای فاضلاب یا آب باران زمین یا خانه دیگری
بوده است صاحب آن خانه یا زمین نمیتواند جلوگیری از آنکند مگر در صورتی که عدم
استحقاق او معلوم شود.
ماده 96 – چشمه واقعه در زمین کسی محکوم به ملکیت صاحب زمین است مگر این که دیگری
نسبت به آن چشمه عیناً یا انتفاعاً حقی داشتهباشد.
ماده 97 – هر گاه کسی از قدیم در خانه یا ملک دیگری مجرای آب به ملک خود یا حق
مرور داشته صاحب خانه یا ملک نمیتواند مانع آب بردن یاعبور او از ملک خود شود و
همچنین است سایر حقوق از قبیل حق داشتن در و شبکه و ناودان و حق شرب و غیره.
ماده 98 – اگر کسی حق عبور در ملک غیر ندارد ولی صاحب ملک اذن داده باشد که از
ملک او عبور کنند هر وقت بخواهد میتواند از اذن خودرجوع کرده و مانع عبور او
بشود و همچنین است سایر ارتفاقات.
ماده 99 – هیچکس حق ندارد ناودان خود را به طرف ملک دیگری بگذارد یا آب باران از
بام خود به بام یا ملک همسایه جاری کند و یا برف بریزدمگر به اذن او.
ماده 100 – اگر مجرای آب شخصی در خانه دیگری باشد و در مجری خرابی بهم رسد به
نحوی که عبور آب موجب خسارت خانه شود مالک خانهحق ندارد صاحب مجری را به تعمیر
مجری اجبار کند بلکه خود او باید دفع ضرر از خود نماید چنانچه اگر خرابی مجری مانع
عبور آب شود مالک خانهملزم نیست که مجری را تعمیر کند بلکه صاحب حق باید خود رفع
مانع کند در این صورت برای تعمیر مجری میتواند داخل خانه یا زمین شود ولیکنبدون
ضرورت حق ورود ندارد مگر به اذن صاحب ملک.
ماده 101 – هر گاه کسی از آبی که ملک دیگری است به نحوی از انحاء حق انتفاع داشته
باشد از قبیل دایر کردن آسیا و امثال آن صاحب آن نمیتواندمجری را تغییر دهد به
نحوی که مانع از استفاده حق دیگری باشد.
ماده 102 – هر گاه ملکی کلاً یا جزئاً به کسی منتقل شود و برای آن ملک حقالارتفاقی
در ملک دیگر یا در جزء دیگر همان ملک موجود باشد آنحق به حال خود باقی میماند
مگر این که خلاف آن تصریح شده باشد.
ماده 103 – هر گاه شرکاء ملکی دارای حقوق و منافعی باشند و آن ملک مابین شرکاء
تقسیم شود هر کدام از آنها به قدر حصه مالک آن حقوق ومنافع خواهد بود مثل این که
اگر ملکی دارای حق عبور در ملک غیر بوده و آن ملک که دارای حق است بین چند نفر
تقسیم شود هر یک از آنها حقعبور از همان محلی که سابقاً حق داشته است خواهد داشت.
ماده 104 – حقالارتفاق مستلزم وسایل انتفاع از آن حق نیز خواهد بود مثل این که
اگر کسی حق شرب از چشمه یا حوض یا آب انبار غیر دارد حقعبور تا آن چشمه یا حوض و
آب انبار هم برای برداشتن آب دارد.
ماده 105 – کسی که حقالارتفاق در ملک غیر دارد مخارجی که برای تمتع از آن حق
لازم شود به عهده صاحب حق میباشد مگر این که بین او وصاحب ملک بر خلاف آن قراری
داده شده باشد.
ماده 106 – مالک ملکی که مورد حقالارتفاق غیر است نمیتواند در ملک خود تصرفاتی
نماید که باعث تضییع یا تعطیل حق مزبور باشد مگر بااجازه صاحب حق.
ماده 107 – تصرفات صاحب حق در ملک غیر که متعلق حق اوست باید به اندازهای باشد
که قرار دادند و یا به مقدار متعارف و آن چه ضرورتانتفاع اقتضا میکند.
ماده 108 – در تمام مواردی که انتفاع کسی از ملک دیگری به موجب اذن محض باشد مالک
میتواند هر وقت بخواهد از اذن خود رجوع کند مگراین که مانع قانونی موجود باشد.
مبحث دوم – در احکام و آثار املاک نسبت به املاک مجاور
ماده 109 – دیواری که مابین دو ملک واقع است مشترک مابین صاحب آن دو ملک محسوب
میشود مگر این که قرینه یا دلیلی بر خلاف آنموجود باشد.
ماده 110 – بنا به طور ترصیف و وضع سرتیر از جمله قرائن است که دلالت بر تصرف و
اختصاص میکنند.
ماده 111 – هر گاه از دو طرف بنا متصل به دیوار به طور ترصیف باشد و یا از هر دو
طرف بروی دیوار سرتیر گذاشته شده باشد آن دیوار محکوم بهاشتراک است مگر این که
خلاف آن ثابت شود.
ماده 112 – هر گاه قرائن اختصاصی فقط از یک طرف باشد تمام دیوار محکوم به ملکیت
صاحب آن طرف خواهد بود مگر این که خلافش ثابتشود.
ماده 113 – مخارج دیوار مشترک بر عهده کسانی است که در آن شرکت دارند.
ماده 114 – هیچ یک از شرکاء نمیتواند دیگری را اجبار بر بنا و تعمیر دیوار مشترک
نماید مگر این که دفع ضرر به نحو دیگر ممکن نباشد.
ماده 115 – در صورتی که دیوار مشترک خراب شود و احد شریکین از تجدید بناء و اجازه
تصرف در مبنای مشترک امتناع نماید شریک دیگرمیتواند در حصه خاص خود تجدید بنای
دیوار را کند.
ماده 116 – هر گاه احد شرکاء راضی به تصرف دیگری در مبنا باشد ولی از تحمل مخارج
مضایقه نماید شریک دیگر میتواند بنای دیوار را تجدیدکند و در این صورت اگر بنای
جدید با مصالح مشترک ساخته شود دیوار مشترک خواهد بود والا مختص به شریکی است که
بنا را تجدید کرده است.
ماده 117 – اگر یکی از دو شریک دیوار مشترک را خراب کند در صورتی که خراب کردن آن
لازم نبوده باید آن که خراب کرده مجدداً آن را بنا کند.
ماده 118 – هیچ یک از دو شریک حق ندارد دیوار مشترک را بالا ببرد یا روی آن بنا
سرتیر بگذارد یا دریچه و رف باز کند یا هر نوع تصرفی نمایدمگر به اذن شریک دیگر.
ماده 119 – هر یک از شرکاء بر روی دیوار مشترک سرتیر داشته باشد نمیتواند بدون
رضای شریک دیگر تیرها را از جای خود تغییر دهد و به جایدیگر از دیوار بگذارد.
ماده 120 – اگر صاحب دیوار به همسایه اذن دهد که بر وی دیوار او سرتیر بگذارد یا
روی آن بنا کند هر وقت بخواهد میتواند از اذن خود رجوع کندمگر این که بوجه ملزمی
این حق را از خود سلب کرده باشد.
ماده 121 – هر گاه کسی به اذن صاحب دیوار بر روی دیوار سرتیری گذارده باشد و بعد
آن را بردارد نمیتواند مجدداً بگذارد مگر به اذن جدید ازصاحب دیوار و همچنین است
سایر تصرفات.
ماده 122 – اگر دیواری متمایل به ملک غیر یا شارع و نحو آن شود که مشرف به خرابی
گردد صاحب آن اجبار میشود که آن را خراب کند.
ماده 123 – اگر خانه یا زمینی بین دو نفر تقسیم شود یکی از آنها نمیتواند دیگری
را مجبور کند که با هم دیواری مابین دو قسمت بکشند.
ماده 124 – اگر از قدیم سرتیر عمارتی روی دیوار مختصی همسایه بوده و سابقه این
تصرف معلوم نباشد باید به حال سابق باقی بماند و اگر به سببخرابی عمارت و نحو آن
سرتیر برداشته شود صاحب عمارت میتواند آن را تجدید کند و همسایه حق ممانعت ندارد
مگر این که ثابت نماید وضعیتسابق به صرف اجازه او ایجاد شده بوده است.
ماده 125 – هر گاه طبقه تحتانی مال کسی باشد و طبقه فوقانی مال دیگری هر یک از
آنها میتواند به طور متعارف در حصه اختصاصی خود تصرفبکند لیکن نسبت به سقف بین
دو طبقه هر یک از مالکین طبقه فوقانی و تحتانی میتواند در کف یا سقف طبقه اختصاصی
خود به طور متعارف آناندازه تصرف نماید که مزاحم حق دیگری نباشد.
ماده 126 – صاحب اتاق تحتانی نسبت به دیوارهای اتاق و صاحب فوقانی نسبت به
دیوارهای غرفه بالاختصاص و هر دو نسبت به سقف مابیناتاق و غرفه بالاشتراک متصرف
شناخته میشوند.
ماده 127 – پله فوقانی ملک صاحب طبقه فوقانی محسوب است مگر این که خلاف آن ثابت
شود.
ماده 128 – هیچ یک از صاحبان طبقه تحتانی و غرفه فوقانی نمیتواند دیگری را اجبار
به تعمیر یا مساعدت در تعمیر دیوارها و سقف آن بنماید.
ماده 129 – هر گاه سقف واقع مابین عمارت تحتانی و فوقانی خراب شود در صورتی که
بین مالک فوقانی و مالک تحتانی موافقت در تجدید بناحاصل نشود و قرار داد ملزمی
سابقاً بین آنها موجود نباشد هر یک از مالکین اگر تبرعاً سقف را تجدید نموده چنانچه
با مصالح مشترکه ساخته شدهباشد سقف مشترک است و اگر با مصالح مختصه ساخته شده
متعلق به بانی خواهد بود.
ماده 130 – کسی حق ندارد خانه خود را به فضای خانه همسایه بدون اذن او خروجی بدهد
و اگر بدون اذن خروجی بدهد ملزم به رفع آن خواهدبود.
ماده 131 – اگر شاخه درخت کسی داخل در فضای خانه یا زمین همسایه شود باید از آنجا
عطف کند و اگر نکرد همسایه میتواند آن را عطف کند واگر نشد از حد خانه خود قطع
کند و همچنین است حکم ریشههای درخت که داخل ملک غیر میشود.
ماده 132 – کسی نمیتواند در ملک خود تصرفی کند که مستلزم تضرر همسایه شود مگر
تصرفی که به قدر متعارف و برای رفع حاجت یا رفع ضرراز خود باشد.
ماده 133 – کسی نمیتواند از دیوار خانه خود به خانه همسایه در باز کند اگر چه
دیوار ملک مختصی او باشد لیکن میتواند از دیوار مختصی خودروزنه یا شبکه باز کند
و همسایه حق منع او را ندارد ولی همسایه هم میتواند جلو روزنه و شبکه دیوار بکشد
یا پرده بیاویزد که مانع رؤیت شود.
ماده 134 – هیچ یک از اشخاصی که در یک معبر یا یک مجری شریکند نمیتوانند شرکاء
دیگر را مانع از عبور یا بردن آب شوند.
ماده 135 – درخت و حفیره و نحو آنها که فاصل مابین املاک باشد در حکم دیوار مابین
خواهد بود.
مبحث سوم – در حریم املاک
ماده 136 – حریم مقداری از اراضی اطراف ملک و قنات و نهر و امثال آن است که برای
کمال انتفاع از آن ضرورت دارد.
ماده 137 – حریم چاه برای آب خوردن (20) گز و برای زراعت (30) گز است.
ماده 138 – حریم چشمه و قنات از هر طرف در زمین رخوه (500) گز و در زمین سخت
(250) گز است لیکن اگر مقادیر مذکوره در این ماده و مادهقبل برای جلوگیری از ضرر
کافی نباشد به اندازهای که برای دفع ضرر کافی باشد به آن افزوده میشود.
ماده 139 – حریم در حکم ملک صاحب حریم است و تملک و تصرف در آن که منافی باشد با
آن چه مقصود از حریم است بدون اذن از طرفمالک صحیح نیست و بنابر این کسی
نمیتواند در حریم چشمه و یا قنات دیگری چاه یا قنات بکند ولی تصرفاتی که موجب
تضرر نشود جائز است.
کتاب دوم – در اسباب تملک
ماده 140 – تملک حاصل میشود:
1)به احیاء اراضی موات و حیازت اشیاء مباحه.
2)به وسیله عقود و تعهدات.
3)به وسیله اخذ بشفعه.
4) به ارث.
در احیاء اراضی موات و حیازت اشیاء مباحه
باب اول – در احیاء اراضی موات و مباحه
ماده 141 – مراد از احیای زمین آن است که اراضی موات و مباحه را به وسیله عملیاتی
که در عرف آباد کردن محسوب است از قبیل زراعت،درختکاری، بنا ساختن و غیره قابل
استفاده نمایند.
ماده 142 – شروع در احیاء از قبیل سنگ چیدن اطراف زمین یا کندن چاه و غیره تحجیر
است و موجب مالکیت نمیشود ولی برای تحجیرکنندهایجاد حق اولویت در احیاء
مینماید.
ماده 143 – هر کس از اراضی موات و مباحه قسمتی را به قصد تملک احیاء کند مالک آن
قسمت میشود.
ماده 144 – احیاء اطراف زمین موجب تملک وسط آن نیز میباشد.
ماده 145 – احیاءکننده باید قوانین دیگر مربوطه به این موضوع را از هر حیث رعایت
نماید.
باب دوم در حیازت مباحات
ماده 146 – مقصود از حیازت تصرف و وضع ید است یا مهیا کردن وسایل تصرف و استیلا.
ماده 147 – هر کس مال مباحی را با رعایت قوانین مربوطه به آن حیازت کند مالک آن
میشود.
ماده 148 – هر کس در زمین مباح نهری بکند و متصل کند به رودخانه آن نهر را احیاء
کرده و مالک آن نهر میشود ولی مادامی که متصل به رودخانهنشده است تحجیر محسوب
است.
ماده 149 – هر گاه کسی به قصد حیازت میاه مباحه نهر یا مجری احداث کند آب مباحی
که در نهر یا مجرای مزبور وارد شود ملک صاحب مجریاست و بدون اذن مالک نمیتوان از
آن نهری جدا کرد یا زمینی مشروب نمود.
ماده 150 – هر گاه چند نفر در کندن مجری یا چاه شریک شوند به نسبت عمل و مخارجی
که موجب تفاوت عمل باشد مالک آب آن میشوند و بههمان نسبت بین آنها تقسیم میشود.
ماده 151 – یکی از شرکاء نمیتواند از مجرای مشترک مجرایی جدا کند یا دهنه نهر را
وسیع یا تنگ کند یا روی آن پل یا آسیاب بسازد یا اطراف آندرخت بکارد یا هر نحو
تصرفی کند مگر به اذن سایر شرکاء.
ماده 152 – اگر نصیب مفروض یکی از شرکاء از آب نهر مشترک داخل مجرای مختصی آن شخص
شود آن آب ملک مخصوص آن میشود و هرنحو تصرفی در آن میتواند بکند.
ماده 153 – هر گاه نهری مشترک مابین جماعتی باشد و در مقدار نصیب هر یک از آنها
اختلاف شود حکم به تساوی نصیب آنها میشود مگر این کهدلیلی بر زیادتی نصیب بعضی
از آنها موجود باشد.
ماده 154 – کسی نمیتواند از ملک غیر آب به ملک خود ببرد بدون اذن مالک اگر چه
راه دیگری نداشته باشد.
ماده 155 – هر کس حق دارد از نهرهای مباحه اراضی خود را مشروب کند یا برای زمین و
آسیاب و سایر حوائج خود از آن نهر جدا کند.
ماده 156 – هر گاه آب نهر کافی نباشد که تمام اراضی اطراف آن مشروب شود و مابین
صاحبان اراضی در تقدم و تأخر اختلاف شود و هیچ یکنتواند حق تقدم خود را ثابت کند
با رعایت ترتیب هر زمینی که به منبع آب نزدیکتر است به قدر حاجت حق تقدم بر زمین
پایینتر خواهد داشت.
ماده 157 – هر گاه دو زمین در دو طرف نهر محاذی هم واقع شوند و حق تقدم یکی بر
دیگری محرز نباشد و هر دو در یک زمان بخواهند آب ببرندو آب کافی برای هر دو نباشد
باید برای تقدم و تأخر در بردن آب به نسبت حصه قرعه زده و اگر آب کافی برای هر دو
باشد به نسبت حصه تقسیممیکنند.
ماده 158 – هر گاه تاریخ احیاء اراضی اطراف رودخانه مختلف باشد زمینی که احیاء آن
مقدم بوده است در آب نیز مقدم میشود بر زمین متأخر دراحیاء اگر چه پایینتر از
آن باشد.
ماده 159 – هر گاه کسی بخواهد جدیداً زمینی در اطراف رودخانه احیاء کند اگر آب
رودخانه زیاد باشد و برای صاحبان اراضی سابقه تضییقی نباشدمیتواند از آب رودخانه
زمین جدید را مشروب کند و الا حق بردن آب ندارد اگر چه زمین او بالاتر از سایر
اراضی باشد.
ماده 160 – هر کس در زمین خود یا اراضی مباحه به قصد تملک قنات یا چاهی بکند تا
به آب برسد یا چشمه جاری کند مالک آب آن میشود و دراراضی مباحه مادامی که به آب
نرسیده تحجیر محسوب است.
باب سوم – در معادن
ماده 161 – معدنی که در زمین کسی واقع شده باشد ملک صاحب زمین است و استخراج آن
تابع قوانین مخصوصه خواهد بود.
باب چهارم – در اشیاء پیدا شده و حیوانات ضاله
فصل اول – در اشیاء پیدا شده
ماده 162 – هر کسی مالی پیدا کند که قیمت آن کمتر از دهشاهی باشد میتواند آن را
تملک کند.
ماده 163 – اگر قیمت مال پیدا شده دهشاهی یا بیشتر باشد پیدا کننده باید یک سال
تعریف کند اگر در مدت مزبوره صاحب مال پیدا نشد مشارالیهمختار است که آن را به
طور امانت نگاهدارد یا تصرف دیگری در آن بکند در صورتی که آن را به طور امانت
نگاهدارد و بدون تقصیر او تلف شود ضامننخواهد بود.
ماده 164 – تعریف اشیاء پیدا شده عبارت است از نشر و اعلان بر حسب مقتضیات وقت و
محل به نحوی که عادتاً به اطلاع اهالی محل برسد.
ماده 165 – هر کس در بیابان یا خرابه که خالی از سکنه بوده و مالک خاصی ندارد
مالی پیدا کند میتواند آن را تملک کند و محتاج به تعریف نیستمگر این که معلوم
باشد که مال عهد زمان حاضر است در این صورت در حکم سایر اشیاء پیدا شده در آبادی
خواهد بود.
ماده 166 – اگر کسی در ملک غیر یا ملکی که از غیر خریده مالی پیدا کند یا احتمال
بدهد که مال مالک فعلی یا مالکین سابق است باید به آنها اطلاعبدهد اگر آنها مدعی
مالکیت شدند و به قرائن مالکیت آنها معلوم شد باید به آنها بدهد و الا به طریقی که
فوقاً مقرر است رفتار نماید.
ماده 167 – اگر مالی که پیدا شده است ممکن نیست باقی بماند و فاسد میشود باید به
قیمت عادله فروخته شود و قیمت آن در حکم خود مال پیداشده خواهد بود.
ماده 168 – اگر مال پیدا شده در زمان تعریف بدون تقصیر پیداکننده تلف شود
مشارالیه ضامن نخواهد بود.
ماده 169 – منافعی که از مال پیدا شده حاصل میشود قبل از تملک متعلق به صاحب آن
است و بعد از تملک مال پیدا کننده است.
فصل دوم – در حیوانات ضاله
ماده 170 – حیوان گم شده (ضاله) عبارت از هر حیوان مملوکی است که بدون متصرف
یافت شود ولی اگر حیوان مزبور در چراگاه یا نزدیک آبییافت شود یا متمکن از دفاع
خود در مقابل حیوانات درنده باشد ضاله محسوب نمیگردد.
ماده 171 – هر کس حیوانات ضاله پیدا نماید باید آن را به مالک آن رد کند و اگر
مالک را نشناسد باید به حاکم یا قائم مقام او تسلیم کند و الا ضامنخواهد بود اگر
چه آن را بعد از تصرف رها کرده باشد.
ماده 172 – اگر حیوان گمشده در نقاط مسکونه یافت شود و پیدا کننده با دسترسی به
حاکم یا قائم مقام او آن را تسلیم نکند حق مطالبه مخارجنگاهداری آن را از مالک
نخواهد داشت.
هر گاه حیوان ضاله در نقاط غیر مسکونه یافت شود پیداکننده میتواند مخارج
نگاهداری آن را از مالک مطالبه کند مشروط بر این که از حیوان انتفاعینبرده باشد و
الا مخارج نگاهداری با منافع حاصله احتساب و پیداکننده یا مالک فقط برای بقیه حق
رجوع به یکدیگر را خواهد داشت.
باب پنجم – در دفینه
ماده 173 – دفینه مالی است که در زمین یا بنایی دفن شده و بر حسب اتفاق و تصادف
پیدا میشود.
ماده 174 – دفینه که مالک آن معلوم نباشد ملک کسی است که آن را پیدا کرده است.
ماده 175 – اگر کسی در ملک غیر دفینه پیدا نماید باید به مالک اطلاع دهد اگر مالک
زمین مدعی مالکیت دفینه شد و آن را ثابت کرد دفینه به مدعیمالکیت تعلق میگیرد.
ماده 176 – دفینه که در اراضی مباحه کشف شود متعلق به مستخرج آن است.
ماده 177 – جواهری که از دریا استخراج میشود ملک کسی است که آن را استخراج کرده
است و آنچه که آب به ساحل میاندازد ملک کسی استکه آن را حیازت نماید.
ماده 178 – مالی که در دریا غرق شده و مالک از آن اعراض کرده است مال کسی است که
آن را بیرون بیاورد.
باب ششم – در شکار
ماده 179 – شکار کردن موجب تملک است.
ماده 180 – شکار حیوانات اهلی و حیوانات دیگری که علامت مالکیت در آن باشد موجب
تملک نمیشود.
ماده 181 – اگر کسی کندو یا محلی برای زنبور عسل تهیه کند زنبور عسلی که در آن
جمع میشوند ملک آن شخص است همین طور است حکمکبوتر که در برج کبوتر جمع شود.
ماده 182 – مقررات دیگر راجع به شکار به موجب نظامات مخصوصه معین خواهد شد.
قسمت دوم
در عقود و معاملات و الزامات
باب اول – در عقود و تعهدات به طور کلی
ماده 183 – عقد عبارت است از این که یک یا چند نفر در مقابل یک یا چند نفر دیگر
تعهد بر امری نمایند و مورد قبول آنها باشد.
فصل اول – در اقسام عقود و معاملات
ماده 184 – عقود و معاملات به اقسام ذیل منقسم میشوند:
لازم، جائز، خیاری، منجز و معلق.
ماده 185 – عقد لازم آن است که هیچ یک از طرفین معامله حق فسخ آن را نداشته باشد
مگر در موارد معینه.
ماده 186 – عقد جائز آن است که هر یک از طرفین بتواند هر وقتی بخواهد فسخ کند.
ماده 187 – عقد ممکن است به یک طرف لازم باشد و نسبت به طرف دیگر جائز.
ماده 188 – عقد خیاری آن است که برای طرفین یا یکی از آنها یا برای ثالثی اختیار
فسخ باشد.
ماده 189 – عقد منجز آن است که تأثیر آن بر حسب انشاء موقوف به امر دیگری نباشد و
الا معلق خواهد بود.
فصل دوم
در شرایط اساسی برای صحت معامله
ماده 190 – برای صحت هر معامله شرایط ذیل اساسی است.
1) قصد طرفین و رضای آنها.
2) اهلیت طرفین.
3) موضوع معین که مورد معامله باشد.
4) مشروعیت جهت معامله.
مبحث اول – در قصد طرفین و رضای آنها
ماده 191 – عقد محقق میشود به قصد انشاء به شرط مقرون بودن به چیزی که دلالت بر
قصد کند.
ماده 192 – در مواردی که برای طرفین یا یکی از آنها تلفظ ممکن نباشد اشاره که
مبین قصد و رضا باشد کافی خواهد بود.
ماده 193 – انشاء معامله ممکن است به وسیله عملی که مبین قصد و رضا باشد مثل قبض
و اقباض حاصل گردد مگر در مواردی که قانون استثناءکرده باشد.
ماده 194 – الفاظ و اشارات و اعمال دیگر که متعاملین به وسیله آن انشاء معامله
مینمایند باید موافق باشد به نحوی که احد طرفین همان عقدی راقبول کند که طرف
دیگر قصد انشاء او را داشته است و الا معامله باطل خواهد بود.
ماده 195 – اگر کسی در حال مستی یا بیهوشی یا در خواب معامله نماید آن معامله به
واسطه فقدان قصد باطل است.
ماده 196 – کسی که معامله میکند آن معامله برای خود آن شخص محسوب است مگر این که
در موقع عقد خلاف آن را تصریح نماید یا بعد خلافآن ثابت شود معذلک ممکن است در
ضمن معامله که شخص برای خود میکند تعهدی هم به نفع شخص ثالثی بنماید.
ماده 197 – در صورتی که ثمن یا مثمن معامله عین متعلق به غیر باشد آن معامله برای
صاحب عین خواهد بود.
ماده 198 – ممکن است طرفین یا یکی از آنها به وکالت از غیر اقدام بنماید و نیز
ممکن است که یک نفر به وکالت از طرف متعاملین این اقدام را بهعمل آورد.
ماده 199 – رضای حاصل در نتیجه اشتباه یا اکراه موجب نفوذ معامله نیست.
ماده 200 – اشتباه وقتی موجب عدم نفوذ معامله است که مربوط به خود موضوع معامله
باشد.
ماده 201 – اشتباه در شخص طرف به صحت معامله خللی وارد نمیآورد مگر در مواردی که
شخصیت طرف علت عمده عقد بوده باشد.
ماده 202 – اکراه با عمالی حاصل میشود که مؤثر در شخص با شعوری بوده و او را
نسبت به جان یا مال یا آبروی خود تهدید کند به نحوی که عادتاًقابل تحمل نباشد. در
مورد اعمال اکراهآمیز سن و شخصیت و اخلاق و مرد یا زن بودن شخص باید در نظر گرفته
شود.
ماده 203 – اکراه موجب عدم نفوذ معامله است اگر چه از طرف شخص خارجی غیر از
متعاملین واقع شود.
ماده 204 – تهدید طرف معامله در نفس یا جان یا آبروی اقوام نزدیک او از قبیل زوج
و زوجه و آباء و اولاد موجب اکراه است. در مورد این مادهتشخیص نزدیکی درجه برای
مؤثر بودن اکراه بسته به نظر عرف است.
ماده 205 – هر گاه شخصی که تهدید شده است بداند که تهدیدکننده نمیتواند تهدید
خود را به موقع اجرا گذارد و یا خود شخص مزبور قادر باشد براین که بدون مشقت
اکراه را از خود دفع کند و معامله را واقع نسازد آن شخص مکره محسوب نمیشود.
ماده 206 – اگر کسی در نتیجه اضطرار اقدام به معامله کند مکره محسوب نشده و
معامله اضطراری معتبر خواهد بود.
ماده 207 – ملزم شدن شخص به انشاء معامله به حکم مقامات صالحه قانونی اکراه محسوب
نمیشود.
ماده 208 – مجرد خوف از کسی بدون آن که از طرف آن کس تهدیدی شده باشد اکراه محسوب
نمیشود.
ماده 209 – امضاء معامله بعد از رفع اکراه موجب نفوذ معامله است.
مبحث دوم – در اهلیت طرفین
ماده 210 – متعاملین باید برای معامله اهلیت داشته باشند.
ماده 211 – برای این که متعاملین اهل محسوب شوند باید بالغ و عاقل و رشید باشند.
ماده 212 – معامله با اشخاصی که بالغ یا عاقل یا رشید نیستند بواسطه عدم اهلیت
باطل است.
ماده 213 – معامله محجورین نافذ نیست.
مبحث سوم – در مورد معامله
ماده 214 – مورد معامله باید مال یا عملی باشد که هر یک از متعاملین تعهد تسلیم
یا ایفاء آن را میکنند.
ماده 215 – مورد معامله باید مالیت داشته و متضمن منفعت عقلائی مشروع باشد.
ماده 216 – مورد معامله باید مبهم نباشد مگر در موارد خاصه که علم اجمالی به آن
کافی است.
مبحث چهارم در جهت معامله
ماده 217 – در معامله لازم نیست که جهت آن تصریح شود ولی اگر تصریح شده باشد باید
مشروع باشد و الا معامله باطل است.
ماده 218 – هر گاه معلوم شود که معامله به قصد فرار از دین واقع شده آن معامله
نافذ نیست.
فصل سوم – در اثر معاملات
مبحث اول – در قواعد عمومی
ماده 219 – عقودی که بر طبق قانون واقع شده باشد بین متعاملین و قائم مقام آنها
لازمالاتباع است مگر این که به رضای طرفین اقاله یا به علتقانونی فسخ شود.
ماده 220 – عقود نه فقط متعاملین را به اجرای چیزی که در آن تصریح شده است ملزم
مینماید بلکه متعاملین به کلیه نتایجی هم که به موجبعرف و عادت یا به موجب قانون
از عقد حاصل میشود ملزم میباشند.
ماده 221 – اگر کسی تعهد اقدام به امری را بکند یا تعهد نماید که از انجام امری
خودداری کند در صورت تخلف مسئول خسارت طرف مقابل استمشروط بر این که جبران خسارت
تصریح شده و یا تعهد عرفاً به منزله تصریح باشد و یا بر حسب قانون موجب ضمان باشد.
ماده 222 – در صورت عدم ایفاء تعهد با رعایت ماده فوق حاکم میتواند به کسی که
تعهد به نفع او شده است اجازه دهد که خود او عمل را انجامدهد و متخلف را به تأدیه
مخارج آن محکوم نماید.
ماده 223 – هر معامله که واقع شده باشد محمول بر صحت است مگر این که فساد آن
معلوم شود.
ماده 224 – الفاظ عقود محمول است بر معانی عرفیه.
ماده 225 – متعارف بودن امری در عرف و عادت به طوری که عقد بدون تصریح هم منصرف
آن باشد به منزله ذکر در عقد است.
مبحث دوم
در خسارات حاصله از عدم اجرای تعهدات
ماده 226 – در مورد عدم ایفاء تعهدات از طرف یکی از متعاملین طرف دیگر نمیتواند
ادعای خسارت نماید مگر این که برای ایفاء تعهد مدتمعینی مقرر شده و مدت مزبور
منقضی شده باشد و اگر برای ایفاء تعهد مدتی مقرر نبوده طرف وقتی میتواند ادعای
خسارت نماید که اختیار موقعانجام با او بوده و ثابت نماید که انجام تعهد را
مطالبه کرده است.
ماده 227 – متخلف از انجام تعهد وقتی محکوم به تأدیه خسارت میشود که نتواند ثابت
نماید که عدم انجام به واسطه علت خارجی بوده است کهنمیتوان مربوط به او نمود.
ماده 228 – در صورتی که موضوع تعهد تأدیه وجه نقدی باشد حاکم میتواند با رعایت
ماده 221 مدیون را به جبران خسارت حاصله از تأخیر درتأدیه دین محکوم نماید.
ماده 229 – اگر متعهد به واسطه حادثه که دفع آن خارج از حیطه اقتدار اوست نتواند
از عهده تعهد خود برآید محکوم به تأدیه خسارت نخواهد بود.
ماده 230 – اگر در ضمن معامله شرط شده باشد که در صورت تخلف متخلف مبلغی به عنوان
خسارت تأدیه نماید حاکم نمیتواند او را به بیشتر یاکمتر از آن چه که ملزم شده
است محکوم کند.
مبحث سوم – در اثر عقود نسبت به اشخاص ثالث
ماده 231 – معاملات و عقود فقط درباره طرفین متعاملین و قائم مقام قانونی آنها
مؤثر است مگر در مورد ماده 196
فصل چهارم
در بیان شرایطی که در ضمن عقد میشود
مبحث اول – در اقسام شرط
ماده 232 – شروط مفصله ذیل باطل است ولی مفسد عقد نیست:
1 – شرطی که انجام آن غیر مقدور باشد.
2 – شرطی که در آن نفع و فایده نباشد.
3 – شرطی که نامشروع باشد.
ماده 233 – شروط مفصله ذیل باطل و موجب بطلان عقد است.
1 – شرط خلاف مقتضای عقد.
2 – شرط مجهولی که جهل به آن موجب جهل به عوضین شود.
ماده 234 – شرط بر سه قسم است:
1 – شرط صفت.
2 – شرط نتیجه
3 – شرط فعل اثباتاً یا نفیاً.
شرط صفت عبارت است از شرط راجعه به کیفیت یا کمیت مورد معامله
شرط نتیجه آن است که تحقق امری در خارج شرط شود.
شرط فعل آن است که اقدام یا عدم اقدام به فعلی بر یکی از متعاملین یا بر شخص
خارجی شرط شود.
مبحث دوم – در احکام شرط
ماده 235 – هر گاه شرطی که در ضمن عقد شده است شرط صفت باشد و معلوم شود آن صفت
موجود نیست کسی که شرط به نفع او شده استخیار فسخ خواهد داشت.
ماده 236 – شرط نتیجه در صورتی که حصول آن نتیجه موقوف به سبب خاصی نباشد آن
نتیجه به نفس اشتراط حاصل میشود.
ماده 237 – هر گاه شرط در ضمن عقد شرط فعل باشد اثباتاً یا نفیاً کسی که ملتزم به
انجام شرط شده است باید آن را به جا بیاورد و در صورتتخلف طرف معامله میتواند به
حاکم رجوع نموده تقاضای اجبار به وفاء شرط بنماید.
ماده 238 – هر گاه فعلی در ضمن عقد شرط شود و اجبار ملتزم به انجام آن غیر مقدور
ولی انجام آن به وسیله شخص دیگری مقدور باشد حاکممیتواند به خرج ملتزم موجبات
انجام آن فعل را فراهم کند.
ماده 239 – هر گاه اجبار مشروط علیه برای انجام فعل مشروط ممکن نباشد و فعل مشروط
هم از جمله اعمالی نباشد که دیگری بتواند از جانب اوواقع سازد طرف مقابل حق فسخ
معامله را خواهد داشت.
ماده 240 – اگر بعد از عقد انجام شرط ممتنع شود یا معلوم شود که حینالعقد ممتنع
بوده است کسی که شرط بر نفع او شده است اختیار فسخمعامله را خواهد داشت مگر این
که امتناع مستند به فعل مشروطله باشد.
ماده 241 – ممکن است در معامله شرط شود که یکی از متعاملین برای آن چه که به
واسطه معامله مشغولالذمه میشود رهن یا ضامن بدهد.
ماده 242 – هر گاه در عقد شرط شده باشد که مشروط علیه مال معین را رهن دهد و آن
مال تلف یا معیوب شود مشروطله اختیار فسخ معامله راخواهد داشت نه حق مطالبه عوض
رهن یا ارش عیب و اگر بعد از آن که مال را مشروطله به رهن گرفت آن مال تلف یا
معیوب شود دیگر اختیار فسخندارد.
ماده 243 – هر گاه در عقد شرط شده باشد که ضامنی داده شود و این شرط انجام نگیرد
مشروطله حق فسخ معامله را خواهد داشت.
ماده 244 – طرف معامله که شرط به نفع او شده میتواند از عمل به آن شرط صرف نظر
کند در این صورت مثل آن است که این شرط در معامله قیدنشده باشد لیکن شرط نتیجه
قابل اسقاط نیست.
ماده 245 – اسقاط حق حاصل از شرط ممکن است به لفظ باشد یا به فعل یعنی عملی که
دلالت بر اسقاط شرط نماید.
ماده 246 – در صورتی که معامله به واسطه اقاله یا فسخ به هم بخورد شرطی که در ضمن
آن شده است باطل میشود و اگر کسی که ملزم به انجامشرط بوده است عمل به شرط کرده
باشد میتواند عوض او را از مشروطله بگیرد.
فصل پنجم – در معاملاتی که موضوع آن مال غیر است یا معاملات فضولی
ماده 247 – معامله به مال غیر جز به عنوان ولایت یا وصایت یا وکالت نافذ نیست ولو
اینکه صاحب مال باطناً راضی باشد ولی اگر مالک یا قائممقام او پس از وقوع معامله
آن را اجازه نمود در این صورت معامله صحیح و نافذ میشود.
ماده 248 – اجازه مالک نسبت به معامله فضولی حاصل میشود به لفظ یا فعلی که دلالت
بر امضاء عقد نماید.
ماده 249 – سکوت مالک ولو با حضور در مجلس عقد اجازه محسوب نمیشود.
ماده 250 – اجازه در صورتی مؤثر است که مسبوق به رد نباشد والا اثری ندارد.
ماده 251 – رد معامله فضولی حاصل میشود به هر لفظ یا فعلی که دلالت بر عدم رضای
به آن نماید.
ماده 252 – لازم نیست اجازه یا رد فوری باشد. اگر تأخیر موجب تضرر طرف اصیل باشد
مشارالیه میتواند معامله را به هم بزند.
ماده 253 – در معامله فضولی اگر مالک قبل از اجازه یا رد فوت نماید اجازه یا رد
با وارث است.
ماده 254 – هر گاه کسی نسبت به مال غیر معامله نماید و بعد از آن به نحوی از
انحاء به معاملهکننده فضولی منتقل شود صرف تملک موجب نفوذمعامله سابقه نخواهد
بود.
ماده 255 – هر گاه کسی نسبت به مالی معامله به عنوان فضولی نماید و بعد معلوم شود
که آن مال ملک معاملهکننده بوده است یا ملک کسی بودهاست که معاملهکننده
میتوانسته است از قبل او ولایتاً یا وکالتاً معامله نماید در این صورت نفوذ و صحت
معامله موکول به اجازه معامل است و الامعامله باطل خواهد بود.
ماده 256 – هر گاه کسی مال خود و مال غیر را به یک عقدی منتقل کند یا انتقال مالی
را برای خود و دیگری قبول کند معامله نسبت به خود او نافذو نسبت به غیر فضولی
است.
ماده 257 – اگر عین مالی که موضوع معامله فضولی بوده است قبل از این که مالک
معامله فضولی را اجازه یا رد کند مورد معامله دیگر نیز واقع شودمالک میتواند هر
یک از معاملات را که بخواهد اجازه کند در این صورت هر یک را اجازه کرد معاملات بعد
از آن نافذ و سابق بر آن باطل خواهد بود.
ماده 258 – نسبت به منافع مالی که مورد معامله فضولی بوده است و همچنین نسبت به
منافع حاصله از عوض آن اجازه یا رد از روز عقد مؤثرخواهد بود.
ماده 259 – هر گاه معامل فضولی مالی را که موضوع معامله بوده است به تصرف متعامل
داده باشد و مالک آن معامله را اجازه نکند متصرف ضامنعین و منافع است.
ماده 260 – در صورتی که معامل فضولی عوض مالی را که موضوع معامله بوده است گرفته
و در نزد خود داشته باشد و مالک با اجازه معامله قبضعوض را نیز اجازه کند دیگر حق
رجوع به طرف دیگر نخواهد داشت.
ماده 261 – در صورتی که مبیع فضولی به تصرف مشتری داده شود هر گاه مالک معامله را
اجازه نکرد مشتری نسبت به اصل مال و منافع مدتی کهدر تصرف او بوده ضامن است اگر
چه منافع را استیفاء نکرده باشد و همچنین است نسبت به هر عیبی که در مدت تصرف
مشتری حادث شده باشد.
ماده 262 – در مورد ماده قبل مشتری حق دارد که برای استرداد ثمن عیناً یا مثلاً یا
قیمتاً به بایع فضولی رجوع کند.
ماده 263 – هر گاه مالک معامله را اجازه نکند و مشتری هم بر فضولی بودن آن جاهل
باشد حق دارد که برای ثمن و کلیه غرامات به بایع فضولیرجوع کند و در صورت عالم
بودن فقط حق رجوع برای ثمن را خواهد داشت.
فصل ششم – در سقوط تعهدات
ماده 264 – تعهدات به یکی از طرق ذیل ساقط میشود:
1 – به وسیله وفاء به عهد.
2 – به وسیله اقاله.
3 – به وسیله ابراء.
4 – به وسیله تبدیل تعهد.
5 – به وسیله تهاتر.
6 – به وسیله مالکیت مافیالذمه.
مبحث اول – در وفاء به عهد
ماده 265 – هر کس مالی به دیگری بدهد ظاهر در عدم تبرع است بنابراین اگر کسی چیزی
به دیگری بدهد بدون این که مقروض آن چیز باشدمیتواند استرداد کند.
ماده 266 – در مورد تعهداتی که برای متعهدله قانوناً حق مطالبه نمیباشد اگر متعهد
به میل خود آن را ایفاء نماید دعوی استرداد او مسموع نخواهدبود.
ماده 267 – ایفاء دین از جانب غیر مدیون هم جائز است اگر چه از طرف مدیون اجازه
نداشته باشد ولیکن کسی که دین دیگری را ادا میکند اگر بااذن باشد حق مراجعه به
او دارد و الا حق رجوع ندارد.
ماده 268 – انجام فعلی در صورتی که مباشرت شخص متعهد شرط شده باشد به وسیله دیگری
ممکن نیست مگر با رضایت متعهدله.
ماده 269 – وفاء به عهد وقتی محقق میشود که متعهد چیزی را که میدهد مالک و یا
مأذون از طرف مالک باشد و شخصاً هم اهلیت داشته باشد.
ماده 270 – اگر متعهد در مقام وفاء به عهد مالی تأدیه نماید دیگر نمیتواند به
عنوان این که در حین تأدیه مالک آن مال نبوده استرداد آن را از متعهدله بخواهد
مگر این که ثابت کند که مال غیر و یا مجوز قانونی در ید او بوده بدون این که اذن
در تأدیه داشته باشد.
ماده 271 – دین باید به شخص داین یا به کسی که از طرف او وکالت دارد تأدیه گردد
یا به کسی که قانوناً حق قبض را دارد.
ماده 272 – تأدیه به غیر اشخاص مذکور در ماده فوق وقتی صحیح است که داین راضی
شود.
ماده 273 – اگر صاحب حق از قبول آن امتناع کند متعهد به وسیله تصرف دادن آن به
حاکم یا قائم مقام او بری میشود و از تاریخ این اقدام مسئولخسارتی که ممکن است
به موضوع حق وارد آید نخواهد بود.
ماده 274 – اگر متعهدله اهلیت قبض نداشته باشد تأدیه در وجه او معتبر نخواهد بود.
ماده 275 – متعهدله را نمیتوان مجبور نمود که چیز دیگری به غیر آن چه که موضوع
تعهد است قبول نماید اگر چه آن شیء قیمتاً معادل یا بیشتر ازموضوع تعهد باشد.
ماده 276 – مدیون نمیتواند مالی را که از طرف حاکم ممنوع از تصرف در آن شده است
در مقام وفاء به عهد تأدیه نماید.
ماده 277 – متعهد نمیتواند متعهدله را مجبور به قبول قسمتی از موضوع تعهد نماید
ولی حاکم میتواند نظر به وضعیت مدیون مهلت عادله یا قراراقساط دهد.
ماده 278 – اگر موضوع تعهد عین معینی باشد تسلیم آن به صاحبش در وضعیتی که حین
تسلیم دارد موجب برائت متعهد میشود اگر چه کسر ونقصان از تعدی یا تفریط متعهد
ناشی نشده باشد مگر در مواردی که در این قانون تصریح شده است ولی اگر متعهد با
انقضاء اجل و مطالبه تأخیر درتسلیم نموده باشد مسئول هر کسر و نقصان خواهد بود
اگر چه کسر و نقصان مربوط به تقصیر شخص متعهد نباشد.
ماده 279 – اگر موضوع تعهد عین شخصی نبوده و کلی باشد متعهد مجبور نیست که از فرد
اعلای آن ایفاء کند لیکن از فردی هم که عرفاً معیوبمحسوب است نمیتواند بدهد.
ماده 280 – انجام تعهد باید در محلی که عقد واقع شده به عمل آید مگر این که بین
متعاملین قرارداد مخصوصی باشد یا عرف و عادت ترتیبدیگری اقتضا نماید.
ماده 281 – مخارج تأدیه به عهده مدیون است مگر این که شرط خلاف شده باشد.
ماده 282 – اگر کسی به یک نفر دیون متعدده داشته باشد تشخیص این که تأدیه از بابت
کدام دین است با مدیون میباشد.
مبحث دوم – در اقاله
ماده 283 – بعد از معامله طرفین میتوانند به تراضی آن را اقاله و تفاسخ کنند.
ماده 284 – اقاله به هر لفظ یا فعلی واقع میشود که دلالت بر بهم زدن معامله کند.
ماده 285 – موضوع اقاله ممکن است تمام معامله واقع شود یا فقط مقداری از مورد آن.
ماده 286 – تلف یکی از عوضین مانع اقاله نیست در این صورت به جای آن چیزی که تلف
شده است مثل آن در صورت مثلی بودن و قیمت آن درصورت قیمتی بودن داده میشود.
ماده 287 – نماآت و منافع منفصله که از زمان عقد تا زمان اقاله در مورد معامله
حادث میشود مال کسی است که بواسطه عقد مالک شده است ولینماآت متصله مال کسی است
که در نتیجه اقاله مالک میشود.
ماده 288 – اگر مالک بعد از عقد در مورد معامله تصرفاتی کند که موجب ازدیاد قیمت
آن شود در حین اقاله به مقدار قیمتی که به سبب عمل او زیادشده است مستحق خواهد
بود.
مبحث سوم – در ابراء
ماده 289 – ابراء عبارت از این است که داین از حق خود به اختیار صرفنظر نماید.
ماده 290 – ابراء وقتی موجب سقوط تعهد میشود که متعهد برای ابراء اهلیت داشته
باشد.
ماده 291 – ابراء ذمه میت از دین صحیح است.
مبحث چهارم – در تبدیل تعهد
ماده 292 – تبدیل تعهد در موارد ذیل حاصل میشود:
1)وقتی که متعهد و متعهدله به تبدیل تعهد اصلی به تعهد جدیدی که قائم مقام آن
میشود به سببی از اسباب تراضی نمایند در این صورت متعهدنسبت به تعهد اصلی بری
میشود.
2)وقتی که شخص ثالث با رضایت متعهدله قبول کند که دین متعهد را ادا نماید.
3)وقتی که متعهدله مافیالذمه متعهد را به کسی دیگر منتقل نماید.
ماده 293 – در تبدیل تعهد تضمینات تعهد سابق به تعهد لاحق تعلق نخواهد گرفت مگر
این که طرفین معامله آن را صراحتاً شرط کرده باشند.
مبحث پنجم – در تهاتر
ماده 294 – وقتی دو نفر در مقابل یکدیگر مدیون باشند بین دیون آنها به یکدیگر به
طریقی که در مواد ذیل مقرر است تهاتر حاصل میشود.
ماده 295 – تهاتر قهری است و بدون این که طرفین در این موضوع تراضی نمایند حاصل
میگردد بنا بر این به محض این که دو نفر در مقابل یکدیگردر آن واحد مدیون شدند
هر دو دین تا اندازهای که با هم معادله مینماید به طور تهاتر بر طرف شده و طرفین
به مقدار آن در مقابل یکدیگر بریمیشوند.
ماده 296 – تهاتر فقط در مورد دو دینی حاصل میشود که موضوع آنها از یک جنس باشد
با اتحاد زمان و مکان تأدیه ولو به اختلاف سبب.
ماده 297 – اگر بعد از ضمان مضمونله به مضمونعنه مدیون شود موجب فراغ ذمه ضامن
نخواهد شد.
ماده 298 – اگر فقط محل تأدیه دینین مختلف باشد تهاتر وقتی حاصل میشود که با
تأدیه مخارج مربوطه به نقل موضوع قرض از محلی به محلدیگری یا به نحوی از انحاء
طرفین حق تأدیه در محل معین را ساقط نمایند.
ماده 299 – در مقابل حقوق ثابته اشخاص ثالث تهاتر مؤثر نخواهد بود و بنا بر این
اگر موضوع دین به نفع شخص ثالثی در نزد مدیون مطابق قانونتوقیف شده باشد و مدیون
بعد از این توقیف از داین خود طلبکار گردد دیگر نمیتواند به استناد تهاتر از
تأدیه مال توقیف شده امتناع کند.
مبحث ششم – مالکیت مافیالذمه
ماده 300 – اگر مدیون مالک مافیالذمه خود گردد ذمه او بری میشود مثل این که اگر
کسی به مورث خود مدیون باشد پس از فوت مورث دین اونسبت به سهمالارث ساقط میشود.
باب دوم – در الزاماتی که بدون قرارداد حاصل میشود.
فصل اول – در کلیات
ماده 301 – کسی که عمداً یا اشتباهاً چیزی را که مستحق نبوده است دریافت کند ملزم
است آن را به مالک تسلیم کند.
ماده 302 – اگر کسی که اشتباهاً خود را مدیون میدانست آن دین را تأدیه کند حق
دارد از کسی که آن را بدون حق اخذ کرده است استرداد نماید.
ماده 303 – کسی که مالی را من غیر حق دریافت کرده است ضامن عین و منافع آن است
اعم از این که به عدم استحقاق خود عالم باشد یا جاهل.
ماده 304 – اگر کسی که چیزی را بدون حق دریافت کرده است خود را محق میدانسته
لیکن در واقع محق نبوده و آن چیز را فروخته باشد معاملهفضولی و تابع احکام مربوطه
به آن خواهد بود.
ماده 305 – در مورد مواد فوق صاحب مال باید از عهده مخارج لازمه که برای نگاهداری
آن شده است برآید مگر در صورت علم متصرف به عدماستحقاق خود.
ماده 306 – اگر کسی اموال غایب یا محجور و امثال آنها را بدون اجازه مالک یا کسی
که حق اجازه دارد اداره کند باید حساب زمان تصدی خود رابدهد در صورتی که تحصیل
اجازه در موقع مقدور بوده یا تأخیر در دخالت موجب ضرر نبوده است حق مطالبه مخارج
نخواهد داشت ولی اگر عدمدخالت یا تأخیر در دخالت موجب ضرر صاحب مال باشد
دخالتکننده مستحق اخذ مخارجی خواهد بود که برای اداره کردن لازم بوده است.
فصل دوم – در ضمان قهری
ماده 307 – امور ذیل موجب ضمان قهری است:
1)غصب و آنچه که در حکم غصب است.
2)اتلاف.
3)تسبیب.
4)استیفاء.
مبحث اول – در غصب
ماده 308 – غصب استیلا بر حق غیر است به نحو عدوان اثبات ید بر مال غیر بدون مجوز
هم در حکم غصب است.
ماده 309 – هر گاه شخصی مالک را از تصرف در مال خود مانع شود بدون آن که خود او
تسلط بر آن مال پیدا کند غاصب محسوب نمیشود لیکندر صورت اتلاف یا تسبیب ضامن
خواهد بود.
ماده 310 – اگر کسی که مالی به عاریه یا به ودیعه و امثال آنها در دست اوست منکر
گردد از تاریخ انکار در حکم غاصب است.
ماده 311 – غاصب باید مال مغصوب را عیناً به صاحب آن رد نماید و اگر عین تلف شده
باشد باید مثل یا قیمت آن را بدهد و اگر به علت دیگری ردعین ممکن نباشد باید بدل
آن را بدهد.
ماده 312 – هر گاه مال مغصوب بوده و مثل آن پیدا نشود غاصب باید قیمت حینالاداء
را بدهد و اگر مثل موجود بوده و از مالیت افتاده باشد بایدآخرین قیمت آن را بدهد.
ماده 313 – هر گاه کسی در زمین خود با مصالح متعلقه به دیگری بنایی سازد یا درخت
غیر را بدون اذن مالک در آن زمین غرس کند صاحب مصالحیا درخت میتواند قلع یا نزع
آن را بخواهد مگر این که به اخذ قیمت تراضی نمایند.
ماده 314 – اگر در نتیجه عمل غاصب قیمت مال مغصوب زیاد شود غاصب حق مطالبه قیمت
زیادی را نخواهد داشت مگر این که آن زیادتی عینباشد که در این صورت عین زاید
متعلق به خود غاصب است.
ماده 315 – غاصب مسئول هر نقص و عیبی است که در زمان تصرف او به مال مغصوب وارد
شده باشد هر چند مستند به فعل او نباشد.
ماده 316 – اگر کسی مال مغصوب را از غاصب غصب کند آن شخص نیز مثل غاصب سابق ضامن
است اگر چه به غاصبیت غاصب اولی جاهلباشد.
ماده 317 – مالک میتواند عین و در صورت تلف شدن عین مثل یا قیمت تمام یا قسمتی
از مال مغصوب را از غاصب اولی یا از هر یک از غاصبینبعدی که بخواهد مطالبه کند.
ماده 318 – هر گاه مالک رجوع کند به غاصبی که مال مغصوب در ید او تلف شده است آن
شخص حق رجوع به غاصب دیگر ندارد ولی اگر بهغاصب دیگری به غیر آن کسی که مال در ید
او تلف شده است رجوع نماید مشارالیه نیز میتواند به کسی که مال در ید او تلف شده
است رجوع کند و یابه یکی از لاحقین خود رجوع کند تا منتهی شود به کسی که مال در
ید او تلف شده است و به طور کلی ضمان بر عهده کسی مستقر است که مالمغصوب در نزد
او تلف شده است.
ماده 319 – اگر مالک تمام یا قسمتی از مال مغصوب را از یکی از غاصبین بگیرد حق
رجوع به قدر مأخوذ به غاصبین دیگر ندارد.
ماده 320 – نسبت به منافع مال مغصوب هر یک از غاصبین به اندازه منافع زمان تصرف
خود و مابعد خود ضامن است اگر چه استیفاء منفعتنکرده باشد لیکن غاصبی که از عهده
منافع زمان تصرف غاصبین لاحق خود بر آمده است میتواند به هر یک نسبت به زمان تصرف
او رجوع کند.
ماده 321 – هر گاه مالک ذمه یکی از غاصبین را نسبت به مثل یا قیمت مال مغصوب
ابراء کند حق رجوع به غاصبین دیگر نخواهد داشت. ولی اگرحق خود را به یکی از آنان
به نحوی از انحاء انتقال دهد آن کس قائم مقام مالک میشود و دارای همان حقی خواهد
بود که مالک دارا بوده است.
ماده 322 – ابراء ذمه یکی از غاصبین نسبت به منافع زمان تصرف او موجب ابراء ذمه
دیگران از حصه آنها نخواهد بود لیکن اگر یکی از غاصبین رانسبت به منافع عین ابراء
کند حق رجوع بلاحقین نخواهد داشت.
ماده 323 – اگر کسی ملک مغصوب را از غاصب بخرد آن کس نیز ضامن است و مالک
میتواند بر طبق مقررات مواد فوق به هر یک از بایع ومشتری رجوع کرده عین و در
صورت تلف شدن آن مثل یا قیمت مال و همچنین منافع آن را در هر حال مطالبه نماید.
ماده 324 – در صورتی که مشتری عالم به غصب باشد حکم رجوع هر یک از بایع و مشتری
به یکدیگر در آن چه که مالک از آنها گرفته است حکمغاصب از غاصب بوده تابع مقررات
فوق خواهد بود.
ماده 325 – اگر مشتری جاهل به غصب بوده و مال به او رجوع نموده باشد او نیز
میتواند نسبت به ثمن و خسارات به بایع رجوع کند اگر چه مبیعنزد خود مشتری تلف
شده باشد و اگر مالک نسبت به مثل یا قیمت رجوع به بایع کند بایع حق رجوع به مشتری
را نخواهد داشت.
ماده 326 – اگر عوضی که مشتری عالم بر غصب در صورت تلف مبیع به مالک داده است
زیاد بر مقدار ثمن باشد به مقدار زیاده نمیتواند رجوع بهبایع کند ولی نسبت به
مقدار ثمن حق رجوع دارد.
ماده 327 – اگر ترتیب ایادی بر مال مغصوب به معامله دیگری غیر از بیع باشد احکام
راجعه به بیع مال غصب که فوقاً ذکر شده مجری خواهد بود.
مبحث دوم – در اتلاف
ماده 328 – هر کس مال غیر را تلف کند ضامن آن است و باید مثل یا قیمت آن را بدهد
اعم از این که از روی عمد تلف کرده باشد یا بدون عمد واعم از این که عین باشد یا
منفعت و اگر آن را ناقص یا معیوب کند ضامن نقص قیمت آن مال است.
ماده 329 – اگر کسی خانه یا بنای کسی را خراب کند باید آن را به مثل صورت اول بنا
نماید و اگر ممکن نباشد باید از عهده قیمت بر آید.
ماده 330 – اگر کسی حیوان متعلق به غیر را بدون اذن صاحب آن بکشد باید تفاوت قیمت
زنده و کشته آن را بدهد ولیکن اگر برای دفاع از نفسبکشد یا ناقص کند ضامن نیست.
مبحث سوم – در تسبیب
ماده 331 – هر کس سبب تلف مالی شود باید مثل یا قیمت آن را بدهد و اگر سبب نقص یا
عیب آن شده باشد باید از عهده نقص قیمت آن برآید.
ماده 332 – هر گاه یک نفر سبب تلف مالی را ایجاد کند و دیگری مباشر تلف شدن آن
مال بشود مباشر مسئول است نه مسبب مگر این که سبباقوی باشد به نحوی که عرفاً اتلاف
مستند به او باشد.
ماده 333 – صاحب دیوار یا عمارت یا کارخانه مسئول خساراتی است که از خراب شدن آن
وارد میشود مشروط بر این که خرابی در نتیجه عیبیحاصل گردد که مالک مطلع بر آن
بوده و یا از عدم مواظبت او تولید شده است.
ماده 334 – مالک یا متصرف حیوان مسئول خساراتی نیست که از ناحیه آن حیوان وارد
میشود مگر این که در حفظ حیوان تقصیر کرده باشد لیکندر هر حال اگر حیوان به
واسطه عمل کسی منشاء ضرر گردد فاعل آن عمل مسئول خسارات وارده خواهد بود.
ماده 335 – در صورت تصادم بین دو کشتی یا دو قطار راهآهن یا دو اتومبیل و امثال
آنها مسئولیت متوجه طرفی خواهد بود که تصادم در نتیجه عمدیا مسامحه او حاصل شده
باشد و اگر طرفین تقصیر یا مسامحه کرده باشند هر دو مسئول خواهند بود.
مبحث چهارم – در استیفاء
ماده 336 – هر گاه کسی بر حسب امر دیگری اقدام به عملی نماید که عرفاً برای آن عمل
اجرتی بوده و یا آن شخص عادتاً مهیای آن عمل باشد عاملمستحق اجرت عمل خود خواهد
بود مگر اینکه معلوم شود که قصد تبرع داشته است.
ماده 337 – هر گاه کسی بر حسب اذن صریح یا ضمنی از مال غیر استیفاء منفعت کند
صاحب مال مستحق اجرتالمثل خواهد بود مگر این کهمعلوم شود که اذن در انتفاع مجانی
بوده است.
باب سوم – در عقود معینه مختلفه
فصل اول – در بیع
مبحث اول – در احکام بیع
ماده 338 – بیع عبارت است از تملیک عین به عوض معلوم.
ماده 339 – پس از توافق بایع و مشتری در مبیع و قیمت آن عقد بیع به ایجاب و قبول
واقع میشود.
ممکن است بیع به دادوستد نیز واقع گردد.
ماده 340 – در ایجاب و قبول الفاظ و عبارات باید صریح در معنی بیع باشد.
ماده 341 – بیع ممکن است مطلق باشد یا مشروط و نیز ممکن است که برای تسلیم تمام
یا قسمتی از مبیع یا برای تأدیه تمام یا قسمتی از ثمناجلی قرار داده شود.
ماده 342 – مقدار و جنس و وصف و مبیع باید معلوم باشد و تعیین مقدار آن به وزن یا
کیل یا عدد یا ذرع یا مساحت یا مشاهده تابع عرف بلد است.
ماده 343 – اگر مبیع به شرط مقدار معین فروخته شود بیع واقع میشود اگر چه هنوز
مبیع شمرده نشده یا کیل با ذرع نشده باشد.
ماده 344 – اگر در عقد بیع شرطی ذکر نشده یا برای تسلیم مبیع با تأدیه قیمت موعدی
معین نگشته باشد بیع قطعی و ثمن حال محسوب است مگراین که بر حسب عرف و عادت محل
یا عرف و عادت تجارت در معاملات تجارتی وجود شرطی یا موعدی معهود باشد اگر چه در
قرارداد بیع ذکرینشده باشد.
مبحث دوم – در طرفین معامله
ماده 345 – هر یک از بایع و مشتری باید علاوه بر اهلیت قانونی برای معامله اهلیت
برای تصرف در مبیع یا ثمن را نیز داشته باشد.
ماده 346 – عقد بیع باید مقرون به رضای طرفین باشد و عقد مکره نافذ نیست.
ماده 347 – شخص کور میتواند خرید و فروش نماید مشروط بر این که شخصاً به طریقی
غیر از معاینه یا به وسیله کس دیگر ولو خود بایع جهل اومرتفع شود.
مبحث سوم – در مبیع
ماده 348 – بیع چیزی که خرید و فروش آن قانوناً ممنوع است و یا چیزی که مالیت و یا
منفعت عقلایی ندارد یا چیزی که بایع قدرت بر تسلیم آنندارد باطل است مگر این که
مشتری خود قادر بر تسلیم باشد.
ماده 349 – بیع مال وقف صحیح نیست مگر در موردی که بین موقوفعلیهم تولید اختلاف
شود به نحوی که بیم سفک دماء رود یا منجر به خرابیمال موقوفه گردد و همچنین در
مواردی که در مبحث راجع به وقف مقرر است.
ماده 350 – مبیع ممکن است مفروز باشد یا مشاع یا مقدار معین به طور کلی از شیء
متساویالاجزاء و همچنین ممکن است کلی فیالذمه باشد.
ماده 351 – در صورتی که مبیع کلی یعنی صادق بر افراد عدیده باشد بیع وقتی صحیح
است که مقدار و جنس و وصف مبیع ذکر بشود.
ماده 352 – بیع فضولی نافذ نیست مگر بعد از اجازه مالک به طوری که در معاملات
فضولی مذکور است.
ماده 353 – هر گاه چیز معین به عنوان جنس خاصی فروخته شود و در واقع از آن جنس
نباشد بیع باطل است و اگر بعضی از آن از غیر جنس باشدنسبت به آن بعض باطل است و
نسبت به مابقی مشتری حق فسخ دارد.
ماده 354 – ممکن است بیع از روی نمونه به عمل آید در این صورت باید تمام مبیع
مطابق نمونه تسلیم شود و الا مشتری خیار فسخ خواهدداشت.
ماده 355 – اگر ملکی به شرط داشتن مساحت معین فروخته شده باشد و بعد معلوم شود که
کمتر از آن مقدار است و مشتری حق فسخ معامله راخواهد داشت و اگر معلوم شود که
بیشتر است بایع میتواند آن را فسخ کند مگر این که در هر دو صورت طرفین به محاسبه
زیاده با نقیصه تراضینمایند.
ماده 356 – هر چیزی که بر حسب عرف و عادت جزء یا تابع مبیع شمرده شود یا قرائن
دلالت بر دخول آن در مبیع نماید داخل در بیع و متعلق بهمشتری است اگر چه در عقد
صریحاً ذکر نشده باشد و اگر چه متعاملین جاهل بر عرف باشند.
ماده 357 – هر چیزی که بر حسب عرف و عادت جزء یا از تابع مبیع شمرده نشود داخل در
بیع نمیشود مگر این که صریحاً در عقد ذکر شده باشد.
ماده 358 – نظر به دو ماده فوق در بیع باغ اشجار و در بیع خانه ممر و مجری و هر
چه ملصق به بنا باشد به طوری که نتوان آن را بدون خرابی نقلنمود متعلق به مشتری
میشود و بر عکس زراعت در بیع زمین و میوه در بیع درخت و حمل در بیع حیوان متعلق
به مشتری نمیشود مگر این کهتصریح شده باشد یا بر حسب عرف از توابع شمرده شود.
در هر حال طرفین عقد میتوانند به عکس ترتیب فوق تراضی کنند.
ماده 359 – هر گاه دخول شیء در مبیع عرفاً مشکوک باشد آن شیء داخل در بیع نخواهد
بود مگر آن که تصریح شده باشد.
ماده 360 – هر چیزی که فروش آن مستقلاً جایز است استثناء آن از مبیع نیز جائز است.
ماده 361 – اگر در بیع عین معین معلوم شود که مبیع وجود نداشته بیع باطل است.
مبحث چهارم – در آثار بیع
ماده 362 – آثار بیعی که صحیحاً واقع شده باشد از قرار ذیل است:
1) به مجرد وقوع بیع مشتری مالک مبیع و بایع مالک ثمن میشود.
2) عقد بیع بایع را ضامن درک مبیع و مشتری را ضامن درک ثمن قرار میدهد.
3)عقد بیع بایع را به تسلیم مبیع ملزم مینماید.
4)عقد بیع مشتری را به تأدیه ثمن ملزم میکند.
فقره اول – در ملکیت مبیع و ثمن
ماده 363 – در عقد بیع وجود خیار فسخ برای متبایعین با وجود اجلی برای تسلیم مبیع
با تأدیه ثمن مانع انتقال نمیشود بنا بر این اگر ثمن یا مبیععین معین بوده و قبل
از تسلیم آن احد متعاملین مفلس شود طرف دیگر حق مطالبه آن عین را خواهد داشت.
ماده 364 – در بیع خیاری مالکیت از حین عقد بیع است نه از تاریخ انقضاء خیار و در
بیعی که قبض شرط صحت است مثل بیع صرف انتقال از حینحصول شرط است نه از حین وقوع
بیع.
ماده 365 – بیع فاسد اثری در تملک ندارد.
ماده 366 – هر گاه کسی به بیع فاسد مالی را قبض کند باید آن را به صاحبش رد نماید
و اگر تلف یا ناقص شود ضامن عین و منافع آن خواهد بود.
فقره دوم – در تسلیم
ماده 367 – تسلیم عبارت است از دادن مبیع به تصرف مشتری به نحوی که متمکن از
انحاء تصرفات و انتفاعات باشد و قبض عبارت است ازاستیلاء مشتری بر مبیع.
ماده 368 – تسلیم وقتی حاصل میشود که مبیع تحت اختیار مشتری گذاشته شده باشد اگر
چه مشتری آن را هنوز عملاً تصرف نکرده باشد.
ماده 369 – تسلیم به اختلاف مبیع به کیفیات مختلفه است و باید به نحوی باشد که
عرفاً آن را تسلیم گویند.
ماده 370 – اگر طرفین معامله برای تسلیم مبیع موعدی قرار داده باشند قدرت بر
تسلیم در آن موعد شرط است نه در زمان عقد.
ماده 371 – در بیعی که موقوف به اجازه مالک است قدرت بر تسلیم در زمان اجازه
معتبر است.
ماده 372 – اگر نسبت به بعض مبیع بایع قدرت بر تسلیم داشته و نسبت به بعض دیگر
نداشته باشد بیع نسبت به بعض که قدرت بر تسلیم داشتهصحیح است و نسبت به بعض دیگر
باطل است.
ماده 373 – اگر مبیع قبلاً در تصرف مشتری بوده باشد محتاج به قبض جدید نیست و
همچنین است در ثمن.
ماده 374 – در حصول قبض اذن بایع شرط نیست و مشتری میتواند مبیع را بدون اذن قبض
کند.
ماده 375 – مبیع باید در محلی تسلیم شود که عقد بیع در آنجا واقع شده است مگر این
که عرف و عادت مقتضی تسلیم در محل دیگر باشد و یا درضمن بیع محل مخصوصی برای
تسلیم معین شده باشد.
ماده 376 – در صورت تأخیر در تسلیم مبیع یا ثمن ممتنع اجبار به تسلیم میشود.
ماده 377 – هر یک از بایع و مشتری حق دارد از تسلیم مبیع یا ثمن خودداری کند تا
طرف دیگر حاضر به تسلیم شود مگر این که مبیع یا ثمنمؤجل باشد در این صورت هر کدام
از مبیع یا ثمن که حال باشد باید تسلیم شود.
ماده 378 – اگر بایع قبل از اخذ ثمن مبیع را به میل خود تسلیم مشتری نماید حق
استرداد آن را نخواهد داشت مگر به موجب فسخ در مورد خیار.
ماده 379 – اگر مشتری ملتزم شده باشد که برای ثمن ضامن یا رهن بدهد و عمل به شرط
نکند بایع حق فسخ خواهد داشت. و اگر بایع ملتزم شدهباشد که برای درک مبیع ضامن
بدهد و عمل به شرط نکند مشتری حق فسخ دارد.
ماده 380 – در صورتی که مشتری مفلس شود و عین مبیع نزد او موجود باشد بایع حق
استرداد آن را دارد و اگر مبیع هنوز تسلیم نشده باشدمیتواند از تسلیم آن امتناع
کند.
ماده 381 – مخارج تسلیم مبیع از قبیل اجرت نقل آن به محل تسلیم، اجرت شمردن و وزن
کردن و غیره به عهده بایع است مخارج تسلیم ثمن برعهده مشتری است.
ماده 382 – هر گاه عرف عادت از بابت مخارج معامله یا محل تسلیم بر خلاف ترتیبی
باشد که ذکر شده و یا در عقد بر خلاف آن شرط شده باشدباید بر طبق متعارف یا مشروط
در عقد رفتار شود و همچنین متبایعین میتوانند آن را به تراضی تغییر دهند.
ماده 383 – تسلیم باید شامل آن چیزی هم باشد که اجزاء و توابع مبیع شمرده میشود.
ماده 384 – هر گاه در حال معامله مبیع از حیث مقدار معین بوده و در وقت تسلیم
کمتر از آن مقدار درآید مشتری حق دارد که بیع را فسخ کند یاقیمت موجود را با
تأدیه حصهای از ثمن به نسبت موجود قبول نماید و اگر مبیع زیاده از مقدار معین
باشد زیاده مال بایع است.
ماده 385 – اگر مبیع از قبیل خانه یا فرش باشد که تجزیه آن بدون ضرر ممکن نمیشود
و به شرط بودن مقدار معین فروخته شده ولی در حین تسلیمکمتر یا بیشتر در آید در
صورت اولی مشتری و در صورت دوم بایع حق فسخ خواهد داشت.
ماده 386 – اگر در مورد دو ماده قبل معامله فسخ شود بایع باید علاوه بر ثمن مخارج
معامله و مصارف متعارف را که مشتری نموده است بدهد.
ماده 387 – اگر مبیع قبل از تسلیم بدون تقصیر و اهمال از طرف بایع تلف شود بیع
منفسخ و ثمن باید به مشتری مسترد گردد مگر این که بایع برایتسلیم به حاکم یا قائم
مقام او رجوع نموده باشد که در این صورت تلف از مال مشتری خواهد بود.
ماده 388 – اگر قبل از تسلیم در مبیع نقصی حاصل شود مشتری حق خواهد داشت که
معامله را فسخ نماید.
ماده 389 – اگر در مورد دو ماده فوق تلف شدن مبیع یا نقص آن ناشی از عمل مشتری
باشد مشتری حقی بر بایع ندارد و باید ثمن را تأدیه کند.
فقره سوم – در ضمان درک
ماده 390 – اگر بعد از قبض ثمن مبیع کلاً یا جزائاً مستحقللغیر درآید بایع ضامن
است اگر چه تصریح به ضمان نشده باشد.
ماده 391 – در صورت مستحقللغیر بر آمدن کل یا بعض از مبیع بایع باید ثمن مبیع را
مسترد دارد و در صورت جهل مشتری بوجود فساد بایع بایداز عهده غرامات وارده بر
مشتری نیز برآید.
ماده 392 – در مورد ماده قبل بایع باید از عهده تمام ثمنی که اخذ نموده است نسبت
به کل یا بعض بر آید اگرچه بعد از عقد بیع به علتی از علل درمبیع کسر قیمتی حاصل
شده باشد.
ماده 393 – راجع به زیادتی که از عمل مشتری در مبیع حاصل شده باشد مقررات ماده
314 مجری خواهد بود.
فقره چهارم – در تأدیه ثمن
ماده 394 – مشتری باید ثمن را در موعد و در محل و بر طبق شرائطی که در عقد بیع
مقرر شده است تأدیه نماید.
ماده 395 – اگر مشتری ثمن را در موعد مقرر تأدیه نکند بایع حق خواهد داشت که بر
طبق مقررات راجعه به خیار تأخیر ثمن معامله را فسخ یا ازحاکم اجبار مشتری را به
تأدیه ثمن بخواهد.
مبحث پنجم
در خیارات و احکام راجعه به آن
فقره اول – در خیارات
ماده 396 – خیارات از قرار ذیلند:
1 – خیار مجلس. 2 – خیار حیوان.
3 – خیار شرط. 4 – خیار تأخیر ثمن.
5 – خیار رؤیت و تخلف وصف. 6 – خیار غبن.
7 – خیار عیب. 8 – خیار تدلیس.
9 – خیار تبعض صفقه. 10 – خیار تخلف شرط.
اول – در خیار مجلس
ماده 397 – هر یک از متبایعین بعد از عقد فیالمجلس و مادام که متفرق نشدهاند
اختیار فسخ معامله را دارند.
دوم – در خیار حیوان
ماده 398 – اگر مبیع حیوان باشد مشتری تا سه روز از حین عقد اختیار فسخ معامله را
دارد
سوم – در خیار شرط
ماده 399 – در عقد بیع ممکن است شرط شود که در مدت معین برای بایع یا مشتری یا هر
دو یا شخص خارجی اختیار فسخ معامله باشد.
ماده 400 – اگر ابتدا مدت خیار ذکر نشده باشد ابتداء آن از تاریخ عقد محسوب است و
الا تابع قرارداد متعاملین است.
ماده 401 – اگر برای خیار شرط مدت نشده باشد هم شرط خیار و هم بیع باطل است.
چهارم – در خیار تأخیر ثمن
ماده 402 – هر گاه مبیع عین خارجی و یا در حکم آن بوده و برای تأدیه ثمن یا تسلیم
مبیع بین متبایعین اجلی معین نشده باشد اگر سه روز از تاریخبیع بگذرد و در این
مدت نه بایع مبیع را تسلیم مشتری نماید و نه مشتری تمام ثمن را به بایع بدهد بایع
مختار در فسخ معامله میشود.
ماده 403 – اگر بایع به نحوی از انحاء مطالبه ثمن نماید و به قرائن معلوم گردد که
مقصود التزام به بیع بوده است خیار او ساقط خواهد شد.
ماده 404 – هر گاه بایع در ظرف سه روز از تاریخ بیع تمام مبیع را تسلیم مشتری کند
یا مشتری تمام ثمن را به بایع بدهد دیگر برای بایع اختیار فسخنخواهد بود اگر چه
ثانیاً به نحوی از انحاء مبیع به بایع و ثمن به مشتری برگشته باشد.
ماده 405 – اگر مشتری ثمن را حاضر کرد که بدهد و بایع از اخذ آن امتناع نمود خیار
فسخ نخواهد داشت.
ماده 406 – خیار تأخیر مخصوص بایع است و برای مشتری از جهت تأخیر در تسلیم مبیع
این اختیار نمیباشد.
ماده 407 – تسلیم بعض ثمن یا دادن آن به کسی که حق قبض ندارد خیار بایع را ساقط
نمیکند.
ماده 408 – اگر مشتری برای ثمن ضامن بدهد یا بایع ثمن را حواله دهد بعد از تحقیق
حواله خیار تأخیر ساقط میشود.
ماده 409 – هر گاه مبیع از چیزهایی باشد که در کمتر از سه روز فاسد و یا کم قیمت
میشود ابتداء خیار از زمانی است که مبیع مشرف به فساد یاکسر قیمت میگردد.
پنجم – در خیار رؤیت و تخلف وصف
ماده 410 – هر گاه کسی مالی را ندیده و آن را فقط به وصف بخرد بعد از دیدن اگر
دارای اوصافی که ذکر شده است نباشد مختار میشود که بیع رافسخ کند یا به همان نحو
که هست قبول نماید.
ماده 411 – اگر بایع مبیع را ندیده ولی مشتری آن را دیده باشد و مبیع غیر اوصافی
که ذکر شده است دارا باشد فقط بایع خیار فسخ خواهد داشت.
ماده 412 – هر گاه مشتری بعضی از مبیع را دیده و بعض دیگر را به وصف یا از روی
نمونه خریده باشد و آن بعض مطابق وصف یا نمونه نباشدمیتواند تمام مبیع را رد کند
یا تمام آن را قبول نماید.
ماده 413 – هر گاه یکی از متبایعین مالی را سابقاً دیده و به اعتماد رویت سابق
معامله کند و بعد از رؤیت معلوم شود که مال مزبور اوصاف سابقه راندارد اختیار فسخ
خواهد داشت.
ماده 414 – در بیع کلی خیار رؤیت نیست و بایع باید جنسی بدهد که مطابق با اوصاف
مقرره بین طرفین باشد.
ماده 415 – خیار رؤیت و تخلف وصف بعد از رؤیت فوری است.
ششم – در خیار غبن
ماده 416 – هر یک از متعاملین که در معامله غبن فاحش داشته باشد بعد از علم به
غبن میتواند معامله را فسخ کند.
ماده 417 – اگر غبن به مقدار خمس قیمت یا بیشتر باشد فاحش است و در کمتر از مقدار
مزبور در صورتی فاحش است که عرفاً قابل مسامحهنباشد.
ماده 418 – اگر مغبون در حین معامله عالم به قیمت عادله بوده است خیار فسخ نخواهد
داشت.
ماده 419 – در تعیین مقدار غبن شرایط معامله نیز باید منظور گردد.
ماده 420 – خیار غبن بعد از علم به غبن فوری است.
ماده 421 – اگر کسی که طرف خود را مغبون کرده است تفاوت قیمت را بدهد خیار غبن
ساقط نمیشود مگر این که مغبون به اخذ تفاوت قیمتراضی گردد.
هفتم – در خیار عیب
ماده 422 – اگر بعد از معامله ظاهر شود که مبیع معیوب بوده مشتری مختار است در
قبول مبیع معیوب یا اخذ ارش یا فسخ معامله.
ماده 423 – خیار عیب وقتی برای مشتری ثابت میشود که عیب مخفی و موجود در حین عقد
باشد.
ماده 424 – عیب وقتی مخفی محسوب است که مشتری در زمان بیع عالم به آن نبوده است
اعم از این که این عدم علم ناشی از آن باشد که عیبواقعاً مستور بوده است یا این که
ظاهر بوده ولی مشتری ملتفت آن نشده است.
ماده 425 – عیبی که بعد از بیع و قبل از قبض در مبیع حادث شود در حکم عیب سابق
است.
ماده 426 – تشخیص عیب بر حسب عرف و عادت میشود و بنابر این ممکن است بر حسب
ازمنه و امکنه مختلف شود.
ماده 427 – اگر در مورد ظهور عیب مشتری اختیار ارش کند تفاوتی که باید به او داده
شود به طریق ذیل معین میگردد:
قیمت حقیقی مبیع در حال بیعیبی و قیمت حقیقی آن در حال معیوبی به توسط اهل خبره
معین شود.
اگر قیمت آن در حال بیعیبی مساوی با قیمتی باشد که در زمان بیع بین طرفین مقرر
شده است تفاوت بین این قیمت و قیمت مبیع در حال معیوبیمقدار ارش خواهد بود.
و اگر قیمت مبیع در حال بیعیبی کمتر یا زیادتر از ثمن معامله باشد نسبت بین قیمت
مبیع در حال معیوبی و قیمت آن در حال بیعیبی معین شده وبایع باید از ثمن مقرر به
همان نسبت نگاهداشته و بقیه را به عنوان ارش به مشتری رد کند.
ماده 428 – در صورت اختلاف بین اهل خبره حد وسط قیمتها معتبر است.
ماده 429 – در موارد ذیل مشتری نمیتواند بیع را فسخ کند و فقط میتواند ارش
بگیرد:
1) در صورت تلف شدن مبیع نزد مشتری یا منتقل کردن آن به غیر.
2) در صورتی که تغییری در مبیع پیدا شود اعم از این که تغییر به فعل مشتری باشد یا
نه.
3) در صورتی که بعد از قبض مبیع عیب دیگری در آن حادث شود مگر این که در زمان خیار
مختص به مشتری حادث شده باشد که در این صورتمانع از فسخ و رد نیست.
ماده 430 – اگر عیب حادث بعد از قبض در نتیجه عیب قدیم باشد مشتری حق رد را نیز
خواهد داشت.
ماده 431 – در صورتی که دریک عقد چند چیز فروخته شود بدون این که قیمت هر یک
علیحده معین شده باشد و بعضی از آنها معیوب درآیدمشتری باید تمام آن را رد کند و
ثمن را مسترد دارد یا تمام را نگاهدارد و ارش بگیرد و تبعیض نمیتواند بکند مگر به
رضای بایع.
ماده 432 – در صورتی که در یک عقد بایع یک نفر و مشتری متعدد باشد و در مبیع عیبی
ظاهر شود یکی از مشتریها نمیتواند سهم خود را بهتنهایی رد کند و دیگری سهم خود
را نگاه دارد مگر با رضای بایع و بنا بر این اگر در رد مبیع اتفاق نکردند فقط هر
یک از آنها حق ارش خواهد داشت.
ماده 433 – اگر در یک عقد بایع متعدد باشد مشتری میتواند سهم یکی را رد و دیگری
را با اخذ ارش قبول کند.
ماده 434 – اگر ظاهر شود که مبیع معیوب اصلاً مالیت و قیمت نداشته بیع باطل است و
اگر بعض مبیع قیمت نداشته باشد بیع نسبت به آن بعضباطل است و مشتری نسبت به باقی
از جهت تبعض صفقه اختیار فسخ دارد.
ماده 435 – خیار عیب بعد از علم به آن فوری است.
ماده 436 – اگر بایع از عیوب مبیع تبری کرده باشد به این که عهده عیوب را از خود
سلب کرده یا با تمام عیوب بفروشد مشتری در صورت ظهورعیب حق رجوع به بایع نخواهد
داشت و اگر بایع از عیب خاصی تبری کرده باشد فقط نسبت به همان عیب حق مراجعه
ندارد.
ماده 437 – از حیث احکام عیب ثمن شخصی مثل مبیع شخصی است.
هشتم – در خیار تدلیس
ماده 438 – تدلیس عبارت است از عملیاتی که موجب فریب طرف معامله شود.
ماده 439 – اگر بایع تدلیس نموده باشد مشتری حق فسخ بیع را خواهد داشت و همچنین
است بایع نسبت به ثمن شخصی در صورت تدلیسمشتری.
ماده 440 – خیار تدلیس بعد از علم به آن فوری است.
نهم – در خیار تبعض صفقه
ماده 441 – خیار تبعض صفقه وقتی حاصل میشود که عقد بیع نسبت به بعض مبیع به جهتی
از جهات باطل باشد در این صورت مشتری حقخواهد داشت بیع را فسخ نماید یا به نسبت
قسمتی که بیع واقع شده است قبول کند و نسبت به قسمتی که بیع باطل بوده است ثمن را
استرداد کند.
ماده 442 – در مورد تبعض صفقه قسمتی از ثمن که باید به مشتری بر گردد به طریق ذیل
حساب میشود:
آن قسمت از مبیع که به ملکیت مشتری قرار گرفته منفرداً قیمت میشود و هر نسبتی که
بین قیمت مزبور و قیمتی که مجموع مبیع در حال اجتماع داردپیدا شود به همان نسبت
از ثمن را بایع نگاهداشته و بقیه را باید به مشتری رد نماید.
ماده 443 – تبعض صفقه وقتی موجب خیار است که مشتری در حین معامله عالم به آن
نباشد ولی در هر حال ثمن تقسیط میشود.
دهم – در خیار تخلف شرط
ماده 444 – احکام خیار تخلف شرطی به طوری است که در مواد 234 الی 245 ذکر شده
است.
فقره دوم – در احکام خیارات به طور کلی
ماده 445 – هر یک از خیارات بعد از فوت منتقل به وراث میشود.
ماده 446 – خیار شرط ممکن است به قید مباشرت و اختصاص به شخص مشروطله قرار داده
شود در این صورت منتقل به وراث نخواهد شد.
ماده 447 – هر گاه شرط خیار برای شخصی غیر از متعاملین شده باشد منتقل به ورثه
نخواهد شد.
ماده 448 – سقوط تمام یا بعضی از خیارات را میتوان در ضمن عقد شرط نمود.
ماده 449 – فسخ به هر لفظ یا فعلی که دلالت بر آن نماید حاصل میشود.
ماده 450 – تصرفاتی که نوعاً کاشف از رضای معامله باشد امضای فعلی است مثل آن که
مشتری که خیار دارد با علم به خیار مبیع را بفروشد یا رهنبگذارد.
ماده 451 – تصرفاتی که نوعاً کاشف از به هم زدن معامله باشد فسخ فعلی است.
ماده 452 – اگر متعاملین هر دو خیار داشته باشند و یکی از آنها امضاء کند و دیگری
فسخ نماید معامله منفسخ میشود.
ماده 453 – در خیار مجلس و حیوان و شرط اگر مبیع بعد از تسلیم و در زمان خیار
بایع یا متعاملین تلف یا ناقص شود بر عهده مشتری است و اگرخیار مختص مشتری باشد
تلف یا نقص به عهده بایع است.
ماده 454 – هر گاه مشتری مبیع را اجاره داده باشد و بیع فسخ شود اجاره باطل
نمیشود مگر این که عدم تصرفات ناقله در عین و منفعت بر مشتریصریحاً یا ضمناً شرط
شده که در این صورت اجاره باطل است.
ماده 455 – اگر پس از عقد بیع مشتری تمام یا قسمتی از مبیع را متعلق حق غیر قرار
دهد مثل این که نزد کسی رهن گذارد فسخ معامله موجب زوالحق شخص مزبور نخواهد شد
مگر این که شرط خلاف شده باشد.
ماده 456 – تمام انواع خیار در جمیع معاملات لازمه ممکن است موجود باشد مگر خیار
مجلس و حیوان و تأخیر ثمن که مخصوص بیع است.
ماده 457 – هر بیع لازم است مگر این که یکی از خیارات در آن ثابت شود.
فصل دوم – در بیع و شرط
ماده 458 – در عقد بیع متعاملین میتوانند شرط نمایند که هر گاه بایع در مدت
معینی تمام مثل ثمن را به مشتری رد کند خیار فسخ معامله را نسبتبه تمام مبیع
داشته باشد و همچنین میتوانند شرط کنند که هر گاه بعض مثل ثمن را رد کرد خیار فسخ
معامله را نسبت به تمام یا بعض مبیع داشته باشددر هر حال حق خیار تابع قرار داد
متعاملین خواهد بود و هر گاه نسبت به ثمن قید تمام یا بعض نشده باشد خیار ثابت
نخواهد بود مگر با رد تمام ثمن.
ماده 459 – در بیع شرط به مجرد عقد مبیع ملک مشتری میشود با قید خیار برای بایع
بنابر این اگر بایع به شرایطی که بین او و مشتری برایاسترداد مبیع مقرر شده است
عمل ننماید بیع قطعی شده و مشتری مالک قطعی مبیع میگردد و اگر بالعکس بایع به
شرایط مزبوره عمل ننماید و مبیع رااسترداد کند از حین فسخ مبیع مال بایع خواهد شد
ولی نماآت و منافع حاصله از حین عقد تا حین فسخ مال مشتری است.
ماده 460 – در بیع شرط مشتری نمیتواند در مبیع تصرفی که منافی خیار باشد از قبیل
نقل و انتقال و غیره بنماید.
ماده 461 – اگر مشتری در زمان خیار از اخذ ثمن امتناع کند بایع میتواند با تسلیم
ثمن به حاکم قائم مقام او معامله را فسخ کند.
ماده 462 – اگر مبیع به شرط به واسطه فوت مشتری به ورثه او منتقل شود حق فسخ بیع
در مقابل ورثه به همان ترتیبی که بوده است باقی خواهدبود.
ماده 463 – اگر در بیع شرط معلوم شود که قصد بایع حقیقت بیع نبوده است احکام بیع
در آن مجری نخواهد بود.
فصل سوم – در معاوضه
ماده 464 – معاوضه عقدی است که به موجب آن یکی از طرفین مالی میدهد به عوض مال
دیگر که از طرف دیگر اخذ میکند بدون ملاحظه اینکه یکی از عوضین مبیع و دیگری ثمن
باشد.
ماده 465 – در معاوضه احکام خاصه بیع جاری نیست.
فصل چهارم – در اجاره
ماده 466 – اجاره عقدی است که به موجب آن مستأجر مالک منافع عین مستأجره میشود.
اجاره دهنده را موجر و اجاره کننده را مستأجر و مورداجاره را عین مستأجره گویند.
ماده 467 – مورد اجاره ممکن است اشیاء یا حیوان یا انسان باشد.
مبحث اول – در اجاره اشیاء
ماده 468 – در اجاره اشیاء مدت اجاره باید معین شود و الا اجاره باطل است.
ماده 469 – مدت اجاره از روزی شروع میشود که بین طرفین مقرر شده است و اگر در
عقد اجاره ابتدای مدت ذکر نشده باشد از وقت عقدمحسوب است.
ماده 470 – در صحت اجاره قدرت بر تسلیم عین مستأجره شرط است.
ماده 471 – برای صحت اجاره باید انتفاع از عین مستأجره به ابقاء اصل آن ممکن
باشد.
ماده 472 – عین مستأجره باید معین باشد و اجاره عین مجهول یا مردد باطل است.
ماده 473 – لازم نیست که مؤجر مالک عین مستأجره باشد ولی باید مالک منافع آن
باشد.
ماده 474 – مستأجر میتواند عین مستأجره را به دیگری اجاره بدهد مگر این که در
عقد اجاره خلاف آن شرط شده باشد.
ماده 475 – اجاره مال مشاع جائز است لیکن تسلیم عین مستأجره موقوف است به اذن
شریک.
ماده 476 – موجر باید عین مستأجره را تسلیم مستأجر کند و در صورت امتناع موجر
اجبار میشود و در صورت تعذر اجبار مستأجر خیار فسخدارد.
ماده 477 – موجر باید عین مستأجره را در حالتی تسلیم نماید که مستأجر بتواند
استفاده مطلوبه از آن را بکند.
ماده 478 – هر گاه معلوم شود عین مستأجره در حال اجاره معیوب بوده مستأجر
میتواند اجاره را فسخ کند یا به همان نحوی که بوده است اجاره رابا تمام اجرت
قبول کند ولی اگر موجر رفع عیب کند به نحوی که به مستأجر ضرری نرسد مستأجر حق فسخ
ندارد.
ماده 479 – عیبی که موجب فسخ اجاره میشود عیبی است که موجب نقصان منفعت یا صعوبت
در انتفاع باشد.
ماده 480 – عیبی که بعد از عقد و قبل از قبض منفعت در عین مستأجره حادث شود موجب
خیار است و اگر عیب در اثناء مدت اجاره حادث شودنسبت به بقیه مدت خیار ثابت است.
ماده 481 – هر گاه عین مستأجره به واسطه عیب از قابلیت انتفاع خارج شده و نتوان
رفع عیب نمود اجاره باطل میشود.
ماده 482 – اگر مورد اجاره عین کلی باشد و فردی که موجر داده معیوب در آید مستأجر
حق فسخ ندارد و میتواند موجر را مجبور به تبدیل آننماید و اگر تبدیل آن ممکن
نباشد حق فسخ خواهد داشت.
ماده 483 – اگر در مدت اجاره عین مستأجره به واسطه حادثه کلاً یا بعضاً تلف شود از
زمان تلف نسبت به مقدار تلف شده منفسخ میشود و درصورت تلف بعض آن مستأجر حق دارد
اجاره را نسبت به بقیه فسخ کند یا فقط مطالبه تقلیل نسبتی مالالاجاره نماید.
ماده 484 – موجر نمیتواند در مدت اجاره در عین مستأجره تغییری بدهد که منافی
مقصود مستأجر از استیجار باشد.
ماده 485 – اگر در مدت اجاره در عین مستأجره تعمیراتی لازم آید که تأخیر در آن
موجب ضرر موجر باشد مستأجر نمیتواند مانع تعمیرات مزبورهگردد اگر چه در مدت تمام
یا قسمتی از زمان تعمیر نتواند از عین مستأجره کلاً یا بعضاً استفاده نماید در این
صورت حق فسخ اجاره را خواهد داشت.
ماده 486 – تعمیرات و کلیه مخارجی که در عین مستأجره برای امکان انتفاع از آن
لازم است به عهده مالک است مگر آن که شرط خلاف شده یاعرف بلد بر خلاف آن جاری
باشد و همچنین است آلات و ادواتی که برای امکان انتفاع از عین مستأجره لازم
میباشد.
ماده 487 – هر گاه مستأجر نسبت به عین مستأجره تعدی یا تفریط نماید و مؤجر قادر
بر منع آن نباشد موجر حق فسخ دارد.
ماده 488 – اگر شخص ثالثی بدون ادعاء حقی در عین مستأجره یا منافع آن مزاحم
مستأجر گردد در صورتی که قبل از قبض باشد مستأجر حق فسخدارد و اگر فسخ ننمود
میتواند برای رفع مزاحمت و مطالبه اجرتالمثل به خود مزاحم رجوع کند و اگر مزاحمت
بعد از قبض واقع شود حق فسخ نداردو فقط میتواند به مزاحم رجوع کند.
ماده 489 – اگر شخصی که مزاحمت مینماید مدعی حق نسبت به عین مستأجره یا منافع آن
باشد مزاحم نمیتواند عین مزبور را از ید مستأجرانتزاع نماید مگر بعد از اثبات حق
با طرفیت مالک و مستأجر هر دو.
ماده 490 – مستأجر باید: اولاً – در استعمال عین مستأجره به نحو متعارف رفتار کرده
و تعدی یا تفریط نکند.
ثانیاً – عین مستأجره برای همان مصرفی که در اجاره مقرر شده و در صورت عدم تعیین
در منافع مقصوده که از اوضاع و احوال استنباط میشوداستعمال نماید.
ثالثاً – مالالاجاره را در مواعدی که بین طرفین مقرر است تأدیه کند و در صورت عدم
تعیین موعد نقداً باید بپردازد.
ماده 491 – اگر منفعتی که در اجاره تعیین شده است به خصوصیت آن منظور نبوده
مستأجر میتواند استفاده منفعتی کند که از حیث ضرر مساوی یاکمتر از منفعت معینه
باشد.
ماده 492 – اگر مستأجر عین مستأجره را در غیر موردی که در اجاره ذکر شده باشد یا
از اوضاع و احوال استنباط میشود استعمال کند و منع آنممکن نباشد موجر حق فسخ
اجاره را خواهد داشت.
ماده 493 – مستأجر نسبت به عین مستأجره ضامن نیست به این معنی که اگر عین مستأجره
بدون تفریط یا تعدی او کلاً یا بعضاً تلف شود مسئول نخواهد بود ولی اگر مستاجر تفریض
یا تعدی نماید ضامن است اگر چه نقص درنتیجه تفریط یا تعدی حاصل نشده باشد.
ماده 494 – عقد اجاره به محض انقضاء مدت بر طرف میشود و اگر پس از انقضاء آن
مستأجر عین مستأجره را بدون اذن مالک مدتی در تصرفخود نگاه دارد موجر برای مدت
مزبور مستحق اجرتالمثل خواهد بود اگر چه مستأجر استیفاء منفعت نکرده باشد و اگر
با اجازه مالک در تصرف نگاهدارد وقتی باید اجرتالمثل بدهد که استیفاء منفعت کرده
باشد مگر این که مالک اجازه داده باشد که مجاناً استفاده نماید.
ماده 495 – اگر برای تأدیه مالالاجاره ضامنی داده شده باشد ضامن مسئول
اجرتالمثل مذکور در ماده فوق نخواهد بود.
ماده 496 – عقد اجاره بواسطه تلف شدن عین مستأجره از تاریخ تلف باطل میشود و
نسبت به تخلف از شرایطی که بین مؤجر و مستأجر مقرراست خیار فسخ از تاریخ تخلف
ثابت میگردد.
ماده 497 – عقد اجاره به واسطه فوت موجر یا مستأجر باطل نمیشود ولیکن اگر موجر
فقط برای مدت عمر خود مالک منافع عین مستأجره بودهاست اجاره به فوت موجر باطل
میشود اگر شرط مباشرت مستأجر شده باشد به فوت مستأجر باطل میگردد.
ماده 498 – اگر عین مستأجره به دیگری منتقل شود اجاره به حال خود باقی است مگر
این که موجر حق فسخ در صورت نقل را برای خود شرطکرده باشد.
ماده 499 – هر گاه متولی با ملاحظه صرفه وقف مال موقوفه را اجاره دهد اجاره به
فوت او باطل نمیگردد.
ماده 500 – در بیع شرط مشتری میتواند مبیع را برای مدتی که بایع حق خیار ندارد
اجاره دهد و اگر اجاره منافی با خیار بایع باشد به وسیله جعلخیار یا نحو آن حق
بایع را محفوظ دارد و الا اجاره تا حدی که منافی با حق بایع باشد باطل خواهد بود.
ماده 501 – اگر در عقد اجاره مدت به طور صریح ذکر نشده و مالالاجاره هم از قرار
روز یا ماه یا سالی فلان مبلغ معین شده باشد اجاره برای یکروز یا یک ماه یا یک
سال صحیح خواهد بود و اگر مستأجر عین مستأجره را بیش از مدتهای مزبوره در تصرف خود
نگاه دارد و موجر هم تخلیه ید او رانخواهد موجر به موجب مراضات حاصله برای بقیه
مدت و به نسبت زمان تصرف مستحق اجرت مقرر بین طرفین خواهد بود.
ماده 502 – اگر مستأجر در عین مستأجره بدون اذن موجر تعمیراتی نماید حق مطالبه
قیمت آن را نخواهد داشت.
ماده 503 – هر گاه مستأجر بدون اجازه موجر در خانه یا زمینی که اجاره کرده وضع
بنا یا غرس اشجار کند هر یک از موجر و مستأجر حق دارد هروقت بخواهد بنا را خراب
یا درخت را قطع نماید در این صورت اگر در عین مستأجره نقصی حاصل شود بر عهده
مستأجر است.
ماده 504 – هر گاه مستأجر به موجب عقد اجاره مجاز در بنا یا غرس بوده موجر
نمیتواند مستأجر را به خراب کردن یا کندن آن اجبار کند و بعد ازانقضاء مدت اگر
بنا یا درخت در تصرف مستأجر باقی بماند موجر حق مطالبه اجرتالمثل زمین را خواهد
داشت اگر در تصرف موجر باشد مستأجرحق مطالبه اجرتالمثل بنا یا درخت را خواهد
داشت.
ماده 505 – اقساط مالالاجاره که به علت نرسیدن موعد پرداخت آن بر ذمه مستأجر
مستقر نشده است به موت او حاصل نمیشود.
ماده 506 – در اجاره عقار آفت زراعت از هر قبیل که باشد به عهده مستأجر است مگر
این که در عقد اجاره طور دیگر شرط شده باشد.
مبحث دوم – در اجاره حیوانات
ماده 507 – در اجاره حیوان تعیین منفعت یا به تعیین مدت اجاره است یا به بیان
مسافت و محلی که راکب یا محمول باید به آنجا حمل شود.
ماده 508 – در موردی که منفعت به بیان مدت اجاره معلوم شود تعیین راکب یا محمول
لازم نیست ولی مستأجر نمیتواند زیاده بر مقدار متعارفحمل کند و اگر منفعت به
بیان مسافت و محل معین شده باشد تعیین راکب یا محمول لازم است.
ماده 509 – در اجاره حیوان ممکن است شرط شود که اگر موجر در وقت معین محمول را به
مقصد نرساند مقدار معینی از مالالاجاره کم شود.
ماده 510 – در اجاره حیوان لازم نیست که عین مستأجره حیوان معینی باشد بلکه تعیین
آن به نوع معینی کافی خواهد بود.
ماده 511 – حیوانی که مورد اجاره است باید برای همان مقصودی استعمال شود که قصد
طرفین بوده است بنا بر این حیوانی که برای سواری اجارهشده است نمیتوان برای
بارکشی استعمال نمود.
مبحث سوم – در اجاره اشخاص
ماده 512 – در اجاره اشخاص کسی که اجاره میکند مستأجر و کسی که مورد اجاره واقع
میشود اجیر و مالالاجاره اجرت نامیده میشود.
ماده 513 – اقسام عمده اجاره اشخاص از قرار ذیل است:
1 – اجاره خدمه و کارگران از هر قبیل.
2 – اجاره متصدیان حمل و نقل اشخاص یا مالالتجاره اعم از راه خشکی یا آب یا هوا.
فقره اول – در اجاره خدمه و کارگر
ماده 514 – خادم یا کارگر نمیتواند اجیر شود مگر برای مدت معینی یا برای انجام
امر معینی
ماده 515 – اگر کسی بدون تعیین انتهاء مدت اجیر شود مدت اجاره محدود خواهد بود به
مدتی که مزد از قرار آن معین شده است بنا بر این اگر مزداجیر از قرار روز یا هفته
یا ماه یا سالی فلان مبلغ معین شده باشد مدت اجاره محدود به یک روز یا یک هفته یا
یک ماه یا یک سال خواهد بود و پس ازانقضاء مدت مزبور اجاره بر طرف میشود ولی اگر
پس از انقضاء مدت اجیر به خدمت خود دوام دهد و مؤجر او را نگاه دارد اجیر نظر به
مراضاتحاصله به همانطوری که در زمان اجاره بین او و مؤجر مقرر بود مستحق اجرت
خواهد شد.
فقره دوم – در اجاره متصدی حمل و نقل
ماده 516 – تعهدات متصدیان حمل و نقل اعم از این که از راه خشکی یا آب یا هوا
باشد برای حفاظت و نگاهداری اشیایی که به آنها سپرده میشودهمان است که برای
امانت داران مقرر است بنابر این در صورت تفریط یا تعدی مسئول تلف یا ضایع شدن
اشیایی خواهند بود که برای حمل به آنها دادهمیشود و این مسئولیت از تاریخ تحویل
اشیاء به آنان خواهد بود.
ماده 517 – مفاد ماده 509 در مورد متصدیان حمل و نقل نیز مجری خواهد بود.
فصل پنجم – در مزارعه و مساقات
مبحث اول – در مزارعه
ماده 518 – مزارعه عقدی است که به موجب آن احد طرفین زمینی را برای مدت معینی به
طرف دیگر میدهد که آن را زراعت کرده و حاصل راتقسیم کنند.
ماده 519 – در عقد مزارعه حصه هر یک از مزارع و عامل باید به نحو اشاعه از قبیل
ربع یا ثلث یا نصف و غیره معین گردد و اگر به نحو دیگر باشداحکام مزارعه جاری
نخواهد شد.
ماده 520 – در مزارعه جائز است شرط شود که یکی از دو طرف علاوه بر حصه از حاصل
مال دیگری نیز به طرف مقابل بدهد.
ماده 521 – در عقد مزارعه ممکن است هر یک از بذر و عوامل مال مزارع باشد یا عامل
در این صورت نیز حصه مشاع هر یک از طرفین بر طبققرارداد یا عرف بلد خواهد بود.
ماده 522 – در عقد مزارعه لازم نیست که متصرف زمین مالک آن هم باشد ولی لازم است
که مالک منافع بوده باشد یا به عنوانی از عناوین از قبیلولایت و غیره حق تصرف در
آن را داشته باشد.
ماده 523 – زمینی که مورد مزارعه است باید برای زرع مقصود قابل باشد اگر چه محتاج
به اصلاح یا تحصیل آب باشد و اگر زرع محتاج به عملیاتیباشد از قبیل حفر نهر یا
چاه و غیره و در حین عقد جاهل به آن بوده باشد حق فسخ معامله را خواهد داشت.
ماده 524 – نوع زرع باید در عقد مزارعه معین باشد مگر این که بر حسب عرف بلد
معلوم و یا عقد برای مطلق زراعت بوده باشد در صورت اخیرعامل در اختیار نوع زراعت
مختار خواهد بود.
ماده 525 – عقد مزارعه عقدی است لازم.
ماده 526 – هر یک از مالک عامل و مزارع میتواند در صورت غبن معامله را فسخ کند.
ماده 527 – هر گاه زمین به واسطه فقدان آب یا علل دیگر از این قبیل از قابلیت
انتفاع خارج شود و رفع مانع ممکن نباشد عقد مزارعه منفسخمیشود.
ماده 528 – اگر شخص ثالثی قبل از این که زمین مورد مزارعه تسلیم عامل شود آن را
غصب کند عامل مختار بر فسخ میشود ولی اگر غصب بعد ازتسلیم واقع شود حق فسخ
ندارد.
ماده 529 – عقد مزارعه به قوت متعاملین یا احد آنها باطل نمیشود مگر اینکه
مباشرت عامل شرط شده باشد در این صورت به فوت او منفسخمیشود.
ماده 530 – هر گاه کسی به مدت عمر خود مالک منافع زمینی بوده و آن را به مزارعه
داده باشد عقد مزارعه به فوت او منفسخ میشود.
ماده 531 – بعد از ظهور ثمره زرع عامل مالک حصه خود از آن میشود.
ماده 532 – در عقد مزارعه اگر شرط شود که تمام ثمره مال مزارع یا عامل تنها باشد
عقد باطل است.
ماده 533 -اگر عقد مزارعه به علتی باطل شود تمام حاصل مال صاحب بذر است و طرف
دیگر که مالک زمین یا آب یا صاحب عمل بوده است بهنسبت آن چه که مالک بوده مستحق
اجرتالمثل خواهد بود. اگر بذر مشترک بین مزارع و عامل باشد حاصل و اجرتالمثل نیز
به نسبت بذر بین آنهاتقسیم میشود.
ماده 534 – هر گاه عامل در اثناء یا در ابتداء عمل آن را ترک کند و کسی نباشد که
عمل را به جای او انجام دهد حاکم به تقاضای مزارع عامل را اجباربه انجام میکند و
یا عمل را به خرج عامل ادامه میدهد و در صورت عدم امکان مزارع حق فسخ دارد.
ماده 535 – اگر عامل زراعت نکند و مدت منقضی شود مزارع مستحق اجرتالمثل است.
ماده 536 – هر گاه عامل به طور متعارف مواظبت در زراعت ننماید و از این حیث حاصل
کم شود یا ضرر دیگر متوجه مزارع گردد عامل ضامنتفاوت خواهد بود.
ماده 537 – هر گاه در عقد مزارعه زرع معینی قید شده باشد و عامل غیر آن را زرع
نماید مزارعه باطل و بر طبق ماده 533 رفتار میشود.
ماده 538 – هر گاه مزارعه در اثناء مدت قبل از ظهور ثمره فسخ شود حاصل مال مالک
بذر است و طرف دیگر مستحق اجرتالمثل خواهد بود.
ماده 539 – هر گاه مزارعه بعد از ظهور ثمره فسخ شود هر یک از مزارع و عامل به
نسبتی که بین آنها مقرر بوده شریک در ثمره هستند لیکن از تاریخفسخ تا برداشت حاصل
هر یک به اخذ اجرتالمثل زمین و عمل و سایر مصالحالاملاک خود که به حصه مقرر به
طرف دیگر تعلق میگیرد مستحقخواهد بود.
ماده 540 – هر گاه مدت مزارعه منقضی شود و اتفاقاً زرع نرسیده باشد مزارع حق دارد
که زراعت را ازاله کند یا آن را به اخذ اجرتالمثل ابقاء نماید.
ماده 541 – عامل میتواند برای زراعت اجیر بگیرد یا با دیگری شریک شود ولی برای
انتقال معامله یا تسلیم زمین به دیگری رضای مزارع لازماست.
ماده 542 – خراج زمین به عهده مالک است مگر این که خلاف آن شرط شده باشد سایر
مخارج زمین بر حسب تعیین طرفین یا متعارف است.
مبحث دوم – در مساقات
ماده 543 – مساقات معاملهایست که بین صاحب درخت و امثال آن یا عامل در مقابل حصه
مشاع معین از ثمره واقع میشود و ثمره اعم است ازمیوه و برگ و گل و غیر آن.
ماده 544 – در هر مورد که مساقات باطل باشد یا فسخ شود تمام ثمره مال مالک است و
عامل مستحق اجرتالمثل خواهد بود.
ماده 545 – مقررات راجعه به مزارعه که در مبحث قبل ذکر شده است در مورد عقد
مساقات نیز مرعی خواهد بود مگر این که عامل نمیتواند بدوناجازه مالک معامله را
به دیگری واگذار یا با دیگری شرکت نماید.
فصل ششم – در مضاربه
ماده 546 – مضاربه عقدی است که به موجب آن احد متعاملین سرمایه میدهد با قید این
که طرف دیگر با آن تجارت کرده و در سود آن شریکباشند صاحب سرمایه مالک و عامل
مضارب نامیده میشود.
ماده 547 – سرمایه باید وجه نقد باشد.
ماده 548 – حصه هر یک از مالک و مضارب در منافع باید جزء مشاع از کل از قبیل ربع
یا ثلث و غیره باشد.
ماده 549 – حصههای مزبوره در ماده فوق باید در عقد مضاربه معین شود مگر این که
در عرف منجزاً معلوم بوده و سکوت در عقد منصرف به آنگردد.
ماده 550 – مضاربه عقدی است جائز.
ماده 551 – عقد مضاربه به یکی از علل ذیل منفسخ میشود:
1) در صورت موت یا جنون یا سفه احد طرفین.
2) در صورت مفلس شدن مالک.
3) در صورت تلف شدن تمام سرمایه و ربح.
4)در صورت عدم امکان تجارتی که منظور طرفین بود.
ماده 552 – هر گاه در مضاربه برای تجارت مدت معین شده باشد تعیین مدت موجب لزوم
عقد نمیشود لیکن پس از انقضاء مدت مضاربنمیتواند معامله بکند مگر به اجازه جدید
مالک.
ماده 553 – در صورتی که مضاربه مطلق باشد یعنی تجارت خاصی شرط نشده باشد عامل
میتواند هر قسم تجارتی را که صلاح بداند بنماید ولیدر طرز تجارت باید متعارف را
رعایت کند.
ماده 554 – مضارب نمیتواند نسبت به همان سرمایه با دیگری مضاربه کند یا آن را به
غیر واگذار نماید مگر با اجازه مالک.
ماده 555 – مضاربه باید اعمالی را که برای نوع تجارت متعارف و معمول بلد و زمان
است به جا آورد ولی اگر اعمالی را که بر طبق عرف بایستی بهاجیر رجوع کند خود شخصاً
انجام دهد مستحق اجرت آن نخواهد بود.
ماده 556 – مضارب در حکم امین است و ضامن مال مضاربه نمیشود مگر در صورت تفریط
یا تعدی.
ماده 557 – اگر کسی مالی برای تجارت بدهد و قرار گذارد که تمام منافع مال مالک
باشد در این صورت معامله مضاربه محسوب نمیشود و عاملمستحق اجرتالمثل خواهد بود
مگر این که معلوم شود که عامل عمل را تبرعاً انجام داده است.
ماده 558 – اگر شرط شود که مضارب ضامن سرمایه خواهد بود و یا خسارات حاصله از
تجارت متوجه مالک نخواهد شد عقد باطل است مگر اینکه به طور لزوم شرط شده باشد که
مضارب از مال خود به مقدار خسارت یا تلف مجاناً به مالک تملیک کند.
ماده 559 – در حساب جاری یا حساب به مدت ممکن است با رعایت شرط قسمت اخیر ماده
قبل احکام مضاربه جاری و حقالمضاربه به آن تعلقبگیرد.
ماده 560 – به غیر از آن که فوقاً مذکور شد مضاربه تابع شرایط و مقرراتی است که به
موجب عقد بین طرفین مقرر است.
فصل هفتم – در جعاله
ماده 561 – جعاله عبارت است از التزام شخصی به اداء اجرت معلوم در مقابل عملی اعم
از این که طرف معین باشد یا غیر معین.
ماده 562 – در جعاله ملتزم را جاعل و طرف را عامل و اجرت را جعل میگویند.
ماده 563 – در جعاله معلوم بودن اجرت منجمیعالجهات لازم نیست بنابراین اگر کسی
ملتزم شود که هر کس گم شده او را پیدا کند حصه مشاعمعینی از آن مال او خواهد بود
جعاله صحیح است.
ماده 564 – در جعاله گذشته از عدم لزوم تعیین عامل ممکن است عمل هم مردد و کیفیات
آن نامعلوم باشد.
ماده 565 – جعاله تعهدی است جائز و مادامی که عمل به اتمام نرسیده است هر یک از
طرفین میتوانند رجوع کنند ولی اگر جاعل در اثناء عملرجوع نماید باید اجرتالمثل
عمل عامل را بدهد.
ماده 566 – هر گاه در جعاله عمل دارای اجزاء متعدد بوده و هر یک از اجزاء مقصود
بالاصاله جاعل بوده باشد و جعاله فسخ گردد عامل ازاجرتالمسمی به نسبت عملی که
کرده است مستحق خواهد بود اعم از این که فسخ از طرف جاعل باشد یا از طرف خود عامل.
ماده 567 – عامل وقتی مستحق جعل میگردد که متعلق جعاله را تسلیم کرده یا انجام
داده باشد.
ماده 568 -اگر عاملین متعدد به شرکت هم عمل را انجام دهند هر یک به نسبت مقدار
عمل خود مستحق جعل میگردد.
ماده 569 – مالی که جعاله برای آن واقع شده است از وقتی که به دست عامل میرسد تا
به جاعل رد کند در دست او امانت است.
ماده 570 – جعاله بر عمل نامشروع و یا بر عمل غیر عقلائی باطل است.
فصل هشتم – در شرکت
مبحث اول – در احکام شرکت
ماده 571 – شرکت عبارت است از اجتماع حقوق مالکین متعدد در شیء واحد به نحو
اشاعه.
ماده 572 – شرکت اختیاری است یا قهری.
ماده 573 – شرکت اختیاری یا در نتیجه عقدی از عقود حاصل میشود یا در نتیجه عمل
شرکاء از قبیل مزج اختیاری یا قبول مالی مشاعاً در ازاءعمل چند نفر و نحو اینها.
ماده 574 – شرکت قهری اجتماع حقوق مالکین است که در نتیجه امتزاج یا ارث حاصل
میشود.
ماده 575 – هر یک از شرکاء به نسبت سهم خود در نفع و ضرر سهیم میباشد مگر این که
برای یک یا چند نفر از آنها در مقابل عملی سهم زیادتریمنظور شده باشد.
ماده 576 – طرز اداره کردن اموال مشترک تابع شرایط مقرره بین شرکاء خواهد برد.
ماده 577 – شریکی که در ضمن عقد به اداره کردن اموال مشترک مأذون شده است
میتواند هر عملی را که لازمه اداره کردن است انجام دهد و بههیچوجه مسئول خسارات
حاصله از اعمال خود نخواهد بود مگر در صورت تفریط یا تعدی.
ماده 578 – شرکاء همه وقت میتوانند از اذن خود رجوع کنند مگر این که اذن در ضمن
عقد لازم داده شده باشد که در این صورت مادام که شرکتباقی است حق رجوع ندارند.
ماده 579 – اگر اداره کردن شرکت به عهده شرکاء متعدد باشد به نحوی که هر یک به
طور استقلال مأذون در اقدام باشد هر یک از آنها میتواندمنفرداً به اعمالی که برای
اداره کردن لازم است اقدام کند.
ماده 580 – اگر بین شرکاء مقرر شده باشد که یکی از مدیران نمیتواند بدون دیگری
اقدام کند مدیری که به تنهایی اقدام کرده باشد در صورت عدمامضاء شرکاء دیگر در
مقابل شرکاء ضامن خواهد بود اگر چه برای مأذونین دیگر امکان فعلی برای مداخله در
امر اداره کردن موجود نبوده باشد.
ماده 581 – تصرفات هر یک از شرکاء در صورتی که بدون اذن یا خارج از حدود اذن باشد
فضولی بوده و تابع مقررات معاملات فضولی خواهد بود.
ماده 582 – شریکی که بدون اذن یا در خارج از حدود اذن تصرف در اموال شرکت نماید
ضامن است.
ماده 583 – هر یک از شرکاء میتواند بدون رضایت شرکاء دیگر سهم خود را جزئاً یا
کلاً به شخص ثالثی منتقل کند.
ماده 584 – شریکی که مالالشرکه در ید اوست در حکم امین است و ضامن تلف و نقص آن
نمیشود مگر در صورت تفریط یا تعدی.
ماده 585 – شریک غیر مأذون در مقابل اشخاصی که با آنها معامله کرده مسئول بوده و
طلبکاران فقط حق رجوع به او دارند.
ماده 586 – اگر برای شرکت در ضمن عقد لازمی مدت معین نشده باشد هر یک از شرکاء هر
وقت بخواهد میتواند رجوع کند.
ماده 587 – شرکت به یکی از طرق ذیل مرتفع میشود:
1) در صورت تقسیم.
2) در صورت تلف شدن تمام مال شرکت.
ماده 588 – در موارد ذیل شرکاء مأذون در تصرف اموال مشترکه نمیباشند:
1) در صورت انقضاء مدت مأذونیت یا رجوع از آن در صورت امکان رجوع.
2) در صورت فوت یا محجور شدن یکی از شرکاء.
مبحث دوم – در تقسیم اموال شرکت
ماده 589 – هر شریکالمال میتواند هر وقت بخواهد تقاضای تقسیم مال مشترک را
بنماید مگر در مواردی که تقسیم به موجب این قانون ممنوع یاشرکاء بوجه ملزمی ملتزم
بر عدم تقسیم شده باشند.
ماده 590 – در صورتی که شرکاء بیش از دو نفر باشند ممکن است تقسیم فقط به نسبت
سهم یکی یا چند نفر از آنها به عمل آید و سهام دیگران بهاشاعه باقی بماند.
ماده 591 – هر گاه تمام شرکاء به تقسیم مال مشترک راضی باشند تقسیم به نحوی که
شرکاء تراضی نمایند به عمل میآید و در صورت عدم توافقبین شرکاء حاکم اجبار به
تقسیم میکند مشروط بر این که تقسیم مشتمل بر ضرر نباشد که در این صورت اجبار جائز
نیست و تقسیم باید به تراضیباشد.
ماده 592 – هر گاه تقسیم برای بعضی از شرکاء مضر و برای بعض دیگر بیضرر باشد در
صورتی که تقاضا از طرف متضرر باشد طرف دیگر اجبارمیشود و اگر بر عکس تقاضا از
طرف غیر متضرر بشود شریک متضرر اجبار بر تقسیم نمیشود.
ماده 593 – ضرری که مانع از تقسیم میشود عبارت است از نقصان فاحش قیمت به مقداری
که عادت قابل مسامحه نباشد.
ماده 594 – هر گاه قنات مشترک یا امثال آن خرابی پیدا کرده و محتاج به تنقیه یا
تعمیر شود و یک یا چند نفر از شرکاء بر ضرر شریک یا شرکاء دیگراز شرکت در تنقیه
یا تعمیر امتناع نمایند شریک یا شرکاء متضرر میتوانند به حاکم رجوع نمایند در این
صورت اگر ملک قابل تقسیم نباشد حاکممیتواند برای قلع ماده نزاع و دفع ضرر شریک
ممتنع را به اقتضای موقع به شرکت در تنقیه یا تعمیر یا اجاره یا بیع سهم خود اجبار
کند.
ماده 595 – هر گاه تقسیم متضمن افتادن تمام مال مشترک یا حصه یک یا چند نفر از
شرکاء از مالیت باشد تقسیم ممنوع است اگر چه شرکاء تراضینمایند.
ماده 596 – در صورتی که اموال مشترک متعدد باشد قسمت اجباری در بعضی از آنها
ملازم با تقسیم باقی اموال نیست.
ماده 597 – تقسیم ملک از وقف جایز است ولی تقسیم مال موقوفه بین موقوفعلیهم جایز
نیست.
ماده 598 -ترتیب تقسیم آن است که اگر مال مشترک مثلی باشد به نسبت سهام شرکاء
افراز میشود و اگر قیمتی باشد بر حسب قیمت تعدیلمیشود و بعد از افراز یا تعدیل
در صورت عدم تراضی بین شرکاء حصص آنها به قرعه معین میگردد.
ماده 599 – تقسیم بعد از آن که صحیحاً واقع شد لازم است و هیچ یک از شرکاء
نمیتواند بدون رضای دیگران از آن رجوع کند.
ماده 600 – هر گاه در حصه یک یا چند نفر از شرکاء عیبی ظاهر شود که در حین تقسیم
عالم به آن نبوده شریک یا شرکاء مزبور حق دارند تقسیم رابه هم بزنند.
ماده 601 – هر گاه بعد از تقسیم معلوم شود که قسمت به غلط واقع شده است تقسیم
باطل میشود.
ماده 602 – هر گاه بعد از تقسیم معلوم شود که مقدار معینی از اموال تقسیم شده مال
غیر بوده است در صورتی که مال غیر در تمام حصص مفروزاًبه تساوی باشد تقسیم صحیح و
الا باطل است.
ماده 603 – ممر و مجرای هر قسمتی که از متعلقات آن است بعد از تقسیم مخصوص همان
قسمت میشود.
ماده 604 – کسی که در ملک دیگری حق ارتفاق دارد نمیتواند مانع از تقسیم آن ملک
بشود ولی بعد از تقسیم حق مزبور به حال خود باقی میماند.
ماده 605 – هر گاه حصه بعضی از شرکاء مجرای آب یا محل عبور حصه شریک دیگر باشد
بعد از تقسیم حق مجری یا عبور ساقط نمیشود مگراین که سقوط آن شرط شده باشد و
همچنین است سایر حقوق ارتفاقی.
ماده 606 – هر گاه ترکه میت قبل از اداء دیون تقسیم شود و یا بعد از تقسیم معلوم
شود که بر میت دینی بوده است طلبکار باید به هر یک از وراث بهنسبت سهم او رجوع
کند و اگر یک یا چند نفر از وراث معسر شده باشد طلبکار میتواند برای سهم معسر یا
معسرین نیز به وارث دیگر رجوع نماید.
فصل نهم – در ودیعه
مبحث اول – در کلیات
ماده 607 – ودیعه عقدی است که به موجب آن یک نفر مال خود را به دیگری میسپارد
برای آن که آن را مجاناً نگاهدارد. ودیعهگذار مودع وودیعهگیر را مستودع یا امین
میگویند.
ماده 608 – در ودیعه قبول امین لازم است اگر چه به فعل باشد.
ماده 609 – کسی میتواند مالی را به ودیعه گذارد که مالک یا قائم مقام مالک باشد
و یا از طرف مالک صراحتاً با ضمناً مجاز باشد.
ماده 610 – در ودیعه طرفین باید اهلیت برای معامله داشته باشند و اگر کسی مالی را
از کسی دیگر که برای معامله اهمیت ندارد به عنوان ودیعهقبول کند باید آن را به
ولی او رد نماید و اگر در ید او ناقص یا تلف شود ضامن است.
ماده 611 – ودیعه عقدی است جائز.
مبحث دوم – در تعهدات امین
ماده 612 – امین باید مال ودیعه را به طوری که مالک مقرر نموده حفظ کند و اگر
ترتیبی تعیین نشده باشد آن را به طوری که نسبت به آن مالمتعارف است حفظ کند و الا
ضامن است.
ماده 613 – هر گاه مالک برای حفاظت مال ودیعه ترتیبی مقرر نموده باشد و امین از
برای حفظ مال تغییر آن ترتیب را لازم بداند میتواند تغییر دهدمگر این که مالک
صریحاً نهی از تغییر کرده باشد که در این صورت ضامن است.
ماده 614 – امین ضامن تلف یا نقصان مالی که به او سپرده شده است نمیباشد مگر در
صورت تعدی یا تفریط.
ماده 615 – امین در مقام حفظ مسئول وقایعی نمیباشد که دفع آن از اقتدار او خارج
است.
ماده 616 – هر گاه رد مال ودیعه مطالبه شود و امین از رد آن امتناع کند از تاریخ
امتناع احکام امین به او مترتب نشده و ضامن تلف و هر نقص یاعیبی است که در مال
ودیعه حادث شود اگر چه آن عیب یا نقص مستند به فعل او نباشد.
ماده 617 – امین نمیتواند غیر از جهت حفاظت تصرفی در ودیعه کند یا به نحوی از
انحاء از آن منتفع گردد مگر با اجازه صریح یا ضمنی امانتگذارو الا ضامن است.
ماده 618 – اگر مال ودیعه در جعبه سربسته یا پاکت مختوم به امین سپرده شده باشد
حق ندارد آن را باز کند و الا ضامن است.
ماده 619 – امین باید عین مالی را که دریافت کرده است رد نماید.
ماده 620 – امین باید مال ودیعه را به همان حالی که موقع پس دادن موجود است مسترد
دارد و نسبت به نواقصی که در آن حاصل شده و مربوط بهعمل امین نباشد ضامن نیست.
ماده 621 – اگر مال ودیعه قهراً از امین گرفته شود و مشارالیه قیمت یا چیز دیگری
به جای آن اخذ کرده باشد باید آن چه را که در عوض گرفته استبه امانتگذار بدهد
ولی امانتگذار مجبور به قبول آن نبوده و حق دارد مستقیماً به قاهر رجوع کند.
ماده 622 – اگر وارث امین مال ودیعه را تلف کند باید از عهده مثل یا قیمت آن
برآید اگر چه عالم به ودیعه بودن مال نبوده باشد.
ماده 623 – منافع حاصله از ودیعه مال مالک است.
ماده 624 – امین باید مال ودیعه را فقط به کسی که آن را از او دریافت کرده است یا
قائم مقام قانونی او یا به کسی که مأذون در اخذ میباشد مسترددارد و اگر به واسطه
ضرورتی بخواهد آن را رد کند و به کسی که حق اخذ دارد دسترس نداشته باشد باید به
حاکم رد نماید.
ماده 625 – هر گاه مستحقللغیر بودن مال ودیعه محقق گردد باید امین آن را به مالک
حقیقی رد کند و اگر مالک معلوم نباشد تابع احکام اموالمجهولالمالک است.
ماده 626 – اگر کسی مال خود را به ودیعه گذارد ودیعه به فوت امانتگذار باطل و
امین ودیعه را نمیتواند رد کند مگر به وراث او.
ماده 627 – در صورت تعدد وراث و عدم توافق بین آنها مال ودیعه باید به حاکم رد
شود.
ماده 628 – اگر در احوال شخص امانتگذار تغییری حاصل گردد مثلاً اگر امانتگذار
محجور شود عقد ودیعه منفسخ و ودیعه را نمیتوان مستردنمود مگر به کسی که حق اداره
کردن اموال محجور را دارد.
ماده 629 – اگر مال محجوری به ودیعه گذارده شده باشد آن مال باید پس از رفع حجر
به مالک مسترد شود.
ماده 630 – اگر کسی مالی را به سمت قیمومت یا ولایت ودیعه گذارد آن مال باید پس
از رفع سمت مزبور به مالک آن رد شود مگر این که از مالکرفع حجر نشده باشد که در
این صورت به قیم یا ولی بعدی مسترد میگردد.
ماده 631 – هر گاه کسی مال غیر را به عنوانی غیر از مستودع متصرف باشد و مقررات
این قانون او را نسبت به آن مال امین قرار داده باشد مثلمستودع است بنا بر این
مستأجر نسبت به عین مستأجره قیم یا ولی نسبت به مال صغیر یا مولیعلیه و امثال
آنها ضامن نمیباشد مگر در صورت تفریطیا تعدی و در صورت استحقاق مالک به استرداد
از تاریخ مطالبه او و امتناع متصرف با امکان رد متصرف مسئول تلف و هر نقص یا عیبی
خواهد بود اگرچه مستند به فعل او نباشد.
ماده 632 – کاروانسرادار و صاحب مهمانخانه و حمامی و امثال آنها نسبت به اشیاء و
اسباب یا البسه واردین وقتی مسئول میباشند که اشیاء واسباب یا البسه نزد آنها
ایداع شده باشد و اینکه بر طبق عرف بلد در حکم ایداع باشد.
مبحث سوم – در تعهدات امانتگذار
ماده 633 – امانتگذار باید مخارجی را که امانتدار برای حفظ مال ودیعه کرده است
به او بدهد.
ماده 634 – هر گاه رد مال مستلزم مخارجی باشد بر عهده امانتگذار است.
فصل دهم – در عاریه
ماده 635 – عاریه عقدی است که به موجب آن احد طرفین به طرف دیگر اجازه میدهد که
از عین مال او مجاناً منتفع شود.
عاریه دهنده را معیر و عاریه گیرنده را مستعیر گویند.
ماده 636 – عاریه دهنده علاوه بر اهلیت باید مالک منفعت مالی باشد که عاریه
میدهد اگر چه مالک عین نباشد.
ماده 637 – هر چیزی که بتوان به ابقاء اصلش از آن منتفع شد میتواند موضوع عقد
عاریه گردد. منفعتی که مقصود از عاریه است منفعتی است کهمشروع و عقلائی باشد.
ماده 638 – عاریه عقدی است جائز و به موت هر یک از طرفین منفسخ میشود.
ماده 639 – هر گاه مال عاریه دارای عیوبی باشد که برای مستعیر تولید خسارتی کند
معیر مسئول خسارت وارده نخواهد بود مگر این که عرفاًمسبب محسوب شود.
همین حکم در مورد مودع و موجر و امثال آنها نیز جاری میشود.
ماده 640 – مستعیر ضامن تلف یا نقصان مال عاریه نمیباشد مگر در صورت تفریط یا
تعدی.
ماده 641 – مستعیر مسئول منقصت ناشی از استعمال مال عاریه نیست مگر این که در غیر
مورد اذن استعمال نموده باشد و اگر عاریه مطلق بوده برخلاف متعارف استفاده کرده
باشد.
ماده 642 – اگر بر مستعیر شرط ضمان شده باشد مسئول هر کسر و نقصانی خواهد بود اگر
چه مربوط به عمل او نباشد.
ماده 643 – اگر بر مستعیر شرط ضمان منقصت ناشی از صرف استعمال نیز شده باشد ضامن
این منقصت خواهد بود.
ماده 644 – در عاریه طلا و نقره اعم از مسکوک و غیر مسکوک مستعیر ضامن است هر چند
شرط ضمان نشده و تفریط یا تعدی هم نکرده باشد.
ماده 645 – در رد عاریه باید مفاد مواد 624 و 626 تا 630 رعایت شود.
ماده 646 – مخارج لازمه برای انتفاع از مال عاریه بر عهده مستعیر است و مخارج
نگاهداری آن تابع عرف و عادت است مگر این که شرط خاصیشده باشد.
ماده 647 – مستعیر نمیتواند مال عاریه را به هیچ نحوی به تصرف غیر دهد مگر به
اذن معیر.
فصل یازدهم – در قرض
ماده 648 – قرض عقدی است که به موجب آن احد طرفین مقدار معینی از مال خود را به
طرف دیگر تملیک میکند که طرف مزبور مثل آن را ازحیث مقدار و جنس و وصف رد نماید
و در صورت تعذر رد مثل قیمت یومالرد را بدهد.
ماده 649 – اگر مالی که موضوع قرض است بعد از تسلیم تلف یا ناقص شود از مال مقترض
است.
ماده 650 – مقترض باید مثل مالی را که قرض کرده است رد کند اگر چه قیمت ترقی یا
تنزل کرده باشد.
ماده 651 – اگر برای اداء قرض بوجه ملزمی اجلی معین شده باشد مقترض نمیتواند قبل
از انقضاء مدت طلب خود را مطالبه کند.
ماده 652 – در موقع مطالبه حاکم مطابق اوضاع و احوال برای مقترض مهلت یا اقساطی
قرار میدهد
ماده 653 – مقترض میتواند بوجه ملزمی به مقرض وکالت دهد در مدتی که قرض بر ذمه
او باقی است مقدار معینی از دارایی مدیون را در هر ماه یادر هر سال مجاناً به خود
منتقل نماید.
فصل دوازدهم – در قمار و گروبندی
ماده 654 – قمار و گروبندی باطل و دعاوی راجعه به آن مسموع نخواهد بود. همین حکم
در مورد کلیه تعهداتی که از معاملات نامشروع تولید شدهباشد جاریست.
ماده 655 – در دوانیدن حیوانات سواری و همچنین در تیراندازی و شمشیربازی گروبندی
جائز و مفاد ماده قبل در مورد آنها رعایت نمیشود.
فصل سیزدهم – در وکالت
مبحث اول – در کلیات
ماده 656 – وکالت عقدی است که به موجب آن یکی از طرفین طرف دیگر را برای انجام
امری نایب خود مینماید.
ماده 657 – تحقق وکالت منوط به قبول وکیل است.
ماده 658 – وکالت ایجاباً و قبولاً به هر لفظ یا فعلی که دلالت بر آن کند واقع
میشود.
ماده 659 – وکالت ممکن است مجانی باشد یا با اجرت.
ماده 660 – وکالت ممکن است به طور مطلق و برای تمام امور موکل باشد یا مقید و
برای امر یا امور خاصی.
ماده 661 – در صورتی که وکالت مطلق باشد فقط مربوط به اداره کردن اموال موکل
خواهد بود.
ماده 662 – وکالت باید در امری داده شود که خود موکل بتواند آن را بجا آورد وکیل
هم باید کسی باشد که برای انجام آن امر اهلیت داشته باشد.
ماده 663 – وکیل نمیتواند عملی را که از حدود وکالت او خارج است انجام دهد.
ماده 664 – وکیل در محاکمه وکیل در قبض حق نیست مگر این که قرائن دلالت بر آن
نماید و همچنین وکیل در اخذ حق وکیل در مرافعه نخواهدبود.
ماده 665 – وکالت در بیع وکالت در قبض ثمن نیست مگر این که قرینه قطعی دلالت بر
آن کند.
مبحث دوم – در تعهدات وکیل
ماده 666 – هر گاه از تقصیر وکیل خسارتی به موکل متوجه شود که عرفاً وکیل مسبب آن
محسوب میگردد مسئول خواهد بود.
ماده 667 – وکیل باید در تصرفات و اقدامات خود مصلحت موکل را مراعات نماید و از
آن چه که موکل بالصراحهْْ به او اختیار داده یا بر حسبقرائن و عرف و عادت داخل
اختیار او است تجاوز نکند.
ماده 668 – وکیل باید حساب مدت وکالت خود را به موکل بدهد و آن چه را که به جای
او دریافت کرده است به او رد کند.
ماده 669 – هر گاه برای انجام امر دو یا چند نفر وکیل معین شده باشد هیچ یک از
آنها نمیتواند بدون دیگری یا دیگران دخالت در آن امر بنماید مگراین که هر یک
مستقلاً وکالت داشته باشد در این صورت هر کدام میتواند به تنهایی آن امر را به جا
آورد.
ماده 670 – در صورتی که دو نفر به نحو اجتماع وکیل باشند به موت یکی از آنها
وکالت دیگری باطل میشود.
ماده 671 – وکالت در هر امر مستلزم وکالت در لوازم و مقدمات آن نیز هست مگر این
که تصریح به عدم وکالت باشد.
ماده 672 – وکیل در امری نمیتواند برای آن امر به دیگری وکالت دهد مگر این که
صریحاً یا به دلالت قرائن وکیل در توکیل باشد.
ماده 673 – اگر وکیل که وکالت در توکیل نداشته انجام امری را که در آن وکالت دارد
به شخص ثالثی واگذار کند هر یک از وکیل و شخص ثالث درمقابل موکل نسبت به خساراتی
که مسبب محسوب میشود مسئول خواهد بود.
مبحث سوم – در تعهدات موکل
ماده 674 – موکل باید تمام تعهداتی را که وکیل در حدود وکالت خود کرده است انجام
دهد. در مورد آن چه که در خارج از حدود وکالت انجام دادهشده است موکل هیچگونه
تعهد نخواهد داشت مگر این که اعمال فضولی وکیل را صراحتاً یا ضمناً اجازه کند.
ماده 675 – موکل باید تمام مخارجی را که وکیل برای انجام وکالت خود نموده است و
همچنین اجرت وکیل را بدهد مگر این که در عقد وکالت طوردیگر مقرر شده باشد.
ماده 676 – حقالوکاله وکیل تابع قرارداد بین طرفین خواهد بود و اگر نسبت به
حقالوکاله یا مقدار آن قرارداد نباشد تابع عرف و عادت است اگرعادت مسلمی نباشد
وکیل مستحق اجرتالمثل است.
ماده 677 – اگر در وکالت مجانی یا با اجرت بودن آن تصریح نشده باشد محمول بر این
است که با اجرت باشد.
مبحث چهارم – در طرق مختلفه انقضاء وکالت
ماده 678 – وکالت به طریق ذیل مرتفع میشود:
1 – به عزل موکل.
2 – به استعفای وکیل.
3 – به موت یا به جنون وکیل یا موکل.
ماده 679 – موکل میتواند هر وقت بخواهد وکیل را عزل کند مگر این که وکالت وکیل
با عدم عزل در ضمن عقد لازمی شرط شده باشد.
ماده 680 – تمام اموری که وکیل قبل از رسیدن خبر عزل به او در حدود وکالت خود
بنماید نسبت به موکل نافذ است.
ماده 681 – بعد از این که وکیل استعفا داد مادامی که معلوم است موکل به اذن خود
باقی است میتواند در آن چه وکالت داشته اقدام کند.
ماده 682 – محجوریت موکل موجب بطلان وکالت میشود مگر در اموری که حجر مانع از
توکیل در آنها نمیباشد و همچنین است محجوریتوکیل مگر در اموری که حجر مانع از
اقدام در آن نباشد.
ماده 683 – هر گاه متعلق وکالت از بین برود یا موکل عملی را که مورد وکالت است
خود انجام دهد یا به طور کلی عملی که منافی با وکالت وکیلباشد به جا آورده مثل
این که مالی را که برای فروش آن وکالت داده بود خود بفروشد وکالت منفسخ میشود.
فصل چهاردهم – در ضمان عقدی
مبحث اول – در کلیات
ماده 684 – عقد ضمان عبارت است از این که شخصی مالی را که بر ذمه دیگری است به
عهده بگیرد. متعهد را ضامن طرف دیگر را مضمونله وشخص ثالث را مضمونعنه یا مدیون
اصلی میگویند.
ماده 685 – در ضمان رضای مدیون اصلی شرط نیست.
ماده 686 – ضامن باید برای معامله اهلیت داشته باشد.
ماده 687 – ضامن شدن از محجور و میت صحیح است.
ماده 688 – ممکن است از ضامن ضمانت کرد.
ماده 689 – هر گاه چند نفر ضامن شخصی شوند ضمانت هر کدام که مضمونله قبول کند
صحیح است.
ماده 690 – در ضمان شرط نیست که ضامن مالدار باشد لیکن اگر مضمونله در وقت ضمان
به عدم تمکن ضامن جاهل بوده باشد میتواند عقدضمان را فسخ کند ولی اگر ضامن بعد
از عقد غیر ملی شود مضمونله خیاری نخواهد داشت.
ماده 691 – ضمان دینی که هنوز سبب آن ایجاد نشده است باطل است.
ماده 692 – در دین حال ممکن است ضامن برای تأدیه آن اجلی معین کند و همچنین
میتواند در دین مؤجل تعهد پرداخت فوری آن را بنماید.
ماده 693 – مضمونله میتواند در عقد ضمان از ضامن مطالبه رهن کند اگر چه دین اصل
رهنی نباشد.
ماده 694 – علم ضامن به مقدار و اوصاف و شرایط دینی که ضمانت آن را مینماید شرط
نیست بنا بر این اگر کسی ضامن دین شخص بشود بدوناین که بداند آن دین چه مقدار است
ضمان صحیح است لیکن ضمانت یکی از چند دین به نحو تردید باطل است.
ماده 695 – معرف تفصیلی ضامن به شخص مضمونله یا مضمون عنه لازم نیست.
ماده 696 – هر دینی را ممکن است ضمانت نمود اگر چه شرط فسخی در آن موجود باشد.
ماده 697 – ضمان عهده از مشتری یا بایع نسبت به درک مبیع یا ثمن در صورت
مستحقللغیر در آمدن آن جایز است.
مبحث دوم
در اثر ضمان بین ضامن و مضمونله
ماده 698 – بعد از اینکه ضمان به طور صحیح واقع شد ذمه مضمونعنه بری و ذمه ضامن
به مضمونله مشغول میشود.
ماده 699 – تعلیق در ضمان مثل این که ضامن قید کند که اگر مدیون نداد من ضامنم
باطل است ولی التزام به تأدیه ممکن است معلق باشد.
ماده 700 – تعلیق ضامن به شرایط صحت آن مثل این که ضامن قید کند که اگر مضمونعنه
مدیون باشد من ضامنم موجب بطلان آن نمیشود.
ماده 701 – ضمان عقدی است لازم و ضامن یا مضمونله نمیتوانند آن را فسخ کنند مگر
در صورت اعسار ضامن به طوری که در ماده 690 مقرراست یا در صورت بودن حق فسخ نسبت
به دین مضمونله و یا در صورت تخلف از مقررات عقد.
ماده 702 – هر گاه ضمان مدت داشته باشد مضمونله نمیتواند قبل از انقضاء مدت
مطالبه طلب خود را از ضامن کند اگر چه دین حال باشد.
ماده 703 – در ضمان حال مضمونله حق مطالبه طلب خود را دارد اگر چه دین مؤجل
باشد.
ماده 704 – ضمان مطلق محمول به حال است مگر آن که به قرائن معلوم شود که مؤجل
بوده است.
ماده 705 – ضمان مؤجل به فوت ضامن حال میشود.
ماده 706 – هر گاه دین مدت داشته ولی ضمان حال باشد بعد از ضمان مضمونله حق
مطالبه از ضامن دارد.
ماده 707 – اگر مضمونله ذمه مضمونعنه را بری کند ضامن بری نمیشود مگر این که
مقصود ابراء از اصل دین باشد.
ماده 708 – کسی که ضامن درک مبیع است در صورت فسخ بیع به سبب اقاله یا خیار از
ضمان بری میشود.
مبحث سوم
در اثر ضمان بین ضامن و مضمونعنه
ماده 709 – ضامن حق رجوع به مضمون عنه ندارد مگر بعد از اداء دین ولی میتواند در
صورتی که مضمونعنه ملتزم شده باشد که در مدت معینیبرائت او را تحصیل نماید و مدت
مزبور هم منقضی شده باشد رجوع کند.
ماده 710 – اگر ضامن با رضایت مضمونله حواله کند به کسی که دین را بدهد و آن شخص
قبول نماید مثل آن است که دین را ادا کرده است و حقرجوع به مضمونعنه دارد و
همچنین است حواله مضمونله به عهده ضامن.
ماده 711 – اگر ضامن دین را تأدیه کند و مضمونعنه آن را ثانیاً بپردازد ضامن حق
رجوع به مضمونله نخواهد داشت و باید به مضمونعنه مراجعهکند و مضمونعنه
میتواند از مضمونله آن چه را که گرفته است مسترد دارد.
ماده 712 – هر گاه مضمونله فوت شود و ضامن وارث او باشد حق رجوع به مضمونعنه
دارد.
ماده 713 – اگر ضامن به مضمونله کمتر از دین داده باشد زیاده بر آن چه داده
نمیتواند از مدیون مطالبه کند اگر چه دین را صلح به کمتر کرده باشد.
ماده 714 – اگر ضامن زیادتر از دین به داین بدهد حق رجوع به زیاده ندارد مگر در
صورتی که به اذن مضمونعنه داده باشد.
ماده 715 – هر گاه دین مدت داشته و ضامن قبل از موعد آن را بدهد مادام که دین حال
نشده است نمیتواند از مدیون مطالبه کند.
ماده 716 – در صورتی که دین حال باشد هر وقت ضامن ادا کند میتواند رجوع به
مضمونعنه نماید هر چند ضمان مدت داشته و موعد آن نرسیدهباشد مگر آن که مضمونعنه
اذن به ضمان مؤجل داده باشد.
ماده 717 – هر گاه مضمونعنه دین را ادا کند ضامن بری میشود هر چند ضامن به
مضمونعنه اذن در ادا نداده باشد.
ماده 718 – هر گاه مضمونله ضامن را از دین ابراء کند ضامن و مضمونعنه هر دو بری
میشوند.
ماده 719 – هر گاه مضمونله ضامن را ابراء یا دیگری مجاناً دین را بدهد ضامن حق
رجوع به مضمونعنه ندارد.
ماده 720 – ضامنی که به قصد تبرع ضمانت کرده باشد حق رجوع به مضمونعنه ندارد.
مبحث چهارم
در اثر ضمان بین ضامنین
ماده 721 – هر گاه اشخاص متعدد از یک شخص و برای یک قرض به نحو تسهیم ضمانت کرده
باشند مضمونله به هر یک از آنها فقط به قدر سهماو حق رجوع دارد و اگر یکی از
ضامنین تمام قرض را تأدیه نماید به هر یک از ضامنین دیگر که اذن تأدیه داده باشد
میتواند به قدر سهم او رجوع کند.
ماده 722 – ضامن ضامن حق رجوع به مدیون اصلی ندارد و باید به مضمونعنه خود رجوع
کند و به همین طریق هر ضامنی به مضمونعنه خودرجوع میکند تا به مدیون اصلی برسد.
ماده 723 – ممکن است کسی در ضمن عقد لازمی به تأدیه دین دیگری ملتزم شود در این
صورت تعلیق به التزام مبطل نیست مثل این که کسیالتزام خود را به تأدیه دین مدیون
معلق به عدم تأدیه او نماید.
فصل پانزدهم – در حواله
ماده 724 – حواله عقدی است که به موجب آن طلب شخصی از ذمه مدیون به ذمه شخص ثالثی
منتقل میگردد.
مدیون را محیل، طلبکار را محتال، شخص ثالث را محال علیه میگویند.
ماده 725 – حواله محقق نمیشود مگر با رضای محتال و قبول محالعلیه.
ماده 726 – اگر در مورد حواله محیل مدیون محتال نباشد احکام حواله در آن جاری
نخواهد بود.
ماده 727 – برای صحت حواله لازم نیست که محالعلیه مدیون به محیل باشد در این
صورت محال علیه پس از قبولی در حکم ضامن است.
ماده 728 – در صحت حواله ملائت محال علیه شرط نیست.
ماده 729 – هر گاه در وقت حواله محال علیه معتبر بوده و محتال جاهل به اعسار او
باشد محتال میتواند حواله را فسخ و به محیل رجوع کند.
ماده 730 – پس از تحقیق حواله ذمه محیل از دینی که حواله داده بری و ذمه محال
علیه مشغول میشود.
ماده 731 – در صورتی که محال علیه مدیون محیل نبوده بعد از اداء وجه حواله
میتواند به همان مقداری که پرداخته است رجوع به محیل نماید.
ماده 732 – حواله عقدی است لازم و هیچ یک از محیل و محتال و محالعلیه نمیتواند
آن را فسخ کند مگر در مورد ماده 729 و یا در صورتی کهخیار فسخ شرط شده باشد.
ماده 733 – اگر در بیع بایع حواله داده باشد که مشتری ثمن را به شخصی بدهد یا
مشتری حواله داده باشد که بایع ثمن را از کسی بگیرد و بعد بطلانبیع معلوم گردد
حواله باطل میشود و اگر محتال ثمن را اخذ کرده باشد باید مسترد دارد ولی اگر بیع
به واسطه فسخ یا اقاله منفسخ شود حواله باطلنبوده لیکن محال علیه بری و بایع یا
مشتری میتواند به یکدیگر رجوع کند.
مفاد این ماده در مورد سایر تعهدات نیز جاری خواهد بود،
فصل شانزدهم – در کفالت
ماده 734 – کفالت عقدی است که به موجب آن احد طرفین در مقابل طرف دیگر احضار شخص
ثالثی را تعهد میکند.
متعهد را کفیل، شخص ثالث را مکفول و طرف دیگر را مکفولله میگویند.
ماده 735 – کفالت به رضای کفیل و مکفولله واقع میشود.
ماده 736 – در صحت کفالت علم کفیل به ثبوت حقی بر عهده مکفول شرط نیست بلکه دعوی
حق از طرف مکفولله کافی است اگر چه مکفولمنکر آن باشد.
ماده 737 – کفالت ممکن است مطلق باشد یا موقت و در صورت موقت بودن باید مدت آن
معلوم باشد.
ماده 738 – ممکن است شخص دیگر کفیل کفیل شود.
ماده 739 – در کفالت مطلق مکفولله هر وقت بخواهد میتواند احضار مکفول را تقاضا
کند ولی در کفالت موقت قبل از رسیدن موعد حق مطالبهندارد.
ماده 740 – کفیل باید مکفول را در زمان و مکانی که تعهد کرده است حاضر نماید و
الا باید از عهده حقی که بر عهده مکفول ثابت میشود برآید.
ماده 741 – اگر کفیل ملتزم شده باشد که مالی در صورت عدم احضار مکفول بدهد باید
به نحوی که ملتزم شده است عمل کند.
ماده 742 – اگر در کفالت محل تسلیم معین نشده باشد کفیل باید مکفول را در محل عقد
تسلیم کند مگر این که عقد منصرف به محل دیگر باشد.
ماده 743 – اگر مکفول غایب باشد به کفیل مهلتی که برای حاضر کردن مکفول کافی باشد
داده میشود.
ماده 744 – اگر کفیل مکفول را در غیر زمان و مکان مقرر یا بر خلاف شرایطی که
کردهاند تسلیم کند قبول آن بر مکفولله لازم نیست لیکن اگر قبولکرد کفیل بری
میشود و همچنین اگر مکفولله بر خلاف مقرر بین طرفین تقاضای تسلیم نماید کفیل
ملزم به قبول نیست.
ماده 745 – هر کس شخصی را از تحت اقتدار ذیحق یا قائممقام او بدون رضای او خارج
کند در حکم کفیل است و باید آن شخص را حاضر کند والاباید از عهده حقی که بر او
ثابت شود بر آید.
ماده 746 – در موارد ذیل کفیل بری میشود.
1) در صورت حاضر کردن مکفول به نحوی که متعهد شده است.
2) در صورتی که مکفول در موقع مقرر شخصاً حاضر شود.
3) در صورتی که ذمه مکفول به نحوی از انحاء از حقی که مکفولله بر او دارد بری
شود.
4) در صورتی که مکفولله کفیل را بری نماید.
5) در صورتی که حق مکفولله به نحوی از انحاء به دیگری منتقل شود.
6) در صورت فوت مکفول.
ماده 747 – هر گاه کفیل مکفول را مطابق شرایط مقرره حاضر کند و مکفولله از تسلیم
او امتناع نماید کفیل به اشهاد یا مراجعه به حاکم بریمیشود.
ماده 748 – فوت مکفولله موجب برائت کفیل نمیشود.
ماده 749 – هر گاه یک نفر در مقابل چند نفر از شخصی کفالت نماید به تسلیم او به
یکی از آنها در مقابل دیگران بری نمیشود.
ماده 750 – در صورتی که شخصی کفیل کفیل باشد و دیگری کفیل او و هکذا هر کفیل باید
مکفول خود را حاضر کند و هر کدام از آنها که مکفولاصلی را حاضر کرد او و سایرین
بری میشوند و هر کدام که به یکی از جهات مزبوره در ماده 746 بری شده کفیلهای
مابعد او هم بری میشوند.
ماده 751 – هر گاه کفالت به اذن مکفول بوده و کفیل با عدم تمکن از احضار حقی را
که به عهده او است ادا نماید و یا به اذن او ادای حق کندمیتواند به مکفول رجوع
کرده آن چه را که داده اخذ کند و اگر هیچ یک به اذن مکفول نباشد حق رجوع نخواهد
داشت.
فصل هفدهم – در صلح
ماده 752 – صلح ممکن است یا در مورد رفع تنازع موجود و یا جلوگیری از تنازع
احتمالی در مورد معامله و غیر آن واقع شود.
ماده 753 – برای صحت صلح طرفین باید اهلیت معامله و تصرف در مورد صلح داشته
باشند.
ماده 754 – هر صلح نافذ است جز صلح بر امری که غیر مشروع باشد.
ماده 755 – صلح با انکار دعوی نیز جائز است بنا بر این درخواست صلح اقرار محسوب
نمیشود.
ماده 756 – حقوق خصوصی که از جرم تولید میشود ممکن است مورد صلح واقع شود.
ماده 757 – صلح بلاعوض نیز جائز است.
ماده 758 – صلح در مقام معاملات هر چند نتیجه معامله را که به جای آن واقع شده
است میدهد لیکن شرایط و احکام خاصه آن معامله را نداردبنابراین اگر مورد صلح عین
باشد در مقابل عوض نتیجه آن همان نتیجه بیع خواهد بود بدون این که شرایط و احکام
خاصه بیع در آن مجری شود.
ماده 759 – حق شفعه در صلح نیست هر چند در مقام بیع باشد.
ماده 760 – صلح عقد لازم است اگر چه در مقام عقود جایزه واقع شده باشد و بر هم
نمیخورد مگر در موارد فسخ به خیار یا اقاله.
ماده 761 – صلحی که در مورد تنازع یا مبنی بر تسامح باشد قاطع بین طرفین است و
هیچ یک نمیتواند آن را فسخ کند اگر چه به ادعای غبن باشدمگر در صورت تخلف شرط با
اشتراط خیار.
ماده 762 – اگر در طرف مصالحه و یا در مورد صلح اشتباهی واقع شده باشد صلح باطل
است.
ماده 763 – صلح به اکراه نافذ نیست.
ماده 764 – تدلیس در صلح موجب خیار فسخ است.
ماده 765 – صلح دعوی مبتنی بر معامله باطله باطل است ولی صلح دعوی ناشی از بطلان
معامله صحیح است.
ماده 766 – اگر طرفین به طور کلی تمام دعاوی واقعیه و فرضیه خود را به صلح خاتمه
داده باشند کلیه دعاوی داخل در صلح محسوب است اگر چهمنشا دعوی در حین صلح معلوم
نباشد مگر این که صلح به حسب قرائن شامل آن نگردد.
ماده 767 – اگر بعد از صلح معلوم گردد که موضوع صلح منتفی بوده است صلح باطل است.
ماده 768 – در عقد صلح ممکن است احد طرفین در عوض مالالصلحی که میگیرد متعهد
شود که نفقه معینی همه ساله یا همهماهه تا مدت معینتأدیه کند این تعهد ممکن است
به نفع طرفین مصالحه یا به نفع شخص یا اشخاص ثالث واقع شود.
ماده 769 – در تعهد مذکوره در ماده قبل به نفع هر کس که واقع شده باشد ممکن است
شرط نمود که بعد از فوت منتفع نفقه به وراث او داده شود.
ماده 770 – صلحی که بر طبق دو ماده فوق واقع میشود به ورشکستگی یا افلاس متعهد
نفقه فسخ نمیشود مگر این که شرط شده باشد.
فصل هیجدهم – در رهن
ماده 771 – رهن عقدی است که به موجب آن مدیون مالی را برای وثیقه به داین میدهد.
رهن دهنده را راهن و طرف دیگر را مرتهن میگویند.
ماده 772 – مال مرهون باید به قبض مرتهن یا به تصرف کسی که بین طرفین معین
میگردد داده شود ولی استمرار قبض شرط صحت معامله نیست.
ماده 773 – هر مالی که قابل نقل و انتقال قانونی نیست نمیتواند مورد رهن واقع
شود.
ماده 774 – مال مرهون باید عین معین باشد و رهن دین و منفعت باطل است.
ماده 775 – برای هر مالی که در ذمه باشد ممکن است رهن داده شود ولو عقدی که موجب
اشتغال ذمه است قابل فسخ باشد.
ماده 776 – ممکن است یک نفر مالی را در مقابل دو یا چند دین که بدو یا چند نفر
دارد رهن بدهد در این صورت مرتهنین باید به تراضی معین کنندکه رهن در تصرف چه کسی
باشد و همچنین ممکن است دو نفر یک مال را به یک نفر در مقابل طلبی که از آنها دارد
رهن بدهند.
ماده 777 – در ضمن عقد رهن یا به موجب عقد علیحده ممکن است راهن مرتهن را وکیل
کند که اگر در موعد مقرر راهن قرض خود را اداء ننمودهمرتهن از عین مرهونه یا قیمت
آن طلب خود را استیفاء کند و نیز ممکن است قرار دهد وکالت مزبور بعد از فوت مرتهن
با ورثه او باشد و بالاخره ممکناست که وکالت به شخص ثالث داده شود.
ماده 778 – اگر شرط شده باشد که مرتهن حق فروش عین مرهونه را ندارد باطل است.
ماده 779 – هر گاه مرتهن برای فروش عین مرهونه وکالت نداشته باشد و راهن هم برای
فروش آن و اداء دین حاضر نگردد مرتهن به حاکم رجوعمینماید تا اجبار به بیع یا
اداء دین به نحو دیگر بکند.
ماده 780 – برای استیفاء طلب خود از قیمت رهن مرتهن بر هر طلبکار دیگری رجحان
خواهد داشت.
ماده 781 – اگر مال مرهون به قیمتی بیش از طلب مرتهن فروخته شود مازاد مال مالک
آن است و اگر بر عکس حاصل فروش کمتر باشد مرتهن بایدبرای نقیصه به راهن رجوع کند.
ماده 782 – در مورد قسمت اخیر ماده قبل اگر راهن مفلس شده باشد مرتهن با غرماء
شریک میشود.
ماده 783 – اگر راهن مقداری از دین را ادا کند حق ندارد مقداری از رهن را مطالبه
نمایند و مرتهن میتواند تمام آن را تا تأدیه کامل دین نگاه داردمگر این که بین
راهن و مرتهن ترتیب دیگری مقرر شده باشد.
ماده 784 – تبدیل رهن به مال دیگر به تراضی طرفین جائز است.
ماده 785 – هر چیزی که در عقد بیع بدون قید صریح به عنوان متعلقات جزء مبیع محسوب
میشود در رهن نیز داخل خواهد بود.
ماده 786 – ثمره رهن و زیادتی که ممکن است در آن حاصل شود در صورتی که متصل باشد
جزء رهن خواهد بود و در صورتی که منفصل باشدمتعلق به راهن است مگر این که ضمن عقد
بین طرفین ترتیب دیگری مقرر شده باشد.
ماده 787 – عقد رهن نسبت به مرتهن جایز و نسبت به راهن لازم است و بنابراین مرتهن
میتواند هر وقت بخواهد آن را بر هم زند ولی راهننمیتواند قبل از اینکه دین خود
را ادا نماید و یا به نحوی از انحاء قانونی از آن بری شود رهن را مسترد دارد.
ماده 788 – به موت راهن یا مرتهن رهن منفسخ نمیشود ولی در صورت فوت مرتهن راهن
میتواند تقاضا نماید که رهن به تصرف شخص ثالثی کهبه تراضی او و ورثه معین میشود
داده شود.
در صورت عدم تراضی شخص مزبور از طرف حاکم معین میشود.
ماده 789 – رهن در ید مرتهن امانت محسوب است و بنا بر این مرتهن مسئول تلف یا
ناقص شدن آن نخواهد بود مگر در صورت تقصیر.
ماده 790 – بعد از برائت ذمه مدیون رهن در ید مرتهن امانت است لیکن اگر با وجود
مطالبه آن را رد ننماید ضامن آن خواهد بود اگر چه تقصیرنکرده باشد.
ماده 791 – اگر عین مرهونه به واسطه عمل خود راهن یا شخص دیگری تلف شود باید
تلفکننده بدل آن را بدهد و بدل مزبور رهن خواهد بود.
ماده 792 – وکالت مذکور در ماده 777 شامل بدل مزبور در ماده فوق نخواهد بود
ماده 793 – راهن نمیتواند در رهن تصرفی کند که منافی حق مرتهن باشد مگر به اذن
مرتهن.
ماده 794 – راهن میتواند در رهن تغییراتی بدهد یا تصرفات دیگری که برای رهن نافع
باشد و منافی حقوق مرتهن هم نباشد به عمل آورد بدون اینکه مرتهن بتواند او را منع
کند، در صورت منع اجازه با حاکم است.
فصل نوزدهم – در هبه
ماده 795 – هبه عقدی است که به موجب آن یک نفر مالی را مجاناً به کس دیگری تملیک
میکند تملیککننده واهب طرف دیگر را متهب، مالی راکه مورد هبه است عین موهوبه
میگویند.
ماده 796 – واهب باید برای معامله و تصرف در مال خود اهلیت داشته باشد.
ماده 797 – واهب باید مالک مالی باشد که هبه میکند.
ماده 798 – هبه واقع نمیشود مگر با قبول و قبض متهب اعم از این که مباشر قبض خود
متهب باشد یا وکیل او و قبض بدون اذن واهب اثریندارد.
ماده 799 – در هبه به صغیر یا مجنون یا سفیه قبض ولی معتبر است.
ماده 800 – در صورتی که عین موهوبه در ید متهب باشد محتاج به قبض نیست.
ماده 801 – هبه ممکن است معوض باشد و بنابراین واهب میتواند شرط کند که متهب
مالی را به او هبه کند یا عمل مشروعی را مجاناً بجا آورد.
ماده 802 – اگر قبل از قبض واهب یا متهب فوت کند هبه باطل میشود.
ماده 803 – بعد از قبض نیز واهب میتواند به ابقاء عین موهوبه از هبه رجوع کند
مگر در موارد ذیل:
1) در صورتی که متهب پدر یا مادر یا اولاد واهب باشد.
2) در صورتی که هبه معوض بوده و عوض هم داده شده باشد.
3) در صورتی که عین موهوبه از ملکیت متهب خارج شده یا متعلق حق غیر واقع شود خواه
قهراً مثل این که عین موهوبه به رهن داده شود.
4) در صورتی که در عین موهوبه تغییری حاصل شود.
ماده 804 – در صورت رجوع واهب نماآت عین موهوبه اگر متصل باشد مال واهب و اگر
منفصل باشد مال متهب خواهد بود.
ماده 805 – بعد از فوت واهب یا متهب رجوع ممکن نیست.
ماده 806 – هر گاه داین طلب خود را به مدیون ببخشد حق رجوع ندارد.
ماده 807 – اگر کسی مالی را به عنوان صدقه به دیگری بدهد حق رجوع ندارد.
قسمت سوم – در اخذ بشفعه
ماده 808 – هر گاه مال غیر منقول قابل تقسیمی بین دو نفر مشترک باشد و یکی از دو
شریک حصه خود را به قصد بیع به شخص ثالثی منتقل کندشریک دیگر حق دارد قیمتی را که
مشتری داده به او بدهد و حصه مبیعه را تملک کند.
این حق را حق شفعه و صاحب آن را شفیع میگویند.
ماده 809 – هر گاه بنا و درخت بدون زمین فروخته شود حق شفعه نخواهد بود.
ماده 810 – اگر ملک دو نفر در ممر با مجری مشترک باشد و یکی از آنها ملک خود را
با حق ممر یا مجری بفروشد دیگری حق شفعه دارد اگر چه درخود ملک مشاعاً شریک نباشد
ولی اگر ملک را بدون ممر یا مجری بفروشد دیگری حق شفعه ندارد.
ماده 811 – اگر حصه یکی از دو شریک وقف باشد متولی یا موقوفعلیهم حق شفعه ندارد.
ماده 812 – اگر مبیع متعدد بوده و بعض آن قابل شفعه و بعض دیگر قابل شفعه نباشد
حق شفعه را میتوان نسبت به بعضی که قابل شفعه است بهقدر حصه آن بعض از ثمن اجرا
نمود.
ماده 813 – در بیع فاسد حق شفعه نیست.
ماده 814 – خیاری بودن بیع مانع از اخذ بشفعه نیست.
ماده 815 – حق شفعه را نمیتوان فقط نسبت به یک قسمت از مبیع اجرا نمود صاحب حق
مزبور یا باید از آن صرف نظر کند یا نسبت به تمام مبیعاجرا نماید.
ماده 816 – اخذ بشفعه هر معامله را که مشتری قبل از آن و بعد از عقد بیع نسبت به
مورد شفعه نموده باشد باطل مینماید.
ماده 817 – در مقابل شریکی که به حق شفعه تملک میکند مشتری ضامن درک است نه بایع
لیکن اگر در مواقع اخذ بشفعه مورد شفعه هنوز بهتصرف مشتری داده نشده باشد شفیع حق
رجوع به مشتری نخواهد داشت.
ماده 818 – مشتری نسبت به عیب و خرابی و تلفی که قبل از اخذ بشفعه در ید او حادث
شده باشد ضامن نیست و همچنین است بعد از اخذبشفعه و مطالبه در صورتی که تعدی یا
تفریط نکرده باشد.
ماده 819 – نماآتی که قبل از اخذ بشفعه در مبیع حاصل میشود در صورتی که منفصل
باشد مال مشتری و در صورتی که متصل باشد مال شفیعاست ولی مشتری میتواند بنایی را
که کرده یا درختی را که کاشته قلع کند.
ماده 820 – هر گاه معلوم شود که مبیع حینالبیع معیوب بوده و مشتری ارش گرفته است
شفیع در موقع اخذ بشفعه مقدار ارش را از ثمن کسرمیگذارد.
حقوق مشتری در مقابل بایع راجع به درک مبیع همان است که در ضمن عقد بیع مذکور شده
است.
ماده 821 – حق شفعه فوری است.
ماده 822 – حق شفعه قابل اسقاط است اسقاط به هر چیزی که دلالت بر صرف نظر کردن از
حق مزبور نماید واقع میشود.
ماده 823 – حق شفعه بعد از موت شفیع به وارث یا وراث او منتقل میشود.
ماده 824 – هر گاه یک یا چند نفر از وراث حق خود را اسقاط کند باقی وراث
نمیتوانند آن را فقط نسبت به سهم خود اجرا نمایند و باید یا از آنصرف نظر کنند
یا نسبت به تمام مبیع اجرا نمایند.
قسمت چهارم – در وصایا و ارث
باب اول – در وصایا
فصل اول – در کلیات
ماده 825 – وصیت بر دو قسم است: تملیکی و عهدی.
ماده 826 – وصیت تملیکی عبارت است از این که کسی عین یا منفعتی را از مال خود
برای زمان بعد از فوتش به دیگری مجاناً تملیک کند.
وصیت عهدی عبارت است از این که شخصی یک یا چند نفر را برای انجام امر یا اموری یا
تصرفات دیگری مأمور مینماید.
وصیت کننده موصی،
کسی که وصیت تملیکی به نفع او شده است موصی له،
مورد وصیت موصیبه،
کسی که به موجب وصیت عهدی ولی بر مورد ثلث یا بر صغیر قرار داده میشود وصی
نامیده میشود.
ماده 827 – تملیک به موجب وصیت محقق نمیشود مگر با قبول موصیله پس از فوت موصی.
ماده 828 – هر گاه موصیله غیر محصور باشد مثل این که وصیت برای فقرا یا امور
عامالمنفعه شود قبول شرط نیست.
ماده 829 – قبول موصیله قبل از فوت موصی مؤثر نیست و موصی میتواند از وصیت خود
رجوع کند حتی در صورتی که موصیله موصی به راقبض کرده باشد.
ماده 830 – نسبت به موصیله رد یا قبول وصیت بعد از فوت موصی معتبر است بنابر این
اگر موصیله قبل از فوت موصی وصیت را رد کرده باشدبعد از فوت میتواند آن را قبول
کند و اگر بعد از فوت آن را قبول و موصی به را قبض کرد دیگر نمیتواند آن را رد
کند لیکن اگر قبل از فوت قبول کردهباشد بعد از فوت قبول ثانوی لازم نیست.
ماده 831 – اگر موصیله صغیر یا مجنون باشد رد یا قبول وصیت با ولی خواهد بود.
ماده 832 – موصیله میتواند وصیت را نسبت به قسمتی از موصی به قبول کند در این
صورت وصیت نسبت به قسمتی که قبول شده صحیح ونسبت به قسمت دیگر باطل میشود.
ماده 833 – ورثه موصی نمیتواند در موصی به تصرف کند مادام که موصیله رد یا قبول
خود را به آنها اعلام نکرده است.
اگر تأخیر این اعلام موجب تضرر ورثه باشد حاکم موصیله را مجبور میکند که تصمیم
خود را معین نماید.
ماده 834 – در وصیت عهدی قبول شرط نیست لیکن وصی میتواند مادام که موصی زنده است
وصایت را رد کند و اگر قبل از فوت موصی ردنکرد بعد از آن حق رد ندارد گر چه جاهل
بر وصایت بوده باشد.
فصل دوم – در موصی
ماده 835 – موصی باید نسبت به مورد وصیت جائزالتصرف باشد.
ماده 836 – هر گاه کسی به قصد خودکشی خود را مجروح یا مسموم کند یا اعمال دیگر از
این قبیل که موجب هلاکت است مرتکب گردد و پس ازآن وصیت نماید آن وصیت در صورت
هلاکت باطل است و هر گاه اتفاقاً منتهی به موت نشد وصیت نافذ خواهد بود.
ماده 837 – اگر کسی به موجب وصیت یک یا چند نفر از ورثه خود را از ارث محروم کند
وصیت مزبور نافذ نیست.
ماده 838 – موصی میتواند از وصیت خود رجوع کند.
ماده 839 – اگر موصی ثانیاً وصیتی بر خلاف وصیت اول نماید وصیت دوم صحیح است.
فصل سوم – در موصی به
ماده 840 – وصیت به صرف مال در امر غیر مشروع باطل است.
ماده 841 – موصی به باید ملک موصی باشد و وصیت به مال غیر ولو با اجازه مالک باطل
است.
ماده 842 – ممکن است مالی را که هنوز موجود نشده است وصیت نمود.
ماده 843 – وصیت به زیاده بر ثلث ترکه نافذ نیست مگر به اجازه وراث و اگر بعض از
ورثه اجازه کند فقط نسبت به سهم او نافذ است.
ماده 844 – هر گاه موصی به مال معینی باشد آن مال تقویم میشود اگر قیمت آن بیش
از ثلث ترکه باشد مازاد مال ورثه است مگر این که اجازه ازثلث کند.
ماده 845 – میزان ثلث به اعتبار دارایی موصی در حین وفات معین میشود نه به
اعتبار دارایی او در حین وصیت.
ماده 846 – هر گاه موصی به منافع ملکی باشد دائماً یا در مدت معین به طریق ذیل از
ثلث اخراج میشود:
بدواً عین ملک با منافع آن تقویم میشود سپس ملک مزبور با ملاحظه مسلوبالمنفعه
بودن در مدت وصیت تقویم شده تفاوت بین دو قیمت از ثلثحساب میشود.
اگر موصی به منافع دائمی ملک بوده و بدین جهت عین ملک قیمتی نداشته باشد قیمت ملک
با ملاحظه منافع از ثلث محسوب میشود.
ماده 847 – اگر موصی به کلی باشد تعیین فرد با ورثه است مگر این که در وصیت طور
دیگر مقرر شده باشد.
ماده 848 – اگر موصی به جزء مشاع ترکه باشد مثل ربع یا ثلث موصیله با ورثه در
همان مقدار از ترکه مشاعاً شریک خواهد بود.
ماده 849 – اگر موصی زیاده بر ثلث به ترتیب معینی وصیت به اموری کرده باشد ورثه
زیاده بر ثلث را اجازه نکنند به همان ترتیبی که وصیت کردهاست از ترکه خارج میشود
تا میزان ثلث و زاید بر ثلث باطل خواهد شد و اگر وصیت به تمام یک دفعه باشد زیاده
از همه کسر میشود.
فصل چهارم – در موصیله
ماده 850 – موصیله باید موجود باشد و بتواند مالک چیزی بشود که برای او وصیت شده
است.
ماده 851 – وصیت برای حمل صحیح است لیکن تملک او منوط است بر این که زنده متولد
شود.
ماده 852 – اگر حمل در نتیجه جرمی سقط شود موصیبه به ورثه او میرسد مگر این که
جرم مانع ارث باشد.
ماده 853 – اگر موصیلهم متعدد و محصور باشند موصی به بین آنها بالسویه تقسیم
میشود مگر این که موصی طور دیگر مقرر داشته باشد.
فصل پنجم – در وصی
ماده 854 – موصی میتواند یک یا چند نفر وصی معین نماید – در صورت تعداد اوصیاء
باید مجتمعاً عمل به وصیت کنند مگر در صورت تصریحبه استقلال هر یک.
ماده 855 – موصی میتواند چند نفر را به نحو ترتیب وصی معین کند به این طریق که
اگر اولی فوت کرد دومی وصی باشد و اگر دومی فوت کردسومی باشد و هکذا.
ماده 856 – صغیر را میتوان به اتفاق یک نفر کبیر وصی قرار داد.
در این صورت اجراء وصایا با کبیر خواهد بود تا موقع بلوغ و رشد صغیر.
ماده 857 – موصی میتواند یک نفر را برای نظارت در عملیات وصی معین نماید.
حدود اختیارات ناظر به طریقی خواهد بود که موصی مقرر داشته است یا از قرائن معلوم
شود.
ماده 858 – وصی نسبت به اموالی که بر حسب وصیت در ید او میباشد حکم امین را دارد
و ضامن نمیشود مگر در صورت تعدی یا تفریط.
ماده 859 – وصی باید بر طبق وصایای موصی رفتار کند و الا ضامن و منعزل است.
ماده 860 – غیر از پدر و جد پدری کس دیگر حق ندارد بر صغیر وصی معین کند.
باب دوم – در ارث
فصل اول
در موجبات ارث و طبقات مختلفه وراث
ماده 861 – موجب ارث دو امر است:
نسب و سبب.
ماده 862 – اشخاصی که به موجب نسب ارث میبرند سه طبقهاند:
1) پدر و مادر و اولاد و اولاد اولاد.
2) اجداد و برادر و خواهر و اولاد آنها.
3) اعمام و عمات و اخوال و خالات و اولاد آنها.
ماده 863 – وارثین طبقه بعد وقتی ارث میبرند که از وارثین طبقه قبل کسی نباشد.
ماده 864 – از جمله اشخاصی که به موجب سبب ارث میبرند هر یک از زوجین است که در
حین فوت دیگری زنده باشد.
ماده 865 – اگر در شخص واحد موجبات متعدده ارث جمع شود به جهت تمام آن موجبات ارث
میبرد مگر این که بعضی از آنها مانع دیگری باشدکه در این صورت فقط از جهت عنوان
مانع میبرد.
ماده 866 – در صورت نبودن وارث امر ترکه متوفی راجع به حاکم است.
فصل دوم – در حق ارث
ماده 867 – ارث به موت حقیقی یا به موت فرضی مورث تحقق پیدا میکند.
ماده 868 – مالکیت ورثه نسبت به ترکه متوفی مستقر نمیشود مگر پس از اداء حقوق و
دیونی که به ترکه میت تعلق گرفته.
ماده 869 – حقوق و دیونی که به ترکه میت تعلق میگیرد و باید قبل از تقسیم آن
اداء شود از قرار ذیل است:
1) قیمت کفن میت و حقوقی که متعلق است به اعیان ترکه مثل عینی که متعلق رهن است.
2) دیون و واجبات مالی متوفی.
3) وصایای میت تا ثلث ترکه بدون اجازه ورثه و زیاده بر ثلث با اجازه آنها.
ماده 870 – حقوق مزبوره در ماده قبل باید به ترتیبی که در ماده مزبوره مقرر است
تأدیه شود و مابقی اگر باشد بین وراث تقسیم گردد.
ماده 871 – هر گاه ورثه نسبت به اعیان ترکه معاملاتی نمایند مادام که دیون متوفی
تأدیه نشده است معاملات مزبوره نافذ نبوده و دیان میتوانند آنرا بر هم زنند.
ماده 872 – اموال غایب مفقودالاثر تقسیم نمیشود مگر بعد از ثبوت فوت او یا
انقضاء مدتی که عادتاً چنین شخصی زنده نمیماند.
ماده 873 – اگر تاریخ فوت اشخاصی که از یکدیگر ارث میبرند مجهول و تقدم و تأخر
هیچ یک معلوم نباشد اشخاص مزبور از یکدیگر ارثنمیبرند مگر آن که موت به سبب غرق
یا هدم واقع شود که در این صورت از یکدیگر ارث میبرند.
ماده 874 – اگر اشخاصی که بین آنها توارث باشد بمیرند و تاریخ فوت یکی از آنها
معلوم و دیگری از حیث تقدم و تأخر مجهول باشد فقط آن کهتاریخ فوتش مجهول است از
آن دیگری ارث میبرد.
فصل سوم – در شرایط و جمله از موانع ارث
ماده 875 – شرط وراثت زنده بودن در حین فوت مورث است و اگر حملی باشد در صورتی
ارث میبرد که نطفه او حینالموت منعقد بوده و زندههم متولد شود اگر چه فوراً پس
از تولد بمیرد.
ماده 876 – با شک در حیات حین ولادت حکم وراثت نمیشود.
ماده 877 – در صورت اختلاف در زمان انعقاد نطفه امارات قانونی که برای اثبات نسب
مقرر است رعایت خواهد شد.
ماده 878 – هر گاه در حین موت مورث حملی باشد که اگر قابل وراثت متولد شود مانع
از ارث تمام یا بعضی از وراث دیگر میگردد تقسیم ارث بهعمل نمیآید تا حال او
معلوم شود و اگر حمل مانع از ارث هیچ یک از سایر وراث نباشد و آنها بخواهند ترکه
را تقسیم کنند باید برای حمل حصهای کهمساوی حصه دو پسر از همان طبقه باشد کنار
گذارند و حصه هر یک از وراث مراعا است تا حال حمل معلوم شود.
ماده 879 – اگر بین وارث غایب مفقودالاثری باشد سهم او کنار گذارده میشود تا حال
او معلوم شود در صورتی که محقق گردد قبل از مورث مردهاست حصه او به سایر وراث بر
میگردد و الا به خود او یا به ورثه او میرسد.
ماده 880 – قتل از موانع ارث است بنابراین کسی که مورث خود را عمداً بکشد از ارث
او ممنوع میشود اعم از این که قتل بالمباشره باشد یابالتسبیب و منفرداً باشد یا
به شرکت دیگری.
ماده 881 – در صورتی که قتل مورث غیر عمدی یا به حکم قانون یا برای دفاع باشد
مفاد ماده فوق مجری نخواهد بود.
ماده 882 – بعد از لعان زن و شوهر از یکدیگر ارث نمیبرند و همچنین فرزندی که به
سبب انکار او لعان واقع شده از پدر و پدر از او ارث نمیبردلیکن فرزند مزبور از
مادر و خویشان مادری خود و همچنین مادر و خویشان مادری از او ارث میبرند.
ماده 883 – هر گاه پدر بعد از لعان رجوع کند پسر از او ارث میبرد لیکن از ارحام
پدر و همچنین پدر و ارحام پدری از پسر ارث نمیبرند.
ماده 884 – ولدالزنا از پدر و مادر و اقوام آنان ارث نمیبرد لیکن اگر حرمت رابطه
که طفل ثمره آن است نسبت به یکی از ابوین ثابت و نسبت بهدیگری بواسطه اکراه یا
شبهه زنا نباشد طفل فقط از این طرف و اقوام او ارث میبرد و بالعکس.
ماده 885 – اولاد و اقوام کسانی که به موجب ماده 880 از ارث ممنوع میشوند محروم
از ارث نمیباشند بنابراین اولادی کسی که پدر خود را کشتهباشد از جد مقتول خود
ارث میبرد اگر وارث نزدیکتری باعث حرمان آنان نشود.
فصل چهارم – در حجب
ماده 886 – حجب حالت وارثی است که به واسطه بودن وارث دیگر از بردن ارث کلاً یا
جزئاً محروم میشود.
ماده 887 – حجب بر دو قسمت است:
قسم اول آن است که وارث از اصل ارث محروم میگردد مثل برادرزاده که به واسطه بودن
برادر یا خواهر متوفی از ارث محروم میشود یا برادرانی که بابودن برادر ابوینی از
ارث محروم میگردند.
قسم دوم آن است که فرض وارث از حد اعلی به حد ادنی نازل میگردد مثل تنزل حصه
شوهر از نصف به ربع در صورتی که برای زوجه اولاد باشد وهمچنین تنزل حصه زن از ربع
به ثمن در صورتی که برای زوج او اولاد باشد.
ماده 888 – ضابطه حجب از اصل ارث رعایت اقربیت به میت است بنابر این هر طبق از
وراث طبقه بعد را از ارث محروم مینمایند مگر در موردماده 936 و موردی که وارث
دورتر بتواند به سمت قائم مقامی ارث ببرد که در این صورت هر دو ارث میبرند.
ماده 889 – در بین وراثت طبقه اولی اگر برای میت اولادی نباشد اولاد اولاد او هر
قدر که پایین بروند قائم مقام پدر یا مادر خود بوده و با هر یک ازابوین متوفی که
زنده باشد ارث میبرند ولی در بین اولاد اقرب به میت ابعد را از ارث محروم
مینماید.
ماده 890 – در بین وراث طبقه دوم اگر برای متوفی برادر یا خواهر نباشد اولاد اخوه
هر قدر که پایین بروند قائم مقام پدر یا مادر خود بوده با هر یکاز اجداد متوفی که
زنده باشد ارث میبرند لیکن در بین اجداد یا اولاد اخوه اقرب به متوفی ابعد را از
ارث محروم میکند.
مفاد این ماده در مورد وارث طبقه سوم نیز مجری میباشد.
ماده 891 – وراث ذیل حاجب از ارث ندارد:
پدر – مادر – پسر – دختر – زوج و زوجه.
ماده 892 – حجب از بعض فرض در موارد ذیل است:
الف – وقتی که برای میت اولاد یا اولاد اولاد باشد در این صورت ابوین میت از بردن
بیش از یک ثلث محروم میشوند مگر در مورد ماده 908 و909 که ممکن است هر یک از
ابوین به عنوان قرابت یا رد بیش از یک سدس ببرد و همچنین زوج از بردن بیش از یک
ربع و زوجه از بردن بیش از یکثمن محروم میشود.
ب – وقتی که برای میت چند برادر یا خواهر باشد در این صورت مادر میت از بردن بیش
از یک سدس محروم میشود مشروط بر این که:
اولاً – لااقل دو برادر یا یک برادر یا دو خواهر یا چهار خواهر باشند.
ثانیاً – پدر آنها زنده باشد.
ثالثاً – از ارث ممنوع نباشد مگر به سبب قتل.
رابعاً – ابوینی یا ابی تنها باشند.
فصل پنجم – در فرض و صاحبان فرض
ماده 893 – وراث بعضی به فرض بعضی به قرابت و بعضی گاه به فرض و گاهی به قرابت
ارث میبرند.
ماده 894 – صاحبان فرض اشخاصی هستند که سهم آنان از ترکه معین است و صاحبان قرابت
کسانی هستند که سهم آنها معین نیست.
ماده 895 – سهام معینه که فرض نامیده میشود عبارت است از نصف، ربع، ثمن، دو ثلث،
ثلث و سدس ترکه.
ماده 896 – اشخاصی که به فرض ارث میبرند عبارتند از مادر و زوج و زوجه.
ماده 897 – اشخاصی که گاهی به فرض و گاهی به قرابت ارث میبرند عبارتند از پدر،
دختر و دخترها، خواهر و خواهرهای ابی یا ابوینی و کلالهامی.
ماده 898 – وراث دیگر به غیر از مذکورین در دو ماده فوق فقط به قرابت ارث
میبرند.
ماده 899 – فرض سه وارث نصف ترکه است:
1) شوهر در صورت نبودن اولاد برای متوفات اگر چه از شوهر دیگر باشد.
2) دختر اگر فرزند منحصر باشد.
3) خواهر ابوینی یا ابی تنها در صورتی که منحصر به فرد باشد.
ماده 900 – فرض دو وارث ربع ترکه است:
1) شوهر در صورت فوت زن با داشتن اولاد.
2) زوجه یا زوجهها در صورت فوت شوهر بدون اولاد.
ماده 901 – ثمن فریضه زوجه یا زوجهها است در صورت فوت شوهر با داشتن اولاد.
ماده 902 – فرض دو وارث دو ثلث ترکه است:
1) دو دختر و بیشتر در صورت نبودن اولاد ذکور.
2) دو خواهر و بیشتر ابوینی یا ابی تنها با نبودن برادر.
ماده 903 – فرض دو وارث ثلث ترکه است:
1) مادر متوفی در صورتی که میت اولاد و اخوه نداشته باشد.
2) کلاله امی در صورتی که بیش از یکی باشد.
ماده 904 – فرض سه وارث سدس ترکه است پدر و مادر و کلاله امی اگر تنها باشد.
ماده 905 – از ترکه میت هر صاحب فرض حصه خود را میبرد و بقیه به صاحبان قرابت
میرسد و اگر صاحب قرابتی در آن طبقه مساوی با صاحبفرض در درجه نباشد باقی به
صاحب فرض رد میشود مرگ در مورد زوج و زوجه که به آنها رد نمیشود لیکن اگر برای
متوفی وارث به غیر از زوجنباشد زائد از فریضه به او رد میشود.
فصل ششم – در سهمالارث طبقات مختلفه وراث
مبحث اول – در سهمالارث طبقه اولی
ماده 906 – اگر برای متوفی اولاد یا اولاد اولاد از هر درجه که باشند موجود نباشد
هر یک از ابوین در صورت انفراد تمام ارث را میبرد و اگر پدر ومادر میت هر دو
زنده باشند مادر یک ثلث و پدر دو ثلث میبرد لیکن اگر مادر حاجب داشته باشد سدس
ازترکه متعلق به مادر و بقیه مال پدر است.
ماده 907 – اگر متوفی ابوین نداشته و یک یا چند نفر اولاد داشته باشد ترکه به
طریق ذیل تقسیم میشود:
اگر فرزند منحصر به یکی باشد خواه پسر خواه دختر تمام ترکه به او میرسد.
اگر اولاد متعدد باشند ولی تمام پسر یا تمام دختر ترکه بین آنها بالسویه تقسیم
میشود.
اگر اولاد متعدد باشند و بعضی از آنها پسر و بعضی دختر پسر دو برابر دختر میبرد.
ماده 908 – هر گاه پدر یا مادر متوفی یا هر دو ابوین او موجود باشند با یک دختر
فرض هر یک از پدر و مادر سدس ترکه و فرض دختر نصف آنخواهد بود و مابقی باید بین
تمام وراث به نسبت فرض آنها تقسیم شود مگر این که مادر حاجب داشته باشد که در این
صورت مادر از مابقی چیزینمیبرد.
ماده 909 – هر گاه پدر یا مادر متوفی یا هر دو ابوین او موجود باشند یا چند دختر
فرض تمام دخترها دو ثلث ترکه خواهد بود که بالسویه بین آنهاتقسیم میشود و فرض هر
یک از پدر و مادر یک سدس و مابقی اگر باشد بین تمام ورثه به نسبت فرض آنها تقسیم
میشود مگر این که مادر حاجبداشته باشد در این صورت مادر از باقی چیزی نمیبرد.
ماده 910 – هر گاه میت اولاد داشته باشد گرچه یک نفر اولاد اولاد او ارث
نمیبرند.
ماده 911 – هر گاه میت اولادی بلاواسطه نداشته باشد اولاد اولاد او قائم مقام
اولاد بوده و بدین طریق جزو وارث طبقه اول محسوب و با هر یکاز ابوین که زنده باشد
ارث میبرد.
تقسیم ارث بین اولاد اولاد بر حسب نسل به عمل میآید یعنی هر نسل حصه کسی را
میبرد که به توسط او به میت میرسد بنابر این اولاد پسر دو برابراولاد دختر
میبرند. در تقسیم بین افراد یک نسل پسر دو برابر دختر میبرد.
ماده 912 – اولاد اولاد تا هر چه که پایین بروند به طریق مذکور در ماده فوق ارث
میبرند با رعایت این که اقرب به میت ابعد را محروم میکند.
ماده 913 – در تمام صور مذکوره در این مبحث هر یک از زوجین که زنده باشد فرض خود
را میبرد و این فرض عبارت است از نصف ترکه برایزوج و ربع آن برای زوجه در صورتی
که میت اولاد یا اولاد اولاد نداشته باشد و از ربع ترکه برای زوج و ثمن آن برای
زوجه در صورتی که میت اولاد یااولاد اولاد داشته باشد و مابقی ترکه بر طبق مقررات
مواد قبل مابین سایر وراث تقسیم میشود.
ماده 914 – اگر به واسطه بودن چندین نفر صاحبان فرض ترکه میت کفایت نصیب تمام
آنها را نکند نقص بر بنت و بنتین وارد میشود و اگر پس ازموضوع کردن نصیب صاحبان
فرض زیادتی باشد و وارثی نباشد که زیاده را به عنوان قرابت ببرد این زیاده بین
صاحبان فرض بر طبق مقررات مواد فوقتقسیم میشود لیکن زوج و زوجه مطلقاً و مادر اگر
حاجب داشته باشد از زیادی چیزی نمیبرد.
ماده 915 – انگشتری که میت معمولاً استعمال میکرده و همچنین قرآن و رختهای شخصی و
شمشیر او به پسر بزرگ او میرسد بدون این که ازحصه او از این حیث چیزی کسر شود
مشروط بر این که ترکه میت منحصر به این اموال نباشد.
مبحث دوم – در سهمالارث طبقه دوم
ماده 916 – هر گاه برای میت وارث طبقه اولی نباشد ترکه او به وارث طبقه ثانیه
میرسد.
ماده 917 – هر یک از وراث طبقه دوم اگر تنها باشد تمام ارث را میبرد و اگر متعدد
باشند ترکه بین آنها بر طبق مواد ذیل تقسیم میشود.
ماده 918 – اگر میت اخوه ابوینی داشته باشد اخوه ابی ارث نمیبرند در صورت نبودن
اخوه ابوینی اخوه ابی حصه ارث آنها را میبرند.
اخوه ابوینی و اخوه ابی هیچکدام اخوه امی را از ارث محروم نمیکنند.
ماده 919 – اگر وارث میت چند برادر ابوینی یا چند برادر ابی یا چند خواهر ابوینی
و چند خواهر ابی باشند ترکه بین آنها بالسویه تقسیم میشود.
ماده 920 – اگر وارث میت چند برادر و خواهر ابوینی یا چند برادر و خواهر ابی
باشند حصه ذکور دو برابر اناث خواهد بود.
ماده 921 – اگر وراث چند برادر امی یا چند خواهر امی یا چند برادر و خواهر امی
باشند ترکه بین آنها بالسویه تقسیم میشود.
ماده 922 – هر گاه اخوه ابوینی و اخوه امی با هم باشند تقسیم به طریق ذیل میشود:
اگر برادر یا خواهر امی یکی باشد سدس ترکه را میبرد و بقیه مال اخوه ابوینی یا
ابی است که به طریق مذکور در فوق تقسیم مینمایند.
اگر کلاله امی متعدد باشد ثلث ترکه به آنها تعلق گرفته و بین خود بالسویه تقسیم
میکنند و بقیه مال اخوه ابوینی یا ابی است که مطابق مقررات مذکور درفوق تقسیم
مینمایند.
ماده 923 – هر گاه ورثه اجداد یا جدات باشد ترکه به طریق ذیل تقسیم میشود:
اگر جد یا جده تنها باشد اعم از ابی یا امی تمام ترکه به او تعلق میگیرد.
اگر اجداد و جدات متعدد باشند در صورتی که ابی باشند ذکور دو برابر اناث میبرد و
اگر همه امی باشند بین آنها بالسویه تقسیم میگردد.
اگر جد یا جده ابی و جد یا جده امی با هم باشند ثلث ترکه به جد یا جده امی میرسد
و در صورت تعداد اجداد امی آن ثلث بین آنها بالسویه تقسیممیشود و دو ثلث دیگر به
جد یا جده ابی میرسد و در صورت تعدد حصه ذکور از آن دو ثلث دو برابر حصه اناث
خواهد بود.
ماده 924 – هر گاه میت اجداد و کلاله با هم داشته باشد دو ثلث ترکه به وراثی
میرسد که از طرف پدر قرابت دارند و در تقسیم آن حصه ذکور دوبرابر اناث خواهد بود
و یک ثلث به وراثی میرسد که از طرف مادر قرابت دارند و بین خود بالسویه تقسیم
مینمایند لیکن اگر خویش مادری فقط یکبرادر یا یک خواهر امی باشد فقط سدس ترکه به
او تعلق خواهد گرفت.
ماده 925 – در تمام صور مذکوره در مواد فوق اگر برای میت نه برادر باشد و نه
خواهر اولاد اخوه قائم مقام آنها شده و با اجداد ارث میبرند در اینصورت تقسیم
ارث نسبت به اولاد اخوه بر حسب نسل به عمل میآید یعنی هر نسل حصه کسی را میبرد
که بواسطه او به میت میرسد بنا بر ایناولاد اخوه ابوینی یا ابی حصه اخوه ابوینی
یا ابی تنها و اولاد کلاله امی حصه کلاله امی را میبرند.
در تقسیم بین افراد یک نسل اگر اولاد اخوه ابوینی یا ابی تنها باشند ذکور دو
برابر اناث میبرد و اگر از کلاله امی باشند بالسویه تقسیم میکنند.
ماده 926 – در صورت اجتماع کلاله ابوینی و ابی و امی کلاله ابی ارث نمیبرد.
ماده 927 – در تمام مواد مذکوره در این مبحث هر یک از زوجین که باشد فرض خود را
از اصل ترکه میبرد و این فرض عبارت است از نصف اصلترکه برای زوج و ربع آن برای
زوجه.
متقربین به مادر هم اعم از اجداد یا کلاله فرض خود را از اصل ترکه میبرند.
هر گاه بواسطه ورود زوجه یا زوجه نقصی موجود گردد نقص بر کلاله ابوینی یا ابی یا
بر اجداد ابی وارد میشود.
مبحث سوم – در سهمالارث وارث طبقه سوم
ماده 928 – هر گاه برای میت وراث طبقه دوم نباشد ترکه او به وراث طبقه سوم
میرسد.
ماده 929 – هر یک از وراث طبقه سوم اگر تنها باشد تمام ارث را میبرد و اگر متعدد
باشند ترکه بین آنها بر طبق مواد ذیل تقسیم میشود.
ماده 930 – اگر میت اعمام یا اخوال ابوینی داشته باشد اعمام یا اخوال ابی ارث
نمیبرند در صورت نبودن اعمام یا اخوال ابوینی اعمام یا اخوالابی حصه آنها را
میبرند.
ماده 931 – هر گاه وارث متوفی چند نفر عمو یا چند نفر عمه باشند ترکه بین آنها
بالسویه تقسیم میشود در صورتی که همه آنها ابوینی یا همه ابی یاهمه امی باشند.
هر گاه عمو و عمه با هم باشند در صورتی که همه امی باشند ترکه را بالسویه تقسیم
مینمایند و در صورتی که همه ابوینی یا ابی حصه ذکور دو برابراناث خواهد بود.
ماده 932 – در صورتی که اعمام امی و اعمام ابوینی یا ابی با هم باشند عم یا عمه
امی اگر تنها باشند سدس ترکه به او تعلق میگیرد و اگر متعددباشند ثلث ترکه و این
ثلث را مابین خود بالسویه تقسیم میکنند و باقی ترکه به اعمام ابوینی یا ابی
میرسد که در تقسیم ذکور دو برابر اناث میبرد.
ماده 933 – هر گاه وراث متوفی چند نفر دایی یا چند نفر خاله یا چند نفر دایی و
چند نفر خاله با هم باشند ترکه بین آنها بالسویه تقسیم میشود خواههمه ابوینی
خواه همه ابی و خواه همه امی باشند.
ماده 934 – اگر وراث میت دایی و خاله ابی یا ابوینی یا دایی و خاله امی باشند طرف
امی اگر یکی باشد سدس ترکه را میبرد و اگر متعدد باشندثلث آن را میبرند و بین
خود بالسویه تقسیم میکنند و مابقی مال دایی و خالههای ابوینی یا ابی است که آنها
هم بین خود بالسویه تقسیم مینمایند.
ماده 935 – اگر برای میت یک یا چند نفر اعمام یا یک یا چند نفر اخوال باشد ثلث
ترکه به اخوال دو ثلث آن به اعمام تعلق میگیرد.
تقسیم ثلث بین اخوال بالسویه به عمل میآید لیکن اگر بین اخوال یک نفر امی باشد
سدس حصه اخوال به او میرسد و اگر چند نفر امی باشند ثلث آنحصه به آنها داده
میشود و در صورت اخیر تقسیم بین آنها بالسویه به عمل میآید.
در تقسیم دو ثلث بین اعمام حصه ذکور دو برابر اناث خواهد بود لیکن اگر بین اعمام
یک نفر امی باشد سدس حصه اعمام به او میرسد و اگر چند نفرامی باشند ثلث آن حصه
به آنها میرسد و در صورت اخیر آن ثلث را بالسویه تقسیم میکنند.
در تقسیم پنج سدس و یا دو ثلث که از حصه اعمام باقی میماند بین اعمام ابوینی یا
ابی حصه و ذکور دو برابر اناث خواهد بود.
ماده 936 – با وجود اعمام یا اخوال اولاد آنها ارث نمیبرند مگر در صورت انحصار
وارث به یک پسر عموی ابوینی با یک عموی ابی تنها که فقطدر این صورت پسر عمو عمو
را از ارث محروم میکند لیکن اگر با پسر عموی ابوینی خال یا خاله باشد یا اعمام
متعدد باشند ولو ابی تنها پسر عمو ارث نمیبرد یک پسر و یک د ختر از طبقه خود را
خواهد برد. .
ماده 937 – هر گاه برای میت نه اعمام باشد و نه اخوال اولاد آنها به جای آنها ارث
میبرند و نصیب هر نسل نصیب کسی خواهد بود که به واسطه اوبه میت متصل میشود.
ماده 938 – در تمام موارد مزبوره در این مبحث هر یک از زوجین که باشد فرض خود را
از اصل ترکه میبرد و این فرض عبارت است از نصف اصلترکه برای زوج و ربع آن برای
زوجه.
متقرب به مادر هم نصیب خود را از اصل ترکه میبرد باقی ترکه مال متقرب به پدر است
و اگر نقصی هم باشد بر متقربین به پدر وارد میشود.
ماده 939 – در تمام موارد مذکوره در این مبحث و دو مبحث قبل اگر وارث خنثی بوده و
از جمله وراثی باشد که از ذکور آنها دو برابر اناث میبرندسهمالارث او به طریق
ذیل معین میشود:
اگر علائم رجولیت غالب باشد سهمالارث یک پسر از طبقه خود و اگر علائم اناثیت
غلبه داشته باشد سهمالارث یک دختر از طبقه خود را میبرد و اگرهیچ یک از علائم
غالب نباشد نصف مجموع سهمالارث
مبحث چهارم – در میراث زوج و زوجه
ماده 940 – زوجین که زوجیت آنها دائمی بوده و ممنوع از ارث نباشند از یکدیگر ارث
میبرند.
ماده 941 – سهمالارث زوج و زوجه از ترکه یکدیگر به طوری است که در مواد 913 –
927 و 938 ذکر شده است.
ماده 942 – در صورت تعدد زوجات ربع یا ثمن ترکه که تعلق به زوجه دارد بین همه
آنان بالسویه تقسیم میشود.
ماده 943 – اگر شوهر زن خود را به طلاق رجعی مطلقه کند هر یک از آنها که قبل از
انقضاء عده بمیرد دیگری از او ارث میبرد لیکن اگر فوت یکیاز آنها بعد از انقضاء
عده بوده و یا طلاق بائن باشد از یکدیگر ارث نمیبرند.
ماده 944 – اگر شوهر در حال مرض زن خود را طلاق دهد و در ظرف یک سال از تاریخ
طلاق به همان مرض بمیرد زوجه او ارث میبرد اگرچهطلاق بائن باشد مشروط بر این که
زن شوهر نکرده باشد.
ماده 945 – اگر مردی در حال مرض زنی را عقد کند و در همان مرض قبل از دخول بمیرد
زن از او ارث نمیبرد لیکن اگر بعد از دخول یا بعد ازصحت یافتن از آن مرض بمیرد
زن از او ارث میبرد.
ماده 946 – زوج از تمام اموال زوجه ارث میبرد لیکن زوجه از اموال ذیل:
1) از اموال منقوله از هر قبیل که باشد.
2) از ابنیه و اشجار.
ماده 947 – زوجه از قیمت ابنیه و اشجار ارث میبرد و نه از عین آنها و طریقه
تقویم آن است که ابنیه و اشجار با فرض استحقاق بقاء در زمین بدوناجرت تقویم
میگردد.
ماده 948 – هر گاه در مورد ماده قبل ورثه از اداء قیمت ابنیه و اشجار امتناع کند
زن میتواند حق خود را از عین آنها استیفاء نماید.
ماده 949 – در صورت نبودن هیچ وارث دیگر به غیر از زوج یا زوجه شوهر تمام ترکه زن
متوفات خود را میبرد لیکن زن فقط نصیب خود را و بقیهترکه شوهر در حکم مال اشخاص
بلاوارث و تابع ماده 866 خواهد بود.
کتاب سوم – در مقررات مختلفه
ماده 950 – مثلی که در این قانون ذکر شده عبارت از مالی است که اشباه و نظائر آن
نوعاً زیاد و شایع باشد مانند حیوانات و نحو آن و قیمتی مقابلآن است معذالک تشخیص
این معنی با عرف میباشد.
ماده 951 – تعدی تجاوز نمودن از حدود اذن یا متعارف است نسبت به مال یا حق دیگری.
ماده 952 – تفریط عبارت است از ترک عملی که به موجب قرارداد یا متعارف برای حفظ
مال غیر لازم است.
ماده 953 – تقصیر اعم است از تفریط و تعدی.
ماده 954 – کلیه عقود جائزه به موت احد طرفین منفسخ میشود و همچنین به سفه در
مواردی که رشد معتبر است.
ماده 955 – مقررات این قانون در مورد کلیه اموری که قبل از این قانون واقع شده
معتبر است.
–
بخش دوم قانون مدنی
مصوب 1314.1.20
–
جلد دوم – در اشخاص
کتاب اول – در کلیات
ماده 956 – اهلیت برای دارا بودن حقوق بازنده متولد شدن انسان شروع و با مرگ او
تمام میشود.
ماده 957 – حمل از حقوق مدنی متمتع میگردد مشروط بر این که زنده متولد شود.
ماده 958 – هر انسان متمتع از حقوق مدنی خواهد بود لیکن هیچ کس نمیتواند حقوق
خود را اجرا کند مگر این که برای این امر اهلیت قانونیداشته باشد.
ماده 959 – هیچ کس نمیتواند به طور کلی حق تمتع و یا حق اجراء تمام یا قسمتی از
حقوق مدنی را از خود سلب کند.
ماده 960 – هیچ کس نمیتواند از خود سلب حریت کند و یا در حدودی که مخالف قوانین
و یا اخلاق حسنه باشد از استفاده از حریت خود صرفنظر کند.
ماده 961 – جز در موارد ذیل اتباع خارجه نیز از حقوق مدنی متمتع خواهند بود:
1 – در مورد حقوقی که قانون آن را صراحتاً منحصر به اتباع ایران نموده و یا آن را
صراحتاً از اتباع خارجه سلب کرده است.
2 – در مورد حقوق مربوط به احوال شخصی که قانون دولت متبوع تبعه خارجه آن را قبول
نکرده.
3 – در مورد حقوق مخصوصه که صرفاً از نقطه نظر جامعه ایرانی ایجاد شده باشد.
ماده 962 – تشخیص اهلیت هر کس برای معامله کردن بر حسب قانون دولت متبوع او خواهد
بود معذلک اگر یک نفر تبعه خارجه در ایران عملحقوقی انجام دهد در صورتی که مطابق
قانون دولت متبوع خود برای انجام آن عمل واجد اهلیت نبوده و یا اهلیت ناقصی داشته
است آن شخص برایانجام آن عمل واجد اهلیت محسوب خواهد شد در صورتی که قطع نظر از
تابعیت خارجی او مطابق قانون ایران نیز بتوان او را برای انجام آن عملدارای اهلیت
تشخیص داد.
حکم اخیر نسبت به اعمال حقوقی که مربوط به حقوق خانوادگی و یا حقوق ارثی بوده و
یا مربوط به نقل و انتقال اموال غیر منقول واقع در خارج ایرانمیباشد شامل نخواهد
بود.
ماده 963 – اگر زوجین تبعه یک دولت نباشند روابط شخصی و مالی بین آنها تابع
قوانین دولت متبوع شوهر خواهد بود.
ماده 964 – روابط بین ابوین و اولاد تابع قانون دولت متبوع پدر است مگر این که
نسبت طفل فقط به مادر مسلم باشد که در این صورت روابط بینطفل و مادر او تابع
قانون دولت متبوع مادر خواهد بود.
ماده 965 – ولایت قانونی و نصب قیم بر طبق قوانین دولت متبوع مولیعلیه خواهد
بود.
ماده 966 – تصرف و مالکیت و سایر حقوق بر اشیاء منقول یا غیر منقول تابع قانون
مملکتی خواهد بود که آن اشیاء در آن جا واقع میباشند معذلکحمل و نقل شدن شیء
منقول از مملکتی به مملکت دیگر نمیتواند به حقوقی که ممکن است اشخاص مطابق قانون
محل وقوع اولی شیء نسبت بهآن تحصیل کرده باشند خلل وارد آورد.
ماده 967 – ترکه منقول یا غیر منقول اتباع خارجه که در ایران واقع است فقط از حیث
قوانین اصلیه از قبیل قوانین مربوطه به تعیین وارث و مقدارسهمالارث آنها و تشخیص
قسمتی که متوفی میتوانسته است به موجب وصیت تملیک نماید تابع قانون دولت متبوع
متوفی خواهد بود.
ماده 968 – تعهدات ناشی از عقود تابع قانون محل وقوع عقد است مگر این که متعاقدین
آن را صریحاً یا ضمناً تابع قانون دیگری قرار داده باشند.
ماده 969 – اسناد از حیث طرز تنظیم تابع قانون محل تنظیم خود میباشند.
ماده 970 – مأمورین سیاسی یا قنسولی دول خارجه در ایران وقتی میتوانند به اجرای
عقد نکاح مبادرت نمایند که طرفین عقد هر دو تبعه دولتمتبوع آنها بوده و قوانین
دولت مزبور نیز این اجازه را به آنها داده باشد – در هر حال نکاح باید در دفاتر
سجل احوال ثبت شود.
ماده 971 – دعاوی از حیث صلاحیت محاکم و قوانین راجعه به اصول محاکمات تابع قانون
محلی خواهد بود که در آن جا اقامه میشود مطرحبودن همان دعوی در محکمه اجنبی رافع
صلاحیت محکمه ایرانی نخواهد بود.
ماده 972 – احکام صادره از محاکم خارجه و همچنین اسناد رسمی لازمالاجراء تنظیم
شده در خارجه را نمیتوان در ایران اجراء نمود مگر این کهمطابق قوانین ایران امر
به اجرای آنها صادر شده باشد.
ماده 973 – اگر قانون خارجه که باید مطابق ماده 7 جلد اول این قانون یا بر طبق
مواد فوق رعایت گردد به قانون دیگری احاله داده باشد محکمهمکلف به رعایت این
احاله نیست مگر این که احاله به قانون ایران شده باشد.
ماده 974 – مقررات ماده 7 و مواد 962 تا 974 این قانون تا حدی به موقع اجراء
گذارده میشود که مخالف عهود بینالمللی که دولت ایران آن راامضاء کرده و یا
مخالف با قوانین مخصوصه نباشد.
ماده 975 – محکمه نمیتواند قوانین خارجی و یا قراردادهای خصوصی را که بر خلاف
اخلاق حسنه بوده و یا به واسطه جریحهدار کردناحساسات جامعه یا به علت دیگر مخالف
با نظم عمومی محسوب میشود به موقع اجراء گذارد اگر چه اجراء قوانین مزبور اصولاً
مجاز باشد.
کتاب دوم – در تابعیت
ماده 976 – اشخاص ذیل تبعه ایران محسوب میشوند:
1- کلیه ساکنین ایران به استثنای اشخاصی که تبعیت خارجی آنها مسلم باشد. تبعیت
خارجی کسانی مسلم است که مدارک تابعیت آنها مورداعتراض دولت ایران نباشد.
2 – کسانی که پدر آنها ایرانی است اعم از این که در ایران یا در خارجه متولد شده
باشند.
3 – کسانی که در ایران متولد شده و پدر و مادر آنان غیر معلوم باشد.
4 – کسانی که در ایران از پدر و مادر خارجی که یکی از آنها در ایران متولد شده به
وجود آمدهاند.
5 – کسانی که در ایران از پدری که تبعه خارجه است به وجود آمده و بلافاصله پس از
رسیدن به سن هیجده سال تمام لااقل یک سال دیگر در ایراناقامت کرده باشند و الا
قبول شدن آنها به تابعیت ایران بر طبق مقرراتی خواهد بود که مطابق قانون برای
تحصیل تابعیت ایران مقرر است.
6 – هر زن تبعه خارجی که شوهر ایرانی اختیار کند.
7 – هر تبعه خارجی که تابعیت ایران را تحصیل کرده باشد.
تبصره – اطفال متولد از نمایندگان سیاسی و قنسولی خارجه مشمول فقره 4 و 5 نخواهند
بود.
ماده 977 – اشخاص مذکور در فقره 4 و 5 حق دارند پس از رسیدن به سن هیجده سال تمام
تا یک سال تابعیت پدر خود را قبول کنند مشروط بر اینکه در ظرف مدت فوق اظهاریه
کتبی تقدیم وزارت خارجه نمایند و تصدیق دولت متبوع پدرشان دایر به این که آنها را
تبعه خود خواهند شناخت ضمیمهاظهاریه باشد.
ماده 978 – نسبت به اطفالی که در ایران از اتباع دولی متولد شدهاند که در مملکت
متبوع آنها اطفال متولد از اتباع ایرانی را به موجب مقررات تبعهخود محسوب داشته و
رجوع آنها را به تبعیت ایران منوط به اجازه میکنند معامله متقابله خواهد شد.
ماده 979 – اشخاصی که دارای شرایط ذیل باشند میتوانند تابعیت ایران را تحصیل
کنند:
1 – به سن هیجده سال تمام رسیده باشند.
2 – پنج سال اعم از متوالی یا متناوب در ایران ساکن بوده باشند.
3 – فراری از خدمت نظامی نباشند.
4 – در هیچ مملکتی به جنحه مهم یا جنایت غیر سیاسی محکوم نشده باشند.
در مورد فقره دوم این ماده مدت اقامت در خارجه برای خدمت دولت ایران در حکم اقامت
در خاک ایران است.
ماده 980 – کسانی که به امور عامالمنفعه ایران خدمت یا مساعدت شایانی کرده باشند
و همچنین اشخاصی که دارای عیال ایرانی و از او اولاد دارندو یا دارای مقامات عالی
علمی و متخصص در امور عامالمنفعه هستند و تقاضای ورود به تابعیت دولت شاهنشاهی را
مینمایند در صورتی که دولتورود آنها را به تابعیت دولت شاهنشاهی صلاح بداند بدون
رعایت شرط اقامت ممکن است با تصویب هیأت وزراء به تبعیت ایران قبول شوند.
ماده 981 – اگر در ظرف مدت پنج سال از تاریخ صدور سند تابعیت معلوم شود شخصی که
به تبعیت ایران قبول شده فراری از خدمت نظام بوده وهمچنین هر گاه قبل از انقضای
مدتی که مطابق قوانین ایران نسبت به جرم یا مجازات مرور زمان حاصل میشود معلوم
گردد شخصی که به تبعیت قبولشده محکوم به جنحه مهم یا جنایت عمومی است هیأت وزراء
حکم خروج او را از تابعیت ایران صادر خواهد کرد.
تبصره – اتباع خارجه که به تابعیت ایران قبول میشوند در صورتی که در ممالک خارجه
متوقف باشند و مرتکب عملیات ذیل شوند علاوه براجرای مجازاتهای مقرره با اجازه
هیأت وزراء تابعیت ایران از آنها سلب خواهد شد.
الف – کسانی که مرتکب عملیاتی بر ضد امنیت داخلی و خارجی مملکت ایران شوند و
مخالفت و ضدیت با اساس حکومت ملی و آزادی بنمایند.
ب – کسانی که خدمت نظام وظیفه را به طوری که قانون ایران مقرر میدارد ایفاء
ننمایند.
ماده 982 – اشخاصی که تحصیل تابعیت ایرانی نموده یا بنمایند از کلیه حقوقی که
برای ایرانیان مقرر است به استثناء حق رسیدن به مقام وزارت وکفالت وزارت و یا هر
گونه مأموریت سیاسی خارجه بهرهمند میشوند لیکن نمیتوانند به مقامات ذیل نایل
گردند مگر پس از ده سال از تاریخ صدورسند تابعیت.
1 – عضویت مجالس مقننه.
2 – عضویت انجمنهای ایالتی و ولایتی و بلدی.
3 – استخدام وزارت امور خارجه:
ماده 983 – درخواست تابعیت باید مستقیماً یا به توسط حکام یا ولات به وزارت امور
خارجه تسلیم شده و دارای منضمات ذیل باشد:
1 – سواد مصدق اسناد هویت تقاضاکننده و عیال و اولاد او.
2 – تصدیقنامه نظمیه دائر به تعیین مدت اقامت تقاضاکننده در ایران و نداشتن سوء
سابقه و داشتن مکنت کافی یا شغل معین برای تأمین معاشوزارت امور خارجه در صورت
لزوم اطلاعات راجعه به شخص تقاضاکننده را تکمیل و آن را به هیأت وزراء ارسال خواهد
نمود تا هیأت مزبور در قبولیا رد آن تصمیم مقتضی اتخاذ کند در صورت قبول شدن
تقاضا سند تابعیت به درخواستکننده تسلیم خواهد شد.
ماده 984 – زن و اولاد صغیر کسانی که بر طبق این قانون تحصیل تابعیت ایران
مینمایند تبعه دولت ایران شناخته میشوند ولی زن در ظرف یکسال از تاریخ صدور سند
تابعیت شوهر و اولاد صغیر در ظرف یک سال از تاریخ رسیدن به سن هیجده سال تمام
میتوانند اظهاریه کتبی به وزارت امورخارجه داده و تابعیت مملکت سابق شوهر و یا
پدر را قبول کند لیکن به اظهاریه اولاد اعم از ذکور و اناث باید تصدیق مذکور در
ماده 977 ضمیمه شود.
ماده 985 – تحصیل تابعیت ایرانی پدر به هیچ وجه درباره اولاد او که در تاریخ
تقاضانامه به سن هیجده سال تمام رسیدهاند مؤثر نمیباشد.
ماده 986 – زن غیر ایرانی که در نتیجه ازدواج ایرانی میشود میتواند بعد از طلاق
یا فوت شوهر ایرانی به تابعیت اول خود رجوع نماید مشروط براین که وزارت امور
خارجه را کتباً مطلع کند ولی هر زن شوهر مرده که از شوهر سابق خود اولاد دارد
نمیتواند مادام که اولاد او به سن هیجده سال تمامنرسیده از این حق استفاده کند و
در هر حال زنی که مطابق این ماده تبعه خارجه میشود حق داشتن اموال غیر منقوله
نخواهد داشت مگر در حدودی کهاین حق به اتباع خارجه داده شده باشد و هر گاه دارای
اموال غیر منقول بیش از آن چه که برای اتباع خارجه داشتن آن جایز است بوده یا بعداً
به ارثاموال غیر منقولی بیش از آن حد به او برسد باید در ظرف یک سال از تاریخ
خروج از تابعیت ایران یا دارا شدن ملک در مورد ارث مقدار مازاد را بهنحوی از
انحاء به اتباع ایران منتقل کند و الا اموال مزبور با نظارت مدعیالعموم محل به
فروش رسیده و پس از وضع مخارج فروش قیمت به آنها دادهخواهد شد.
ماده 987 – زن ایرانی که با تبعه خارجه مزاوجت مینماید به تابعیت ایرانی خود
باقی خواهد ماند مگر این که مطابق قانون مملکت زوج تابعیتشوهر به واسطه وقوع عقد
ازدواج به زوجه تحمیل شود ولی در هر صورت بعد از وفات شوهر و یا تفریق به صرف
تقدیم درخواست به وزارت امورخارجه به انضمام ورقه تصدیق فوت شوهر و یا سند تفریق
تابعیت اصلیه زن با جمیع حقوق و امتیازات راجعه به آن مجدداً به او تعلق خواهد
گرفت.
تبصره 1 – هر گاه قانون تابعیت مملکت زوج زن را بین تابعیت اصلی و تابعیت زوج
مخیر بگذارد در این مورد زن ایرانی که بخواهد تابعیتمملکت زوج را دارا شود و علل
موجهی هم برای تقاضای خود در دست داشته باشد به شرط تقدیم تقاضانامه کتبی به وزارت
امور خارجه ممکن استبا تقاضای او موافقت گردد.
تبصره 2 – زنهای ایرانی که بر اثر ازدواج تابعیت خارجی را تحصیل میکنند حق داشتن
اموال غیر منقول جز آن چه که در موقع ازدواج دارا بودهاندندارند این حق هم به
وراث خارجی آنها منتقل نمیشود.
مندرجات ماده 988 در قسمت خروج از ایران مشمول زنان ایران نخواهد بود.
ماده 988 – اتباع ایران نمیتوانند تبعیت خود را ترک کنند مگر به شرایط ذیل:
1 – به سن 25 سال تمام رسیده باشند.
2 – هیأت وزراء خروج از تابعیت آنان را اجازه دهد.
3 – قبلاً تعهد نمایند که در ظرف یک سال از تاریخ ترک تابعیت حقوق خود را بر اموال
غیر منقول که در ایران دارا میباشند و یا ممکن استبالوراثه دارا شوند ولو قوانین
ایران اجازه تملک آن را به اتباع خارجه بدهد به نحوی از انحاء به اتباع ایرانی
منتقل کنند زوجه و اطفال کسی که بر طبقاین ماده ترک تابعیت مینمایند اعم از این
که اطفال مزبور صغیر یا کبیر باشند از تبعیت ایرانی خارج نمیگردد مگر این که
اجازه هیأت وزراء شامل آنهاهم باشد.
4 – خدمت تحتالسلاح خود را انجام داده باشند.
تبصره – کسانی که بر طبق این ماده مبادرت به تقاضای ترک تابعیت ایران و قبول
تبعیت خارجی مینمایند علاوه بر اجرای مقرراتی که ضمن فقره3 از این ماده درباره
آنان مقرر است باید در مدت یک سال از ایران خارج شوند چنانچه در ظرف مدت مزبور
خارج نشوند مقامات صالحه امر به اخراجآنها و فروش اموالشان صادر خواهند نمود و
چنین اشخاصی هر گاه در آتیه بخواهند به ایران بیایند اجازه مخصوص هیأت وزراء آن هم
برای یک دفعه ومدت معین لازم است.
ماده 989 – هر تبعه ایرانی که بدون رعایت مقررات قانونی بعد از تاریخ 1280 شمسی
تابعیت خارجی تحصیل کرده باشد تبعیت خارجی اوکانلمیکن بوده و تبعه ایران شناخته
میشود ولی در عین حال کلیه اموال غیر منقوله او با نظارت مدعیالعموم محل به فروش
رسیده و پس از وضعمخارج فروش قیمت آن به او داده خواهد شد و به علاوه از اشتغال
به وزارت و معاونت وزارت و عضویت مجالس مقننه و انجمنهای ایالتی و ولایتی وبلدی و
هر گونه مشاغل دولتی محروم خواهد بود.
ماده 990 – از اتباع ایران کسی که خود یا پدرشان موافق مقررات تبدیل تابعیت کرده
باشند و بخواهند به تبعیت اصلیه خود رجوع نمایند به مجرددرخواست به تابعیت ایران
قبول خواهند شد مگر آن که دولت تابعیت آنها را صلاح نداند.
ماده 991 – تکالیف مربوطه به اجراء قانون تابعیت و اخذ مخارج دفتری (حقوق
شانسلری) در مورد کسانی که تقاضای ورود و خروج از تابعیتدولت شاهنشاهی و تقاضای
بقاء به تابعیت اصلی را دارند به موجب نظامنامه که به تصویب هیأت وزراء خواهد رسید
معین خواهد شد.
کتاب سوم – در اسناد سجل احوال
ماده 992 – سجل احوال هر کس به موجب دفاتری که برای این امر مقرر است معین
میشود.
ماده 993 – امور ذیل باید در ظرف مدت و به طریقی که به موجب قوانین یا نظامات
مخصوصه مقرر است به دائره سجل احوال اطلاع داده شود:
1 – ولادت هر طفل و همچنین سقط هر جنین که بعد از ماه ششم از تاریخ حمل واقع شود.
2 – ازدواج اعم از دائم و منقطع.
3 – طلاق اعم از بائن و رجعی و همچنین بذل مدت.
4 – وفات هر شخص.
ماده 994 – حکم فوت فرضی غایب که بر طبق مقررات کتاب پنجم از جلد دوم این قانون
صادر میشود باید در دفتر سجل احوال ثبت شود.
ماده 995 – تغییر مطالبی که در دفاتر سجل احوال ثبت شده است ممکن نیست مگر به
موجب حکم محکمه.
ماده 996 – اگر عدم صحت مطالبی که به دایره سجل احوال اظهار شده است در محکمه
ثابت گردد یا هویت کسی که در دفتر سجل احوال به عنوانمجهولالهویه قید شده است
معین شود و یا حکم فوت فرضی غایب ابطال گردد مراتب باید در دفاتر مربوطه سجل احوال
قید شود.
ماده 997 – هر کس باید دارای نام خانوادگی باشد.
اتخاذ نامهای مخصوصی که به موجب نظامنامه اداره سجل احوال معین میشود ممنوع است.
ماده 998 – هر کس که اسم خانوادگی او را دیگری بدون حق اتخاذ کرده باشد میتواند
اقامه دعوی کرده و در حدود قوانین مربوطه تغییر نامخانوادگی غاصب را بخواهد.
اگر کسی نام خانوادگی خود را که در دفاتر سجل احوال ثبت کرده است مطابق مقررات
مربوطه به این امر تغییر دهد هر ذینفع میتواند در ظرف مدت وبه طریقی که در
قوانین یا نظامات مخصوصه مقرر است اعتراض کند.
ماده 999 – سند ولادت اشخاصی که ولادت آنها در مدت قانونی به دایره سجل احوال
اظهار شده است سند رسمی محسوب خواهد بود.
ماده 1000 – سایر مطالب راجع به سجل احوال به موجب قوانین و نظامنامههای مخصوصه
مقرر است.
ماده 1001 – مأمورین قنسولی ایران در خارجه باید نسبت به ایرانیان مقیم حوزه
مأموریت خود وظایفی را که به موجب قوانین و نظامات جاریه بهعهده دوایر سجل احوال
مقرر است انجام دهند.
کتاب چهارم – در اقامتگاه
ماده 1002 – اقامتگاه هر شخصی عبارت از محلی است که شخص در آن جا سکونت داشته و
مرکز مهم امور او نیز در آن جا باشد اگر محل سکونتشخصی غیر از مرکز مهم امور او
باشد مرکز امور او اقامتگاه محسوب است اقامتگاه اشخاص حقوقی مرکز عملیات آنها
خواهد بود.
ماده 1003 – هیچ کس نمیتواند بیش از یک اقامتگاه داشته باشد.
ماده 1004 – تغییر اقامتگاه به وسیله سکونت حقیقی در محل دیگر به عمل میآید
مشروط بر این که مرکز مهم امور او نیز به همان محل انتقال یافتهباشد.
ماده 1005 – اقامتگاه زن شوهردار همان اقامتگاه شوهر است معذلک زنی که شوهر او
اقامتگاه معلومی ندارد و همچنین زنی که با رضایت شوهرخود و یا با اجازه محکمه
مسکن علیحده اختیار کرده میتواند اقامتگاه شخصی علیحده نیز داشته باشد.
ماده 1006 – اقامتگاه صغیر و محجور همان اقامتگاه ولی یا قیم آنها است.
ماده 1007 – اقامتگاه مأمورین دولتی محلی است که در آن جا مأموریت ثابت دارند.
ماده 1008 – اقامتگاه افراد نظامی که در ساخلو هستند محل ساخلو آنها است.
ماده 1009 – اگر اشخاص کبیر که معمولاً نزد دیگری کار یا خدمت میکنند در منزل
کارفرما یا مخدوم خود سکونت داشته باشند اقامتگاه آنها هماناقامتگاه کارفرما یا
مخدوم آنها خواهد بود.
ماده 1010 – اگر ضمن معامله یا قراردادی طرفین معامله یا یکی از آنها برای اجرای
تعهدات حاصله از آن معامله محلی غیر از اقامتگاه حقیقی خودانتخاب کرده باشد نسبت
به دعاوی راجعه به آن معامله همان محلی که انتخاب شده است اقامتگاه او محسوب خواهد
شد و همچنین است در صورتیکه برای ابلاغ اوراق دعوی و احضار و اخطار محلی را غیر
از اقامتگاه حقیقی خود معین کند.
کتاب پنجم – در غایب مفقودالاثر
ماده 1011 – غایب مفقودالاثر کسی است که از غیبت او مدت بالنسبه مدیدی گذشته و از
او به هیچ وجه خبری نباشد.
ماده 1012 – اگر غایب مفقودالاثر برای اداره اموال خود تکلیفی معین نکرده باشد و
کسی هم نباشد که قانوناً حق تصدی امور او را داشته باشدمحکمه برای اداره اموال او
یک نفر امین معین میکند تقاضای تعیین امین فقط از طرف مدعیالعموم و اشخاص ذینفع
در این امر قبول میشود.
ماده 1013 – محکمه میتواند از امینی که معین میکند تقاضای ضامن یا تضمینات دیگر
نماید.
ماده 1014 – اگر یکی از وراث غایب تضمینات کافیه بدهد محکمه نمیتواند امین دیگری
معین نماید و وراث مزبور به این سمت معین خواهد شد.
ماده 1015 – وظایف و مسئولیتهای امینی که به موجب مواد قبل معین میگردد همان است
که برای قیم مقرر است.
ماده 1016 – هر گاه هم فوت و هم تاریخ فوت غایب مفقودالاثر مسلم شود اموال او بین
وراث موجود حینالموت تقسیم میگردد اگرچه یک یاچند نفر آنها از تاریخ فوت غایب
به بعد فوت کرده باشند.
ماده 1017 – اگر فوت غایب بدون تعیین تاریخ فوت ثابت گردد محکمه باید تاریخی را
که فوت او در آن تاریخ محقق بوده معین کند در این صورتاموال غایب بین وراثی که در
تاریخ مزبور موجود بودهاند تقسیم میشود.
ماده 1018 – مفاد ماده فوق در موردی نیز رعایت میگردد که حکم موت فرضی غایب صادر
شود.
ماده 1019 – حکم موت فرضی غایب در موردی صادر میشود که از تاریخ آخرین خبری که
از حیات او رسیده است مدتی گذشته باشد که عادتاًچنین شخصی زنده نمیماند.
ماده 1020 – موارد ذیل از جمله مواردی محسوب است که عادتاً شخص غایب زنده فرض
نمیشود:
1 – وقتی که ده سال تمام از تاریخ آخرین خبری که از حیات غایب رسیده است گذشته و
در انقضاء مدت مزبور سن غایب از هفتاد و پنج سال گذشتهباشد.
2 – وقتی که یک نفر به عنوانی از عناوین جزء قشون مسلح بوده و در زمان جنگ مفقود و
سه سال تمام از تاریخ انعقاد صلح بگذرد بدون این کهخبری از او برسد هر گاه جنگ
منتهی به انعقاد صلح نشده باشد مدت مزبور پنج سال از تاریخ ختم جنگ محسوب میشود.
3 – وقتی که یک نفر حین سفر بحری در کشتی بوده که آن کشتی در آن مسافرت تلف شده
است سه سال تمام از تاریخ تلف شدن کشتی گذشتهباشد بدون این که از آن مسافر خبری
برسد.
ماده 1021 – در مورد فقره اخیر ماده قبل اگر با انقضاء مدتهای ذیل که مبداء آن از
روز حرکت کشتی محسوب میشود کشتی به مقصد نرسیده باشدو در صورت حرکت بدون مقصد به
بندری که از آن جا حرکت کرده بر نگشته و از وجود آن به هیچ وجه خبری نباشد کشتی
تلف شده محسوبمیشود:
الف – برای مسافرت در بحر خزر و داخل خلیج فارس یک سال.
ب – برای مسافرت در بحر عمان – اقیانوس هند – بحر احمر – بحر سفید (مدیترانه) –
بحر سیاه و بحر آزوف دو سال.
ج – برای مسافرت در سایر بحار سه سال.
ماده 1022 – اگر کسی در نتیجه واقعهای به غیر آن چه در فقره 2 و3 ماده 1020
مذکور است دچار خطر مرگ گشته و مفقود شده و یا در طیاره بودهو طیاره مفقود شده
باشد وقتی میتوان حکم موت فرضی او را صادر نمود که پنج سال از تاریخ دچار شدن به
خطر مرگ بگذرد بدون این که خبری ازحیات مفقود رسیده باشد.
ماده 1023 – در مورد مواد 1020 و 1021 و 1022 محکمه وقتی میتواند حکم موت فرضی
غایب را صادر نماید که در یکی از جراید محل و یکیاز روزنامههای کثیرالانتشار
تهران اعلانی در سه دفعه متوالی هر کدام به فاصله یک ماه منتشر کرده و اشخاصی را
که ممکن است از غایب خبری داشتهباشند دعوت نماید که اگر خبر دارند به اطلاع محکمه
برسانند. هر گاه یک سال از تاریخ اولین اعلان بگذرد و حیات غایب ثابت نشود حکم
موتفرضی او داده میشود.
ماده 1024 – اگر اشخاص متعدد در یک حادثه تلف شوند فرض بر این میشود که همه آنها
در آن واحد مردهاند.
مفاد این ماده مانع از اجراء مقررات مواد 873 و 874 جلد اول این قانون نخواهد
بود.
ماده 1025 – وراث غایب مفقودالاثر میتوانند قبل از صدور حکم موت فرضی او نیز از
محکمه تقاضا نمایند که دارایی او را به تصرف آنها بدهدمشروط بر این که اولاً غایب
مزبور کسی را برای اداره کردن اموال خود معین نکرده باشد و ثانیاً دو سال تمام از
آخرین خبر غایب گذشته باشد بدون اینکه حیات یا ممات او معلوم باشد در مورد این
ماده رعایت ماده 1023 راجع به اعلان مدت یک سال حتمی است.
ماده 1026 – در مورد ماده قبل وراث باید ضامن و یا تضمینات کافیه دیگر بدهند تا
در صورت مراجعت غایب و یا در صورتی که اشخاص ثالثحقی بر اموال او داشته باشند از
عهده اموال یا حق اشخاص ثالث برآیند تضمینات مزبور تا موقع صدور حکم موت فرضی غایب
باقی خواهد بود.
ماده 1027 – بعد از صدور حکم فوت فرضی نیز اگر غایب پیدا شود کسانی که اموال او
را به عنوان وراثت تصرف کردهاند باید آن چه را که از اعیانیا عوض و یا منافع
اموال مزبور حین پیدا شدن غایب موجود میباشد مسترد دارند.
ماده 1028 – امینی که برای اداره کردن اموال غیاب مفقودالاثر معین میشود باید
نفقه زوجه دائم یا منقطعه که مدت او نگذشته و نفقه او را زوجتعهد کرده باشد و
اولاد غایب را از دارایی غایب تأدیه نماید در صورت اختلاف در میزان نفقه تعیین آن
به عهده محکمه است.
ماده 1029 – هر گاه شخصی چهار سال تمام غایب مفقودالاثر باشد زن او میتواند
تقاضای طلاق کند در این صورت با رعایت ماده 1023 حاکم اورا طلاق میدهد.
ماده 1030 – اگر شخص غایب پس از وقوع طلاق و قبل از انقضاء مدت عده مراجعت نماید
نسبت به طلاق حق رجوع دارد ولی بعد از انقضاء مدتمزبور حق رجوع ندارد.
کتاب ششم
در قرابت
ماده 1031 – قرابت بر دو قسم است قرابت نسبی و قرابت سببی.
ماده 1032 – قرابت نسبی به ترتیب طبقات ذیل است:
طبقه اول – پدر و مادر و اولاد و اولاد اولاد.
طبقه دوم – اجداد و برادر و خواهر و اولاد آنها.
طبقه سوم – اعمام و عمات و اخوال و خالات و اولاد آنها.
در هر طبقه درجات قرب و بعد قرابت نسبی به عده نسلها در آن طبقه معین میگردد
مثلاً در طبقه اول قرابت پدر و مادر با اولاد در درجه اول و نسبتبه اولاد اولاد در
درجه دوم خواهد بود و هکذا در طبقه دوم قرابت برادر و خواهر و جد و جده در درجه
اول از طبقه دوم و اولاد برادر و خواهر و جدپدر در درجه دوم از طبقه دوم خواهد
بود و در طبقه سوم قرابت عمو و دائی و عمه و خاله در درجه اول از طبقه سوم و درجه
اولاد آنها در درجه دوم ازآن طبقه است.
ماده 1033 – هر کس در هر خط و به هر درجه که با یک نفر قرابت نسبی داشته باشد در
همان خط و به همان درجه قرابت سببی با زوج یا زوجه اوخواهد داشت بنا بر این پدر و
مادرزن یک مرد اقربای درجه اول آن مرد و برادر و خواهر شوهر یک زن از اقربای سببی
درجه دوم آن زن خواهند بود.
کتاب هفتم – در نکاح و طلاق
باب اول – در نکاح
فصل اول
در خواستگاری
ماده 1034 – هر زنی را که خالی از موانع نکاح باشد میتوان خواستگاری نمود.
ماده 1035 – وعده ازدواج ایجاد علقه زوجیت نمیکند اگرچه تمام یا قسمتی از مهریه
که بین طرفین برای موقع ازدواج مقرر گردیده پرداخته شدهباشد بنا بر این هر یک از
زن و مرد مادام که عقد نکاح جاری نشده میتواند از وصلت امتناع کنند و طرف دیگر
نمیتواند به هیچ وجه او را مجبور بهازدواج کرده یا از جهت صرف امتناع از وصلت
مطالبه خسارتی نماید.
ماده 1036 – اگر یکی از نامزدها وصلت منظور را بدون علت موجهی به هم بزند در حالی
که طرف مقابل یا ابوین او یا اشخاص دیگر به اعتمادوقوع ازدواج مغرور شده و مخارجی
کرده باشند طرفی که وصلت را به هم زده است باید از عهده خسارات وارده برآید ولی
خسارات مزبور فقط مربوطبه مخارج متعارفه خواهد بود.
ماده 1037 – هر یک از نامزدها میتواند در صورت به هم خوردن وصلت منظور هدایایی
را که به طرف دیگر یا ابوین او برای وصلت منظور دادهاست مطالبه کند.
اگر عین هدایا موجود نباشد مستحق قیمت هدایایی خواهد بود که عادتاً نگاه داشته
میشود مگر این که آن هدایا بدون تقصیر طرف دیگر تلف شدهباشد.
ماده 1038 – مفاد ماده قبل از حیث رجوع به قیمت در موردی که وصلت منظور در اثر
فوت یکی از نامزدها به هم بخورد مجری نخواهد بود.
ماده 1039 – مدت مرور زمان دعاوی ناشی از به هم خوردن وصلت منظور دو سال است و از
تاریخ به هم خوردن آن محسوب میشود.
ماده 1040 – هر یک از طرفین میتوانند برای انجام وصلت منظور از طرف مقابل تقاضا
کند که تصدیق طبیب به صحت از امراض مسریه مهم ازقبیل سیفلیس و سوزاک و سل ارائه
دهد.
فصل دوم – قابلیت صحی برای ازدواج
ماده 1041 – نکاح اناث قبل از رسیدن به سن 15 سال تمام و نکاح ذکور قبل از رسیدن
به سن 18 سال تمام ممنوع است. معذلک در مواردی کهمصالحی اقتضاء کند با پیشنهاد
مدعیالعموم و تصویب محکمه ممکن است استثناء معافیت از شرط سن اعطاء شود ولی در هر
حال این معافیتنمیتواند به اناثی داده شود که کمتر از 13 سال تمام و به ذکوری
شامل گردد که کمتر از 15 سال تمام دارند.
ماده 1042 – بعد از رسیدن به سن 15 سال تمام نیز اناث نمیتوانند مادام که به 18
سال تمام نرسیدهاند بدون اجازه ولی خود شوهر کنند.
ماده 1043 – نکاح دختری که هنوز شوهر نکرده اگرچه بیش از 18 سال تمام داشته باشد
متوقف به اجازه پدر یا جد پدری او است هر گاه پدر یا جدپدری بدون علت موجه از
دادن اجازه مضایقه کند دختر میتواند با معرفی کامل مردی که میخواهد با او شوهر
کند و شرایط نکاح و مهری که بین آنهاقرار داد شده به دفتر ازدواج مراجعه و به
توسط دفتر مزبور مراتب را به پدر یا جد پدری اطلاع میدهد و بعد از پانزده روز از
تاریخ اطلاع دفتر مزبورمیتواند نکاح را واقع سازد ممکن است اطلاع مزبور به وسایل
دیگری غیر از دفتر ازدواج به پدر و یا جد داده شود ولی باید اطلاع مزبور مسلم شود.
ماده 1044 – در مورد ماده قبل اجازه را باید شخص پدر یا جد پدری بدهد و اگر پدر
یا جد پدری دختر به علتی تحت قیمومت باشد اجازه قیم اولازم نخواهد بود.
فصل سوم – در موانع نکاح
ماده 1045 – نکاح با اقارب نسبی ذیل ممنوع است اگرچه قرابت حاصل از شبهه یا زنا
باشد:
1 – نکاح با پدر و اجداد و با مادر و جدات هر قدر که بالا برود.
2 – نکاح با اولاد هر قدر که پایین برود.
3 – نکاح با برادر و خواهر و اولاد آنهاتا هر قدر که پایین برود.
4 – نکاح با عمات و خالات خود و عمات و خالات پدر و مادر و اجداد و جدات.
ماده 1046 – قرابت رضاعی از حیث حرمت نکاح در حکم قرابت نسبی است مشروط بر این
که:
اولاً – شیر زن از حمل مشروع حاصل شده باشد.
ثانیاً – شیر مستقیماً از پستان مکیده شده باشد.
ثالثاً – طفل لااقل یک شبانه روز و یا پانزده دفعه متوالی شیر کامل خورده باشد
بدون این که در بین غذای دیگر یا شیر زن دیگر را بخورد.
رابعاً – شیر خوردن طفل قبل از تمام شدن دو سال از تولد او باشد.
خامساً – مقدار شیری که طفل خورده است از یک زن و از یک شوهر باشد بنا بر این اگر
طفل در شبانه روز مقداری از شیر یک زن و مقداری از شیرزن دیگر بخورد موجب حرمت
نمیشود اگرچه شوهر آن دو زن یکی باشد. و همچنین اگر یک زن یک دختر و یک پسر رضاعی
داشته باشد که هر یکرا از شیر متعلق به شوهر دیگر شیر داده باشد آن پسر و یا آن
دختر برادر و خواهر رضاعی نبوده و ازدواج بین آنها از این حیث ممنوع نمیباشد.
ماده 1047 – نکاح بین اشخاص ذیل به واسطه مصاهره ممنوع دائمی است:
1 – بین مرد و مادر و جدات زن از هر درجه که باشد اعم از نسبی و رضاعی.
2 – بین مرد و زنی که سابقاً زن پدر و یا زن یکی از اجداد یا زن پسر یا زن یکی از
احفاد او بوده است هر چند قرابت رضاعی باشد.
3 – بین مرد با اناث از اولاد زن از هر درجه که باشد ولو رضاعی مشروط بر این که
بین زن و شوهر زناشویی واقع شده باشد.
ماده 1048 – جمع بین دو خواهر ممنوع است اگرچه به عقد منقطع باشد.
ماده 1049 – هیچ کس نمیتواند دختر برادرزن و یا دختر خواهرزن خود را بگیرد مگر
با اجازه زن خود.
ماده 1050 – هر کس زن شوهردار را با علم به وجود علقه زوجیت و حرمت نکاح و یا زنی
را که در عده طلاق و یا در عده وفات است با علم به عدهو حرمت نکاح برای خود عقد
کند عقد باطل و آن زن مطلقاً بر آن شخص حرام مؤبد میشود.
ماده 1051 – حکم مذکور در ماده فوق در موردی نیز جاری است که عقد از روی جهل به
تمام یا یکی از امور مذکوره فوق بوده و نزدیکی هم واقعشده باشد در صورت جهل و عدم
وقوع نزدیکی عقد باطل ولی حرمت ابدی حاصل نمیشود.
ماده 1052 – تفریقی که با لعان حاصل میشود موجب حرمت ابدی است.
ماده 1053 – عقد در حال احرام باطل است و با علم به حرمت موجب حرمت ابدی است.
ماده 1054 – زنای با زن شوهردار یا زنی که در عده رجعیه است موجب حرمت ابدی است.
ماده 1055 – نزدیکی به شبهه و زنا اگر سابق بر نکاح باشد از حیث مانعیت نکاح در
حکم نزدیکی با نکاح صحیح است ولی مبطل نکاح سابقنیست.
ماده 1056 – اگر کسی با پسری عمل شنیع کند نمیتواند مادر یا خواهر یا دختر او را
تزویج کند.
ماده 1057 – زنی که سه مرتبه متوالی زوجه یک نفر بوده و مطلقه شده بر آن مرد حرام
میشود مگر این که به عقد دائم به زوجیت مردی دیگریدرآمده و پس از وقوع نزدیکی با
او به واسطه طلاق یا فسخ یا فوت فراق حاصل شده باشد.
ماده 1058 – زن هر شخصی که به نه طلاق که شش تای آن عددی است مطلقه شده باشد بر
آن شخص حرام مؤبد میشود.
ماده 1059 – نکاح مسلمه با غیر مسلم جایز نیست.
ماده 1060 – ازدواج زن ایرانی با تبعه خارجه در مواردی هم که مانع قانونی ندارد
موکول به اجازه مخصوص از طرف دولت است.
ماده 1061 – دولت میتواند ازدواج بعضی از مستخدمین و مأمورین رسمی و محصلین
دولتی را با زنی که تبعه خارجه باشد موکول به اجازهمخصوص نماید.
فصل چهارم – شرایط صحت نکاح
ماده 1062 – نکاح واقع میشود به ایجاب و قبول به الفاظی که صریحاً دلالت بر قصد
ازدواج نماید.
ماده 1063 – ایجاب و قبول ممکن است از طرف خود مرد و زن صادر شود و یا از طرف
اشخاصی که قانوناً حق عقد دارند.
ماده 1064 – عاقد باید عاقل و بالغ و قاصد باشد.
ماده 1065 – توالی عرفی ایجاب و قبول شرط صحت عقد است.
ماده 1066 – هر گاه یکی از متعاقدین یا هر دو لال باشند عقد به اشاره از طرف لال
نیز واقع میشود مشروط بر این که به طور وضوح حاکی از انشاءعقد باشد.
ماده 1067 – تعیین زن و شوهر به نحوی که برای هیچ یک از طرفین در شخص طرف دیگر
شبهه نباشد شرط صحت نکاح است.
ماده 1068 – تعلیق در عقد موجب بطلان است.
ماده 1069 – شرط خیار فسخ نسبت به عقد نکاح باطل است ولی در نکاح دائم شرط خیار
نسبت به صداق جایز است مشروط بر این که مدت آنمعین باشد و بعد از فسخ مثل آن است
که اصلاً مهر ذکر نشده باشد.
ماده 1070 – رضای زوجین شرط نفوذ عقد است و هر گاه مکره بعد از زوال کره عقد را
اجازه کند نافذ است مگر این که اکراه به درجه بوده که عاقدفاقد قصد باشد.
فصل پنجم – وکالت در نکاح
ماده 1071 – هر یک از مرد و زن میتواند برای عقد نکاح وکالت به غیر دهد.
ماده 1072 – در صورتی که وکالت به طور اطلاق داده شود وکیل نمیتواند موکله را
برای خود تزویج کند مگر این که این اذن صریحاً به او داده شدهباشد.
ماده 1073 – اگر وکیل از آن چه که موکل راجع به شخص یا مهر یا خصوصیات دیگر معین
کرده تخلف کند صحت عقد متوقف بر تنفیذ موکلخواهد بود.
ماده 1074 – حکم ماده فوق در موردی نیز جاری است که وکالت بدون قید بوده و وکیل
مراعات مصلحت موکل را نکرده باشد.
فصل ششم – در نکاح منقطع
ماده 1075 – نکاح وقتی منقطع است که برای مدت معینی واقع شده باشد.
ماده 1076 – مدت نکاح منقطع باید کاملاً معین شود.
ماده 1077 – در نکاح منقطع احکام راجع به وراثت زن و به مهر او همان است که در
باب ارث و در فصل آتی مقرر شده است.
فصل هفتم – در مهر
ماده 1078 – هر چیزی را که مالیت داشته و قابل تملک نیز باشد میتوان مهر قرار
داد.
ماده 1079 – مهر باید بین طرفین تا حدی که رفع جهالت آنها بشود معلوم باشد.
ماده 1080 – تعیین مقدار مهر منوط به تراضی طرفین است.
ماده 1081 – اگر در عقد نکاح شرط شود که در صورت عدم تأدیه مهر در مدت معین نکاح
باطل خواهد بود نکاح و مهر صحیح ولی شرط باطلاست.
ماده 1082 – به مجرد عقد زن مالک مهر میشود و میتواند هر نوع تصرفی که بخواهد
در آن بنماید.
ماده 1083 – برای تأدیه تمام و یا قسمتی از مهر میتوان مدت یا اقساطی قرار داد.
ماده 1084 – هر گاه مهر عین معین باشد و معلوم گردد قبل از عقد معیوب بوده و یا
بعد از عقد و قبل از تسلیم معیوب و یا تلف شود شوهر ضامنعیب و تلف است.
ماده 1085 – زن میتواند تا مهر به او تسلیم نشده از ایفاء وظایفی که در مقابل
شوهر دارد امتناع کند مشروط بر این که مهر او حال باشد و این امتناعمسقط حق نفقه
نخواهد بود.
ماده 1086 – اگر زن قبل از اخذ مهر به اختیار خود به ایفاء وظایفی که در مقابل
شوهر دارد قیام نمود دیگر نمیتواند از حکم ماده قبل استفاده کندمعذلک حقی که
برای مطالبه مهر دارد ساقط نخواهد شد.
ماده 1087 – اگر در نکاح دائم مهر ذکر نشده یا عدم مهر شرط شده باشد نکاح صحیح
است و طرفین میتوانند بعد از عقد مهر را به تراضی معینکنند و اگر قبل از تراضی
بر مهر معین بین آنها نزدیکی واقع شود زوجه مستحق مهرالمثل خواهد بود.
ماده 1088 – در مورد ماده قبل اگر یکی از زوجین قبل از تعیین مهر و قبل از نزدیکی
بمیرد زن مستحق هیچ گونه مهری نیست.
ماده 1089 – ممکن است اختیار تعیین مهر به شوهر یا شخص ثالثی داده شود در این
صورت شوهر یا شخص ثالث میتواند مهر را هر قدر بخواهدمعین کند.
ماده 1090 – اگر اختیار تعیین مهر به زن داده شود زن نمیتواند بیشتر از مهرالمثل
معین نماید.
ماده 1091 – برای تعیین مهرالمثل باید حال زن از حیث شرافت خانوادگی و سایر صفات
و وضعیت او نسبت به اماثل و اقران و اقارب و همچنینمعمول محل و غیره در نظر گرفته
شود.
ماده 1092 – هر گاه شوهر قبل از نزدیکی زن خود را طلاق دهد زن مستحق نصف مهر
خواهد بود و اگر شوهر بیش از نصف مهر را قبلاً داده باشدحق دارد مازاد از نصف را
عیناً یا مثلاً یا قیمتاً استرداد کند.
ماده 1093 – هر گاه مهر در عقد ذکر نشده باشد و شوهر قبل از نزدیکی و تعیین مهر
زن خود را طلاق دهد زن مستحق مهرالمتعه است و اگر بعد ازآن طلاق دهد مستحق
مهرالمثل خواهد بود.
ماده 1094 – برای تعیین مهرالمتعه حال مرد از حیث غنا و فقر ملاحظه میشود.
ماده 1095 – در نکاح منقطع عدم مهر در عقد موجب بطلان است.
ماده 1096 – در نکاح منقطع موت زن در اثناء مدت موجب سقوط مهر نمیشود و همچنین
است اگر شوهر تا آخر مدت با او نزدیکی نکند.
ماده 1097 – در نکاح منقطع هر گاه شوهر قبل از نزدیکی تمام مدت نکاح را ببخشد
باید نصف مهریه را بدهد.
ماده 1098 – در صورتی که عقد نکاح اعم از دائم یا منقطع باطل بوده و نزدیکی واقع
نشده زن حق مهر ندارد و اگر مهر را گرفته شوهر میتواند آن رااسترداد نماید.
ماده 1099 – در صورت جهل زن به فساد نکاح و وقوع نزدیکی زن مستحق مهرالمثل است.
ماده 1100 – در صورتی که مهرالمسمی مجهول باشد یا مالیت نداشته باشد یا ملک غیر
باشد در صورت اول و دوم زن مستحق مهرالمثل خواهدبود و در صورت سوم مستحق مثل یا
قیمت آن خواهد بود مگر این که صاحب مال اجازه نماید.
ماده 1101 – هر گاه عقد نکاح قبل از نزدیکی به جهتی فسخ شود زن حق مهر ندارد مگر
در صورتی که موجب فسخ عنن باشد که در این صورت باوجود فسخ نکاح زن مستحق نصف مهر
است.
فصل هشتم – در حقوق و تکالیف زوجین نسبت به یکدیگر
ماده 1102 – همین که نکاح به طور صحت واقع شد روابط زوجیت بین طرفین موجود و حقوق
و تکالیف زوجین در مقابل همدیگر برقرار میشود.
ماده 1103 – زن و شوهر مکلف به حسن معاشرت با یکدیگرند.
ماده 1104 – زوجین باید در تشیید مبانی خانواده و تربیت اولاد خود به یکدیگر
معاضدت نمایند.
ماده 1105 – در روابط زوجین ریاست خانواده از خصائص شوهر است.
ماده 1106 – در عقد دائم نفقه زن به عهده شوهر است.
ماده 1107 – نفقه عبارت است از مسکن و البسه و غذا و اثاثالبیت که به طور متعارف
با وضعیت زن متناسب باشد و خادم در صورت عادت زنبه داشتن خادم یا احتیاج او به
واسطه مرض یا نقصان اعضاء.
ماده 1108 – هر گاه زن بدون مانع مشروع از ادای وظایف زوجیت امتناع کند مستحق
نفقه نخواهد بود.
ماده 1109 – نفقه مطلقه رجعیه در زمان عده بر عهده شوهر است مگر این که طلاق در
حال نشوز واقع شده باشد لیکن اگر عده از جهت فسخ نکاحیا طلاق بائن باشد زن حق
نفقه ندارد مگر در صورت حمل از شوهر خود که در این صورت تا زمان وضع حمل حق نفقه
خواهد داشت.
ماده 1110 – در عده وفات زن حق نفقه ندارد.
ماده 1111 – زن میتواند در صورت استنکاف شوهر از دادن نفقه به محکمه رجوع کند در
این صورت محکمه میزان نفقه را معین و شوهر را بهدادن آن محکوم خواهد کرد.
ماده 1112 – اگر اجراء حکم مذکور در ماده قبل ممکن نباشد مطابق ماده 1129 رفتار
خواهد شد.
ماده 1113 – در عقد انقطاع زن حق نفقه ندارد مگر این که شرط شده یا آن که عقد
مبنی بر آن جاری شده باشد.
ماده 1114 – زن باید در منزلی که شوهر تعیین میکند سکنی نماید مگر آن که اختیار
تعیین منزل به زن داده شده باشد.
ماده 1115 – اگر بودن زن با شوهر در یک منزل متضمن خوف ضرر بدنی و یا مالی یا
شرافتی برای زن باشد زن میتواند مسکن علیحده اختیار کندو در صورت ثبوت مظنه ضرر
مزبور محکمه حکم بازگشت به منزل شوهر نخواهد داد و مادام که زن در بازگشتن به منزل
مزبور معذور است نفقه برعهده شوهر خواهد بود.
ماده 1116 – در مورد ماده فوق مادام که محاکمه بین زوجین خاتمه نیافته محل سکنای
زن به تراضی طرفین معین میشود و در صورت عدمتراضی محکمه با جلب نظر اقربای نزدیک
طرفین منزل زن را معین خواهد نمود و در صورتی که اقربایی نباشد خود محکمه محل مورد
اطمینان رامعین خواهد کرد.
ماده 1117 – شوهر میتواند زن خود را از حرفه یا صنعتی که منافی مصالح خانوادگی
یا حیثیات خود یا زن باشد منع کند.
ماده 1118 – زن مستقلاً میتواند در دارایی خود هر تصرفی را که میخواهد بکند.
ماده 1119 – طرفین عقد ازدواج میتوانند هر شرطی که مخالف با مقتضای عقد مزبور
نباشد در ضمن عقد ازدواج یا عقد لازم دیگر بنمایند مثل اینکه شرط شود هر گاه شوهر
زن دیگر بگیرد یا در مدت معینی غایب شود یا ترک انفاق نماید یا بر علیه حیات زن
سوء قصد کند یا سوء رفتاری نماید کهزندگانی آنها با یکدیگر غیر قابل تحمل شود زن
وکیل و وکیل در توکیل باشد که از اثبات تحقق شرط در محکمه و صدور حکم نهایی خود را
مطلقهسازد.
باب دوم – در انحلال عقد نکاح
ماده 1120 – عقد نکاح به فسخ یا به طلاق یا به بذل مدت در عقد انقطاع منحل
میشود.
فصل اول
در مورد امکان فسخ نکاح
ماده 1121 – جنون هر یک از زوجین به شرط استقرار اعم از این که مستمر یا ادواری
باشد برای طرف مقابل موجب حق فسخ است.
ماده 1122 – عیوب ذیل در مرد که مانع از ایفاء وظیفه زناشویی باشد موجب حق فسخ
برای زن خواهد بود.
1 – عنن به شرط این که بعد از گشتن مدت یک سال از تاریخ رجوع زن به حاکم رفع نشود.
2 – خصی.
3 – مقطوع بودن آلت تناسلی.
ماده 1123 – عیوب ذیل در زن موجب حق فسخ برای مرد خواهد بود:
1 – قرن.
2 – جذام.
3 – برص.
4 – افضاء.
5 – زمینگیری.
6 – نابینایی از هر دو چشم.
ماده 1124 – عیوب زن در صورتی موجب حق فسخ برای مرد است که عیب مزبور در حال عقد
وجود داشته است.
ماده 1125 – جنون و عنن در مرد هر گاه بعد از عقد هم حادث شود موجب حق فسخ برای
زن خواهد بود.
ماده 1126 – هر یک از زوجین که قبل از عقد عالم به امراض مذکوره در طرف دیگر
بوده، بعد از عقد فسخ نخواهد داشت.
ماده 1127 – هر گاه شوهر بعد از عقد مبتلا به یکی از امراض مقاربتی گردد زن حق
خواهد داشت که از نزدیکی با او امتناع نماید و امتناع به علتمزبور مانع حق نفقه
نخواهد بود.
ماده 1128 – هر گاه در یکی از طرفین صفت خاصی شرط شده و بعد از عقد معلوم شود که
طرف مذکور فاقد وصف مقصود بوده برای طرف مقابلحق فسخ خواهد بود خواه وصف مذکور در
عقد تصریح شده یا عقد متبانیاً بر آن واقع شده باشد.
ماده 1129 – در صورت استنکاف شوهر از دادن نفقه و عدم امکان اجراء حکم محکمه و
الزام او به دادن نفقه زن میتواند برای طلاق به حاکمرجوع کند و حاکم شوهر او را
اجبار به طلاق مینماید.
همچنین است در صورت عجز شوهر از دادن نفقه.
ماده 1130 – حکم ماده قبل در موارد ذیل نیز جاری است:
1 – در موردی که شوهر سایر حقوق واجبه زن را وفا نکند و اجبار او هم بر ایفاء ممکن
نباشد.
2 – سوء معاشرت شوهر به حدی که ادامه زندگانی زن را با او غیر قابل تحمل سازد.
3 – در صورتی که به واسطه امراض مسریه صعبالعلاج دوام زناشویی برای زن موجب
مخاطره باشد.
ماده 1131 – خیار فسخ فوری است و اگر طرفی که حق فسخ دارد بعد از اطلاع به علت
فسخ نکاح را فسخ نکند خیار او ساقط میشود به شرط اینکه علم به حق فسخ و فوریت آن
داشته باشد تشخیص مدتی که برای امکان استفاده از خیار لازم بوده به نظر عرف و عادت
است.
ماده 1132 – در فسخ نکاح رعایت ترتیباتی که برای طلاق مقرر است شرط نیست.
فصل دوم – در طلاق
مبحث اول – در کلیات
ماده 1133 – مرد میتواند هر وقت که بخواهد زن خود را طلاق دهد.
ماده 1134 – طلاق باید به صیغه طلاق و در حضور دو نفر مرد عادل که طلاق را بشنوند
واقع گردد.
ماده 1135 – طلاق باید منجز باشد و طلاق معلق به شرط باطل است.
ماده 1136 – طلاقدهنده باید بالغ و عادل و قاصد و مختار باشد.
ماده 1137 – ولی مجنون دائمی میتواند در صورت مصلحت مولیعلیه زن او را طلاق
دهد.
ماده 1138 – ممکن است صیغه طلاق را به توسط وکیل اجراء نمود.
ماده 1139 – طلاق مخصوص عقد دائم است و زن منقطعه به انقضاء مدت یا بذل آن از طرف
شوهر از زوجیت خارج میشود.
ماده 1140 – طلاق زن در مدت عادت زنانگی یا در حال نفاس صحیح نیست مگر این که زن
حامل باشد یا طلاق قبل از نزدیکی با زن واقع شود یاشوهر غائب باشد به طوری که
اطلاع از عادت زنانگی بودن زن نتواند حاصل کند.
ماده 1141 – طلاق در طهر مواقعه صحیح نیست مگر این که زن یائسه یا حامل باشد.
ماده 1142 – طلاق زنی که با وجود اقتضای سن عادت زنانگی نمیشود وقتی صحیح است که
از تاریخ آخرین نزدیکی با زن سه ماه گذشته باشد.
مبحث دوم – در اقسام طلاق
ماده 1143 – طلاق بر دو قسم است: بائن و رجعی
ماده 1144 – در طلاق بائن برای شوهر حق رجوع نیست.
ماده 1145 – در موارد ذیل طلاق بائن است:
1 – طلاقی که قبل از نزدیکی واقع شود.
2 – طلاق یائسه.
3 – طلاق خلع و مبارات مادام که زن رجوع به عوض نکرده باشد.
4 – سومین طلاق که بعد از سه وصلت متوالی به عمل آید اعم از این که وصلت در نتیجه
رجوع باشد یا در نتیجه نکاح جدید.
ماده 1146 – طلاق خلع آن است که زن به واسطه کراهتی که از شوهر خود دارد در مقابل
مالی که به شوهر میدهد طلاق بگیرد اعم از این که مالمزبور عین مهر یا معادل آن و
یا بیشتر و یا کمتر از مهر باشد.
ماده 1147 – طلاق مبارات آن است که کراهت از طرفین باشد ولی در این صورت عوض باید
زائد بر میزان مهر نباشد.
ماده 1148 – در طلاق رجعی برای شوهر در مدت عده حق رجوع است.
ماده 1149 – رجوع در طلاق به هر لفظ یا فعلی حاصل میشود که دلالت بر رجوع کند
مشروط بر این که مقرون به قصد رجوع باشد.
مبحث سوم – در عده
ماده 1150 – عده عبارت است از مدتی که تا انقضای آن زنی که عقد نکاح او منحل شده
است نمیتواند شوهر دیگر اختیار کند.
ماده 1151 – عده طلاق و عده فسخ نکاح سه طهر است مگر این که زن با اقتضای سن عادت
زنانگی نبیند که در این صورت عده او سه ماه است.
ماده 1152 – عده طلاق و فسخ نکاح و بذل مدت و انقضاء آن در مورد نکاح منقطع در
غیر حامل دو طهر است مگر این که زن با اقتضای سن عادتزنانگی نبیند که در این صورت
چهل و پنج روز است.
ماده 1153 – عده طلاق و فسخ نکاح و بذل مدت و انقضاء آن در مورد زن حامله تا وضع
حمل است.
ماده 1154 – عده وفات چه در دائم و چه در منقطع در هر حال چهار ماه و ده روز است
مگر این که زن حامل باشد که در این صورت عده وفات تاموقع وضع حمل است مشروط بر
این که فاصله بین فوت شوهر و وضع حمل از چهار ماه و ده روز بیشتر باشد و الا مدت
عده همان چهار ماه و ده روزخواهد بود.
ماده 1155 – زنی که بین او و شوهر خود نزدیکی واقع نشده و همچنین زن یائسه نه عده
طلاق دارد و نه عده فسخ نکاح ولی عده وفات در هر دومورد باید رعایت شود.
ماده 1156 – زنی که شوهر او غایب مفقودالاثر بوده و حاکم او را طلاق داده باشد
باید از تاریخ طلاق عده وفات نگاهدارد.
ماده 1157 – زنی که به شبهه با کسی نزدیکی کند باید عده طلاق نگاه دارد.
کتاب هشتم – در اولاد
باب اول – در نسب
ماده 1158 – طفل متولد در زمان زوجیت ملحق به شوهر است مشروط بر این که از تاریخ
نزدیکی تا زمان تولد کمتر از شش ماه و بیشتر از ده ماهنگذشته باشد.
ماده 1159 – هر طفلی که بعد از انحلال نکاح متولد شود ملحق به شوهر است مشروط بر
این که مادر هنوز شوهر نکرده و از تاریخ انحلال نکاح تاروز ولادت طفل بیش از دو
ماه نگذشته باشد مگر آن که ثابت شود که از تاریخ نزدیکی تا زمان ولادت کمتر از شش
ماه و یا بیش از ده ماه گذشته باشد.
ماده 1160 – در صورتی که عقد نکاح پس از نزدیکی منحل شود و زن مجدداً شوهر کند و
طفلی که از او متولد گردد طفل به شوهری ملحقمیشود که مطابق مواد قبل الحاق او به
آن شوهر ممکن است در صورتی که مطابق مواد قبل الحاق طفل به هر دو شوهر ممکن باشد
طفل ملحق بهشوهر دوم است مگر آن که امارات قطعیه بر خلاف آن دلالت کند.
ماده 1161 – در مورد مواد قبل هر گاه شوهر صریحاً یا ضمناً اقرار به ابوت خود نموده
باشد دعوی نفی ولد از او مسموع نخواهد بود.
ماده 1162 – در مورد مواد قبل دعوی نفی ولد باید در مدتی که عادتاً پس از تاریخ
اطلاع یافتن شوهر از تولد طفل برای امکان اقامه دعوی کافیمیباشد اقامه گردد و در
هر حال دعوی مزبور پس از انقضاء دو ماه از تاریخ اطلاع یافتن شوهر از تولد طفل
مسموع نخواهد بود.
ماده 1163 – در موردی که شوهر مطلع از تاریخ حقیقی تولد طفل نبوده و تاریخ تولد
را بر او مشتبه نموده باشند به نوعی که موجب الحاق طفل بهاو باشد و بعدها شوهر از
تاریخ حقیقی تولد مطلع شود مدت مرور زمان دعوی نفی دو ماه از تاریخ کشف خدعه خواهد
بود.
ماده 1164 – احکام مواد قبل در مورد طفل متولد از نزدیکی به شبهه نیز جاری است
اگرچه مادر طفل مشتبه نباشد.
ماده 1165 – طفل متولد از نزدیکی به شبهه فقط ملحق به طرفی میشود که در اشتباه
بوده و در صورتی که هر دو در اشتباه بودهاند ملحق به هر دوخواهد بود.
ماده 1166 – هر گاه به واسطه وجود مانعی نکاح بین ابوین طفل باطل باشد نسبت طفل
به هر یک از ابوین که جاهل بر وجود مانع بوده مشروع ونسبت به دیگری نامشروع خواهد
بود.
در صورت جهل هر دو نسب طفل به هر دو مشروع است.
ماده 1167 – طفل متولد از زنا ملحق به زانی نمیشود.
باب دوم
در نگاهداری و تربیت اطفال
ماده 1168 – نگاهداری اطفال هم حق و هم تکلیف ابوین است.
ماده 1169 – برای نگاهداری طفل مادر تا دو سال از تاریخ ولادت او اولویت خواهد
داشت پس از انقضاء این مدت حضانت با پدر است مگرنسبت به اطفال اناث که تا سال
هفتم حضانت آنها با مادر خواهد بود.
ماده 1170 – اگر مادر در مدتی که حضانت طفل با او است مبتلا به جنون شود یا به
دیگری شوهر کند حق حضانت با پدر خواهد بود.
ماده 1171 – در صورت فوت یکی از ابوین حضانت طفل با آن که زنده است خواهد بود هر
چند متوفی پدر طفل بوده و برای او قیم معین کردهباشد.
ماده 1172 – هیچ یک از ابوین حق ندارند در مدتی که حضانت طفل به عهده آنها است از
نگاهداری او امتناع کند در صورت امتناع یکی از ابوینحاکم باید به تقاضای دیگری یا
به تقاضای قیم یا یکی از اقرباء و یا به تقاضای مدعیالعموم نگاهداری طفل را به هر
یک از ابوین که حضانت به عهده اواست الزام کند و در صورتی که الزام ممکن یا مؤثر
نباشد حضانت را به خرج پدر و هر گاه پدر فوت شده باشد به خرج مادر تأمین کند.
ماده 1173 – هر گاه در اثر عدم مواظبت یا انحطاط اخلاقی پدر یا مادری که طفل تحت
حضانت او است صحت جسمانی یا تربیت اخلاقی طفل درمعرض خطر باشد محکمه میتواند به
تقاضای اقربای طفل یا به تقاضای قیم او یا به تقاضای مدعیالعموم هر تصمیمی را که
برای حضانت طفلمقتضی بداند اتخاذ کند.
ماده 1174 – در صورتی که به علت طلاق یا به هر علت دیگر ابوین طفل در یک منزل
سکونت نداشته باشند هر یک از ابوین که طفل تحتحضانت او نمیباشد حق ملاقات طفل
خود را دارد تعیین زمان و مکان ملاقات و سایر جزئیات مربوطه به آن در صورت اختلاف
بین ابوین با محکمهاست.
ماده 1175 – طفل را نمیتوان از ابوین و یا از پدر و یا از مادری که حضانت با او
است گرفت مگر در صورت وجود علت قانونی.
ماده 1176 – مادر مجبور نیست که به طفل خود شیر بدهد مگر در صورتی که تغذیه طفل
به غیر شیر مادر ممکن نباشد.
ماده 1177 – طفل باید مطیع ابوین خود بوده و در هر سنی که باشد باید به آنها
احترام کند.
ماده 1178 – ابوین مکلف هستند که در حدود توانایی خود به تربیت اطفال خویش بر حسب
مقتضی اقدام کنند و نباید آنها را مهمل بگذارند.
ماده 1179 – ابوین حق تنبیه طفل خود را دارند ولی به استناد این حق نمیتوانند
طفل خود را خارج از حدود تأدیب تنبیه نمایند.
باب سوم
در ولایت قهری پدر و جد پدری
ماده 1180 – طفل صغیر تحت ولایت قهری پدر و جد پدری خود میباشد و همچنین است طفل
غیر رشید یا مجنون در صورتی که عدم رشد یاجنون او متصل به صغر باشد.
ماده 1181 – هر یک از پدر و جد پدری نسبت به اولاد خود ولایت دارند.
ماده 1182 – هر گاه طفل هم پدر و هم جد پدری داشته باشد و یکی از آنها محجور یا
به علتی ممنوع از تصرف در اموال مولیعلیه گردد ولایتقانونی او ساقط میشود.
ماده 1183 – در کلیه امور مربوطه به اموال و حقوقی مالی مولیعلیه ولی نماینده
قانونی او میباشد.
ماده 1184 – هر گاه ولی قهری طفل لیاقت اداره کردن اموال مولیعلیه را نداشته
باشد و یا در مورد اموال او مرتکب حیف و میل گردد به تقاضایاقربای طفل یا به
تقاضای مدعیالعموم بعد از ثبوت عدم لیاقت یا خیانت او در اموال مولیعلیه به
طرفیت مدعیالعموم در محکمه حاکم یک نفر امینبه ولی منضم میکند همین حکم در
موردی نیز جاری است که ولی طفل به واسطه کبر سن یا مرض یا امثال آن قادر به اداره
کردن اموال مولیعلیهنباشد.
ماده 1185 – هر گاه ولی قهری طفل محجور شود مدعیالعموم مکلف است مطابق مقررات
راجعه به تعیین قیم قیمی برای طفل معین کند.
ماده 1186 – در مواردی که برای عدم امانت ولی قهری نسبت به دارایی طفل امارات
قویه موجود باشد مدعیالعموم مکلف است از محکمهابتدایی رسیدگی به عملیات او را
بخواهد محکمه در این مورد رسیدگی کرده در صورتی که عدم امانت او معلوم شد مطابق
ماده 1184 رفتار مینماید.
ماده 1187 – هر گاه ولی قهری منحصر به واسطه غیبت یا حبس به هر علتی نتواند به
امور مولیعلیه رسیدگی کند و کسی را هم از طرف خود معیننکرده باشد حاکم یک نفر
امین به پیشنهاد مدعیالعموم برای تصدی و اداره اموال مولیعلیه و سایر امور راجعه
به او موقتاً معین خواهد کرد.
ماده 1188 – هر یک از پدر و جد پدری بعد از وفات دیگری میتواند برای اولاد خود
که تحت ولایت او میباشند وصی معین کند تا بعد از فوتخود در نگاهداری و تربیت
آنها مواظبت کرده و اموال آنها را اداره نماید.
ماده 1189 – هیچ یک از پدر و جد پدری نمیتواند با حیات دیگری برای مولیعلیه خود
وصی معین کند.
ماده 1190 – ممکن است پدر یا جد پدری به کسی که به سمت وصایت معین کرده اختیار
تعیین وصی بعد فوت خود را برای مولی علیه بدهد.
ماده 1191 – اگر وصی منصوب از طرف ولی قهری به نگاهداری یا تربیت مولیعلیه یا
اداره امور او اقدام نکند یا امتناع از انجام وظایف خود نمایدمنعزل میشود.
ماده 1192 – ولی مسلم نمیتواند برای امور مولیعلیه خود وصی غیر مسلم معین کند.
ماده 1193 – همین که طفل کبیر و رشید شد از تحت ولایت خارج میشود و اگر بعداً
سفیه یا مجنون شود قیمی برای او معین میشود.
ماده 1194 – پدر و جد پدری و وصی منصوب از طرف یکی از آنان ولی خاص طفل نامیده
میشود.
کتاب نهم – در خانواده
فصل اول – در الزام به انفاق
ماده 1195 – احکام نفقه زوجه همان است که به موجب فصل هشتم از باب اول از کتاب
هفتم مقرر شده و بر طبق همین فصل مقرر میشود.
ماده 1196 – در روابط بین اقارب فقط اقارب نسبی و در خط عمودی اعم از صعودی و یا
نزولی ملزم به اتفاق یکدیگرند.
ماده 1197 – کسی مستحق نفقه است که ندار بوده و نتواند به وسیله اشتغال به شغلی
وسایل معیشت خود را فراهم سازد.
ماده 1198 – کسی ملزم به انفاق است که متمکن از دادن نفقه باشد یعنی بتواند نفقه
بدهد بدون این که از این حیث در وضع معیشت خود دچارمضیقه گردد. برای تشخیص تمکن
باید کلیه تعهدات و وضع زندگانی شخصی او در جامعه در نظر گرفته شود.
ماده 1199 – نفقه اولاد بر عهده پدر است پس از فوت پدر یا عدم قدرت او به انفاق
به عهده اجداد پدری است با رعایت الاقربفالاقرب در صورتنبودن پدر و اجداد پدری و
یا عدم قدرت آنها نفقه بر عهده مادر است.
هر گاه مادر هم زنده و یا قادر به انفاق نباشد با رعایت الاقربفالاقرب به عهده
اجداد و جدات مادری و جدات پدری واجبالنفقه است و اگر چند نفر ازاجداد و جدات
مزبور از حیث درجه اقربیت مساوی باشند نفقه را باید به حصه متساوی تأدیه کنند.
ماده 1200 – نفقه ابوین با رعایت الاقربفالاقرب به عهده اولاد و اولاد اولاد
است.
ماده 1201 – هر گاه یک نفر هم در خط عمودی صعودی و هم در خط عمودی نزولی اقارب
داشته باشد که از حیث الزام به انفاق در درجه مساویهستند نفقه او را باید اقارب
مزبور به حصه متساوی تأدیه کنند بنا بر این اگر مستحق نفقه پدر و مادر و اولاد
بلافصل داشته باشد نفقه او را باید پدر واولاد او متساویاً تأدیه کنند بدون این که
مادر سهمی بدهد و همچنین اگر مستحق نفقه مادر و اولاد بلافصل داشته باشد نفقه او
را باید مادر و اولادمتساویاً بدهند.
ماده 1202 – اگر اقارب واجبالنفقه متعدد باشند و منفق نتواند نفقه همه آنها را
بدهد اقارب در خط عمودی نزولی مقدم بر اقارب در خط عمودیصعودی خواهند بود.
ماده 1203 – در صورت بودن زوجه و یک یا چند نفر واجبالنفقه دیگر زوجه مقدم بر
سایرین خواهد بود.
ماده 1204 – نفقه اقارب عبارت است از مسکن و البسه و غذا و اثاثالبیت به قدر رفع
حاجت با در نظر گرفتن درجه استطاعت منفق.
ماده 1205 – واجبالنفقه اعم از زوجه و اقارب میتواند برای مطالبه نفقه خود به
محکمه رجوع کند.
ماده 1206 – زوجه در هر حال میتواند برای نفقه زمان گذشته خود اقامه دعوی نماید
و طلب او از بابت نفقه مزبور طلب ممتازه بوده و در صورتافلاس یا ورشکستگی شوهر زن
مقدم بر غرما خواهد بود ولی اقارب فقط نسبت به آتیه میتوانند مطالبه نفقه نمایند.
این قانون که مشتمل بر دویست و پنجاه و یک ماده است در جلسات بیست و هشتم بهمن
ماه و بیست و یکم اسفند ماه یک هزار و سیصد و سیزدهشمسی و هفدهم و نوزدهم و بیستم
فروردین ماه یک هزار و سیصد و چهارده شمسی به تصویب مجلس شورای ملی رسید.
رییس مجلس شورای ملی – دادگر
–
بخش سوم قانون مدنی
مصوب 1314.8.8
–
کتاب دهم در حجر و قیمومت
فصل اول – در کلیات
ماده 1207 – اشخاص ذیل محجور و از تصرف در اموال و حقوق مالی خود ممنوع هستند:
1 – صغار.
2 – اشخاص غیر رشید.
3 – مجانین.
ماده 1208 – غیر رشید کسی است که تصرفات او در اموال و حقوق مالی خود عقلایی
نباشد.
ماده 1209 – هر کس که دارای هیجده سال تمام نباشد در حکم غیر رشید است. معذالک در
صورتی که بعد از پانزده سال تمام رشد کسی که درمحکمه ثابت شود از تحت قیمومت خارج
میشود.
ماده 1210 – هیچ کسی را نمیتوان بعد از رسیدن به هیجده سال تمام به عنوان جنون
یا عدم رشد محجور نمود مگر آنکه عدم رشد یا جنون اوثابت شده باشد.
ماده 1211 – جنون به هر درجه که باشد موجب حجر است.
ماده 1212 – اعمال و اقوال صغیر تا حدی که مربوط به اموال و حقوق مالی او باشد
باطل و بلااثر است معذالک صغیر ممیز میتواند تملکبلاعوض کند. مثل قبول هبه و صلح
بلاعوض و حیازت مباحات.
ماده 1213 – مجنون دائمی مطلقاً و مجنون ادواری در حال جنون نمیتواند هیچ تصرفی
در اموال و حقوق مالی خود بنماید ولو با اجازه ولی یا قیمخود لیکن اعمال حقوقی که
مجنون ادواری در حال افاقه مینماید نافذ است مشروط بر آنکه افاقه او مسلم باشد.
ماده 1214 – معاملات و تصرفات غیر رشید در اموال خود نافذ نیست مگر با اجازه ولی
یا قیم او اعم از اینکه این اجازه قبلاً داده شده باشد یا بعد ازانجام عمل.
معذالک تملکات بلاعوض از هر قبیل که باشد بدون اجازه هم نافذ است.
ماده 1215 – هر گاه کسی مالی را به تصرف صغیر غیر ممیز و یا مجنون بدهد صغیر یا
مجنون مسئول ناقص یا تلف شدن آن مال نخواهد بود.
ماده 1216 – هر گاه صغیر یا مجنون یا غیر رشید باعث ضرر غیر شود ضامن است.
ماده 1217 – اداره اموال صغار و مجانین و اشخاص غیر رشید به عهده ولی یا قیم آنان
است به طوری که در باب سوم از کتاب هشتم و مواد بعدمقرر است.
فصل دوم – در موارد نصب قیم و ترتیب آن
ماده 1218 – برای اشخاص ذیل نصب قیم میشود:
1 – برای صغاری که ولی خاص ندارند.
2 – برای مجانین و اشخاص غیر رشید که جنون یا عدم رشد آنها متصل به زمان صغر آنها
بوده و ولی خاص نداشته باشند.
3 – برای مجانین و اشخاص غیر رشید که جنون یا عدم رشد آنها متصل به زمان صغر آنها
نباشد.
ماده 1219 – هر یک از ابوین مکلف است در مواردی که به موجب ماده قبل باید برای
اولاد آنها قیم معین شود مراتب را به مدعیالعموم بدایتحوزه اقامت خود یا به
نماینده او اطلاع داده از او تقاضا نمایند که اقدام لازم برای نصب قیم به عمل
آورد.
ماده 1220 – در صورت نبودن هیچ یک از ابوین یا عدم اطلاع آنها انجام تکلیف مقرر
در ماده قبل به عهده اقربایی است که با شخص محتاج به قیمدر یک جا زندگی
مینمایند.
ماده 1221 – اگر کسی که به موجب ماده 1218 باید برای او نصب قیم شود زن یا شوهر
داشته باشد زوج یا زوجه نیز مکلف به انجام تکلیف مقرردر ماده 1219 خواهند بود.
ماده 1222 – در هر موردی که مدعیالعموم به نحوی از انحاء به وجود شخصی که مطابق
ماده 1218 باید برای او نصب قیم شود مسبوق گردیدباید به محکمه شرع رجوع و اشخاصی
را که برای قیمومت مناسب میداند به محکمه مزبور معرفی کند.
محکمه شرع از میان اشخاص مزبور یک یا چند نفر را به سمت قیم معین و حکم نصب او را
صادر میکند و نیز محکمه مزبور میتواند علاوه بر قیم یکیا چند نفر را به عنوان
ناظر معین نماید. در این صورت محکمه باید حدود اختیارات ناظر را معین کند. اگر
محکمه شرع اشخاصی را که معرفی شدهاندمعتمد ندید معرفی اشخاص دیگری را از پارکه
خواهد خواست.
ماده 1223 – در مورد مجانین مدعیالعموم باید قبلاً رجوع به خبره کرده نظریات خبره
را به محکمه ابتدایی ارسال دارد.
در صورت اثبات جنون مدعیالعموم به محکمه شرع رجوع میکند تا نصب قیم شود در مورد
اشخاص غیر رشید نیز مدعیالعموم مکلف است که قبلاًبه وسیله مطلعین اطلاعات کافیه
در باب سفاهت او به دست آورده در صورتی که سفاهت را مسلم دید در محکمه بدایت اقامه
دعوی نماید و پس ازصدور حکم عدم رشد برای نصب قیم به محکمه شرع رجوع نماید.
ماده 1224 – حفظ و نظارت در اموال صغار و مجانین و اشخاص غیر رشید مادام که برای
آنها قیم معین نشده به عهده مدعیالعموم خواهد بود طرزحفظ و نظارت مدعیالعموم به
موجب نظامنامه وزارت عدلیه معین خواهد شد.
ماده 1225 – همین که حکم جنون یا عدم رشد یک نفر صادر و به توسط محکمه شرع برای
او قیم معین گردید مدعیالعموم میتواند حجر آن رااعلان نماید انتشار حجر هر کسی
که نظر به وضعیت دارایی او ممکن است طرف معاملات بالنسبه عمده واقع گردد الزامی
است.
ماده 1226 – اسامی اشخاصی که بعد از کبر و رشد به علت جنون یا سفه محجور میگردند
باید در دفتر مخصوص ثبت شود. مراجعه به دفتر مزبوربرای عموم آزاد است.
ماده 1227 – فقط کسی را محاکم و ادارات و دفاتر اسناد رسمی به قیمومت خواهند
شناخت که نصب او مطابق قانون توسط محکمه شرع یا ازطرف محضری به عمل آمده باشد که
قانوناً قائممقام محکمه شرع محسوب میشود.
ماده 1228 – در خارج ایران مأمورین قنسولی ایران حق دارند نسبت به ایرانیان که
باید مطابق ماده 1218 برای آنها قیم نصب شود و در حوزهمأموریت آنها ساکن یا مقیم
هستند موقتاً نصب قیم کنند و باید تا ده روز پس از نصب قیم مدارک عمل خود را به
وسیله وزارت امور خارجه به وزارت عدلیهبفرستند نصب قیم مزبور وقتی قطعی میگردد
که محکمه شرع تهران تصمیم مأمور قنسولی را تنفیذ کند.
ماده 1229 – وظایف و اختیاراتی که به موجب قوانین و نظامات مربوطه در مورد دخالت
مدعیان عمومی در امور صغار و مجانین و اشخاص غیررشید مقرر است در خارج ایران به
عهده مأمورین قنسولی خواهد بود.
ماده 1230 – اگر در عهود و قراردادهای منعقده بین دولت ایران و دولتی که مأمور
قنسولی مأموریت خود را در مملکت آن دولت اجرا میکنندترتیبی برخلاف مقررات دو
ماده فوق اتخاذ شده باشد مأمورین مذکور مفاد آن دو ماده را تا حدی که با مقررات
عهدنامه یا قرارداد مخالف نباشد اجراخواهند کرد.
ماده 1231 – اشخاص ذیل نباید به سمت قیمومت معین شوند:
1 – کسانی که خود تحت ولایت یا قیمومت هستند.
2 – کسانی که به علت ارتکاب جنایت یا یکی از جنحههای ذیل به موجب حکم قطعی محکوم
شده باشند.
سرقت – خیانت در امانت – کلاهبرداری – اختلاس – هتک ناموس یا منافیات عفت – جنحه
نسبت به اطفال – ورشکستگی به تقصیر.
3 – کسانی که حکم ورشکستگی آنها صادر و هنوز عمل ورشکستگی آنها تصفیه نشده است.
4 – کسانی که معروف به فساد اخلاق باشند.
5 – کسی که خود یا اقرباء طبقه اول او دعوایی بر محجور داشته باشد.
ماده 1232 – با داشتن صلاحیت برای قیمومت اقرباء محجور مقدم بر سایرین خواهند
بود.
ماده 1233 – زن نمیتواند بدون رضایت شوهر خود سمت قیمومت را قبول کند.
ماده 1234 – در صورتی که محکمه بیش از یک نفر را برای قیمومت معین کند میتواند
وظایف آنها را تفکیک نماید.
فصل سوم – در اختیارات و وظایف و مسئولیت قیم و حدود آن
نظارت مدعیالعموم در امور صغار و مجانین و اشخاص غیر رشید.
ماده 1235 – مواظبت شخص مولیعلیه و نمایندگی قانونی او در کلیه امور مربوطه به
اموال و حقوق مالی او با قیم است.
ماده 1236 – قیم مکلف است قبل از مداخله در امور مالی مولیعلیه صورت جامعی از
کلیه دارایی او تهیه کرده یک نسخه از آن را به امضاء خودبرای مدعیالعموم بدایت
که مولیعلیه در حوزه آن سکونت دارد بفرستد و مدعیالعموم یا نماینده او باید نسبت
به میزان دارایی مولیعلیه تحقیقاتلازمه به عمل آورد.
ماده 1237 – مدعیالعموم یا نماینده او باید بعد از ملاحظه صورت دارایی مولیعلیه
مبلغی را که ممکن است مخارج سالیانه مولیعلیه بالغ بر آنگردد و مبلغی را که برای
اداره کردن دارایی مزبور ممکن است لازم شود معین نماید قیم نمیتواند بیش از مبالغ
مزبور خرج کند مگر با تصویبمدعیالعموم.
ماده 1238 – قیمی که تقصیر در حفظ مال مولیعلیه بنماید مسئول ضرر و خسارتی است
که از نقصان یا تلف آن مال حاصل شده اگر چه نقصان یاتلف مستند به تفریط یا تعدی
قیم نباشد.
ماده 1239 – هر گاه معلوم شود که قیم عامداً مالی را که متعلق به مولیعلیه بوده
جزو صورت دارایی او قید نکرده و یا باعث شده است که آن مالدر صورت مزبور قید نشود
مسئول هر ضرر و خسارتی خواهد بود که از این حیث ممکن است به مولیعلیه وارد شود به
علاوه در صورتی که عملمزبور از روی سوء نیت بوده قیم معزول خواهد شد.
ماده 1240 – قیم نمیتواند به سمت قیمومت از طرف مولیعلیه با خود معامله کند اعم
از اینکه مال مولیعلیه را به خود منتقل کند یا مال خود را بهاو انتقال دهد.
ماده 1241 – قیم نمیتواند اموال غیر منقول مولیعلیه را بفروشد و یا رهن گذارد
یا معامله کند که در نتیجه آن خود مدیون مولیعلیه شود مگر بالحاظ غبطه مولیعلیه
و تصویب مدعیالعموم. در صورت اخیر شرط حتمی تصویب مدعیالعموم ملائت قیم میباشد
و نیز نمیتواند برای مولیعلیهبدون ضرورت و احتیاج قرض کند مگر با تصویب
مدعیالعموم.
ماده 1242 – قیم نمیتواند دعوی مربوطه به مولیعلیه را به صلح خاتمه دهد مگر با
تصویب مدعیالعموم.
ماده 1243 – در صورت وجود موجبات موجه مدعیالعموم میتواند از محکمه ابتدایی
تقاضا کند که از قیم تضمیناتی راجع به اداره اموالمولیعلیه بخواهد.
تعیین نوع تضمین به نظر محکمه است هر گاه قیم برای دادن تضمین حاضر نشد از قیمومت
عزل میشود.
ماده 1244 – قیم باید لااقل سالی یک مرتبه حساب تصدی خود را به مدعیالعموم یا
نماینده او بدهد و هر گاه در ظرف یک ماه از تاریخ مطالبهمدعیالعموم حساب ندهد به
تقاضای مدعیالعموم معزول میشود.
ماده 1245 – قیم باید حساب زمان تصدی خود را پس از کبر و رشد یا رفع حجر به
مولیعلیه سابق خود بدهد هر گاه قیمومت او قبل از رفع حجرخاتمه یابد حساب زمان
تصدی باید به قیم بعدی داده شود.
ماده 1246 – قیم میتواند برای انجام امر قیمومت مطالبه اجرت کند میزان اجرت
مزبور با رعایت کار قیم و مقدار اشتغالی که از امر قیمومت برایاو حاصل میشود و
محلی که قیم در آنجا اقامت دارد و میزان عایدی مولیعلیه تعیین میگردد.
ماده 1247 – مدعیالعموم میتواند اعمال نظارت در امور مولیعلیه را کلاً یا بعضاً
به اشخاص موثق یا هیأت یا مؤسسه واگذار نماید. شخص یاهیأت یا مؤسسه که برای اعمال
نظارت تعیین شده در صورت تقصیر یا خیانت مسئول ضرر و خسارت وارده به مولیعلیه
خواهند بود.
فصل چهارم – در موارد عزل قیم
ماده 1248 – در موارد ذیل قیم معزول میشود:
1 – اگر معلوم شود که قیم فاقد صفت امانت بوده و یا این صفت از او سلب شود.
2 – اگر قیم مرتکب جنایت و یا مرتکب یکی از جنحههای ذیل شده و به موجب حکم قطعی
محکوم گردد:
سرقت – خیانت در امانت – کلاهبرداری – اختلاس – هتک ناموس – منافیات عفت – جنحه
نسبت به اطفال – ورشکستگی به تقصیر.یا تقلب
3 – اگر قیم به علتی غیر از علل فوق محکوم به حبس شود و بدین جهت نتواند امور مالی
مولیعلیه را اداره کند.
4 – اگر ورشکسته اعلان شود.
5 – اگر عدم لیاقت یا توانایی قیم در اداره اموال مولیعلیه معلوم شود.
6 – در موارد مواد 1239 و 1243 و 1244 با تقاضای مدعیالعموم.
ماده 1249 – اگر قیم مجنون یا فاقد رشد گردد منعزل میشود.
ماده 1250 – هر گاه قیم در امور مربوطه به اموال مولیعلیه یا جنحه یا جنایت نسبت
به شخص او مورد تعقیب مدعیالعموم واقع شود محکمه بهتقاضای مدعیالعموم موقتاً قیم
دیگری برای اداره اموال مولیعلیه معین خواهد کرد.
ماده 1251 – هر گاه زن بیشوهری ولو مادر مولیعلیه که به سمت قیمومت معین شده
است اختیار شوهر کند باید مراتب را در ظرف یک ماه ازتاریخ انعقاد نکاح به
مدعیالعموم بدایت حوزه اقامت خود یا نماینده او اطلاع دهد در این صورت
مدعیالعموم یا نماینده او میتواند با رعایت وضعیتجدید آن زن تقاضای تعیین قیم
جدید و یا ضم ناظر کند.
ماده 1252 – در مورد ماده قبل اگر قیم ازدواج خود را در مدت مقرر به مدعیالعموم
یا نماینده او اطلاع ندهد مدعیالعموم میتواند تقاضای عزل اورا بکند.
فصل پنجم – در خروج از تحت قیمومت
ماده 1253 – پس از زوال سببی که موجب تعیین قیم شده قیمومت مرتفع میشود.
ماده 1254 – خروج از تحت قیمومت را ممکن است خود مولیعلیه یا هر شخص ذینفع دیگری
تقاضا نماید تقاضانامه ممکن است مستقیماً یاتوسط مدعیالعموم حوزهای که مولیعلیه
در آنجا سکونت دارد یا نماینده او به محکمه ابتدایی همان حوزه داده شود.
ماده 1255 – در مورد ماده قبل مدعیالعموم یا نماینده او مکلف است قبلاً نسبت به
رفع علت تحقیقات لازمه به عمل آورده مطابق نتیجه حاصله ازتحقیقات در محکمه اظهار
عقیده نماید.
در مورد کسانی که حجر آنها مطابق ماده 1225 اعلان میشود رفع حجر نیز باید اعلان
گردد.
ماده 1256 – رفع حجر هر محجور باید در دفتر مذکور در ماده 1226 و در مقابل اسم آن
محجور قید شود.
جلد سوم
در ادله اثبات دعوی
ماده 1257 – هر کس مدعی حقی باشد باید آن را اثبات کند و مدعیعلیه هر گاه در
مقام دفاع مدعی امری شود که محتاج به دلیل باشد اثبات امر برعهده او است.
ماده 1258 – دلائل اثبات دعوی از قرار ذیل است:
1 – اقرار.
2 – اسناد کتبی.
3 – شهادت.
4 – امارات.
5 – قسم.
کتاب اول – در اقرار
باب اول – در شرایط اقرار
ماده 1259 – اقرار عبارت از اخبار به حقی است برای غیر بر ضرر خود.
ماده 1260 – اقرار واقع میشود به هر لفظی که دلالت بر آن نماید.
ماده 1261 – اشاره شخص لال که صریحاً حاکی از اقرار باشد صحیح است.
ماده 1262 – اقرارکننده باید بالغ و عاقل و قاصد و مختار باشد بنابراین اقرار
صغیر و مجنون در حال دیوانگی و غیر قاصد و مکره مؤثر نیست.
ماده 1263 – اقرار سفیه در امور مالی مؤثر نیست.
ماده 1264 – اقرار مفلس و ورشکسته نسبت به اموال خود بر ضرر دیان نافذ نیست.
ماده 1265 – اقرار مدعی افلاس و ورشکستگی در امور راجعه به اموال خود به ملاحظه
حفظ حقوق دیگران منشاء اثر نمیشود تا افلاس یا عدمافلاس او معین گردد.
ماده 1266 – در مقرله اهلیت شرط نیست لیکن بر حسب قانون باید بتواند دارای آنچه
که به نفع او اقرار شده است بشود.
ماده 1267 – اقرار به نفع متوفی درباره ورثه او مؤثر خواهد بود.
ماده 1268 – اقرار معلق مؤثر نیست.
ماده 1269 – اقرار به امری که عقلاً یا عادتاً ممکن نباشد و یا بر حسب قانون صحیح
نیست اثری ندارد.
ماده 1270 – اقرار برای حمل در صورتی مؤثر است که زنده متولد شود.
ماده 1271 – مقرله اگر به کلی مجهول باشد اقرار اثری ندارد و اگر فیالجمله معلوم
باشد مثل اقرار برای یکی از دو نفر معین صحیح است.
ماده 1272 – در صحت اقرار تصدیق مقرله شرط نیست لیکن اگر مفاد اقرار را تکذیب کند
اقرار مزبور در حق او اثری نخواهد داشت.
ماده 1273 – اقرار به نسبت در صورتی صحیح است که اولاً تحقق نسب بر حسب عادت و
قانون ممکن باشد ثانیاً کسی که به نسب او اقرار شدهتصدیق کند مگر در مورد صغیری که
اقرار بر فرزندی او شده به شرط آنکه منازعی در بین نباشد.
ماده 1274 – اختلاف مقر و مقرله در سبب اقرار مانع صحت اقرار نیست.
باب دوم – در آثار اقرار
ماده 1275 – هر کس اقرار به حقی برای غیر کند ملزم به اقرار خود خواهد بود.
ماده 1276 – اگر کذب اقرار نزد حاکم ثابت شود آن اقرار اثری نخواهد داشت.
ماده 1277 – انکار بعد از اقرار مسموع نیست لیکن اگر مقر ادعا کند که اقرار او
فاسد یا مبنی بر اشتباه یا غلط بوده شنیده میشود و همچنین استدر صورتی که برای
اقرار خود عذری ذکر کند که قابل قبول باشد مثل اینکه بگوید اقرار به گرفتن وجه در
مقابل سند یا حواله بوده که وصول نشده لیکندعاوی مذکوره مادامی که اثبات نشده مضر
به اقرار نیست.
ماده 1278 – اقرار هر کس فقط نسبت به خود آن شخص و قائممقام او نافذ است و در حق
دیگری نافذ نیست مگر در موردی که قانون آن را ملزمقرار داده باشد.
ماده 1279 – اقرار شفاهی واقع در خارج از محکمه را در صورتی میتوان به شهادت
شهود اثبات کرد که اصل دعوی به شهادت شهود قابل اثباتباشد و یا ادله و قرائنی بر
وقوع اقرار موجود باشد.
ماده 1280 – اقرار کتبی در حکم اقرار شفاهی است.
ماده 1281 – قید دین در دفتر تجار به منزله اقرار کتبی است.
ماده 1282 – اگر موضوع اقرار در محکمه مقید به قید یا وصفی باشد مقرله نمیتواند
آن را تجزیه کرده از قسمتی از آن که به نفع او است بر ضرر مقراستفاده نماید و از
جزء دیگر آن صرف نظر کند.
ماده 1283 – اگر اقرار دارای دو جزء مختلفالاثر باشد که ارتباط تامی با یکدیگر
داشته باشند مثل اینکه مدعیعلیه اقرار به اخذ وجه از مدعینموده و مدعی رد شود
مطابق ماده 1134 اقدام خواهد شد.
کتاب دوم از جلد سوم – در اسناد
ماده 1284 – سند عبارت است از هر نوشته که در مقام دعوی یا دفاع قابل استناد
باشد.
ماده 1285 – شهادتنامه سند محسوب نمیشود و فقط اعتبار شهادت را خواهد داشت.
ماده 1286 – سند بر دو نوع است رسمی و عادی.
ماده 1287 – اسنادی که در اداره ثبت اسناد و املاک و یا دفاتر اسناد رسمی یا در
نزد سایر مأمورین رسمی در حدود صلاحیت آنها و بر طبق مقرراتقانونی تنظیم شده
باشند رسمی است.
ماده 1288 – مفاد سند در صورتی معتبر است که مخالف قوانین نباشد.
ماده 1289 – غیر از اسناد مذکوره در ماده 1287 سایر اسناد عادی است.
ماده 1290 – اسناد رسمی درباره طرفین و وراث و قائممقام آنان معتبر است و اعتبار
آنها نسبت به اشخاص ثالث در صورتی است که قانون تصریحکرده باشد.
ماده 1291 – اسناد عادی در دو مورد اعتبار اسناد رسمی را داشته درباره طرفین و
وراث و قائممقام آنان معتبر است.
1 – اگر طرفی که سند بر علیه او اقامه شده است صدور آن را از منتسبالیه تصدیق
نماید.
2 – هر گاه در محکمه ثابت شود که سند مزبور را طرفی که آن را تکذیب یا تردید کرده
فیالواقع امضاء یا مهر کرده است.
ماده 1292 – در مقابل اسناد رسمی یا اسنادی که اعتبار اسناد رسمی را دارد انکار و
تردید مسموع نیست و طرف میتواند ادعای جعلیت به اسنادمزبور کند یا ثابت نماید که
اسناد مزبور به جهتی از جهات قانونی از اعتبار افتاده است.
ماده 1293 – هر گاه سند به وسیله یکی از مأمورین رسمی تنظیم اسناد تهیه شده لیکن
مأمور صلاحیت تنظیم آن سند را نداشته و یا رعایت ترتیباتمقرره قانونی را در تنظیم
سند نکرده باشد سند مزبور در صورتی که دارای امضاء یا مهر طرف باشد عادی است.
ماده 1294 – عدم رعایت مقررات راجعه به حق تمبر که به اسناد تعلق میگیرد سند را
از رسمیت خارج نمیکند.
ماده 1295 – محاکم ایران به اسناد تنظیم شده در کشورهای خارجه همان اعتباری را
خواهند داد که آن اسناد مطابق قوانین کشوری که در آنجا تنظیمشده دارا میباشد
مشروط بر اینکه:
اولاً – اسناد مزبوره به علتی از علل قانونی از اعتبار نیفتاده باشد.
ثانیاً – مفاد آنها مخالف با قوانین مربوطه به نظم عمومی یا اخلاق حسنه ایران
نباشد.
ثالثاً – کشوری که اسناد در آنجا تنظیم شده به موجب قوانین خود یا عهود اسناد
تنظیم شده در ایران را نیز معتبر بشناسد.
رابعاً – نماینده سیاسی یا قنسولی ایران در کشوری که سند در آنجا تنظیم شده یا
نماینده سیاسی و یا قنسولی کشور مزبور در ایران تصدیق کردهباشد که سند موافق
قوانین محل تنظیم یافته است.
ماده 1296 – هر گاه موافقت اسناد مزبور در ماده قبل با قوانین محل تنظیم خود به
توسط نماینده سیاسی یا قنسولی خارجه در ایران تصدیق شدهباشد قبول شدن سند در
محاکم ایران متوقف بر این است که وزارت امور خارجه و یا در خارج تهران حکام ایالات
و ولایات امضاء نماینده خارجه راتصدیق کرده باشند.
ماده 1297 – دفاتر تجارتی در موارد دعوای تاجری بر تاجر دیگر در صورتی که دعوی از
محاسبات و مطالبات تجارتی حاصل شده باشد دلیلمحسوب میشود مشروط بر اینکه دفاتر
مزبوره مطابق قانون تجارت تنظیم شده باشند.
ماده 1298 – دفتر تاجر در مقابل غیر تاجر سندیت ندارد فقط ممکن است جزء قرائن و
امارات قبول شود لیکن اگر کسی به دفتر تاجر استناد کردنمیتواند تفکیک کرده آنچه
را که بر نفع او است قبول و آنچه که بر ضرر او است رد کند مگر آنکه بیاعتباری
آنچه را که بر ضرر اوست ثابت کند.
ماده 1299 – دفتر تجارتی در موارد مفصله ذیل دلیل محسوب نمیشود:
1 – در صورتی که مدلل شود اوراق جدیدی به دفتر داخل کردهاند یا دفتر تراشیدگی
دارد.
2 – وقتی که در دفتر بیترتیبی و اغتشاشی کشف شود که بر نفع صاحب دفتر باشد.
3 – وقتی که بیاعتباری دفتر سابقاً به جهتی از جهات در محکمه مدلل شده باشد.
ماده 1300 – در مواردی که دفتر تجارتی بر نفع صاحب آن دلیل نیست بر ضرر او سندیت
دارد.
ماده 1301 – امضایی که در روی نوشته یا سندی باشد بر ضرر امضاکننده دلیل است.
ماده 1302 – هر گاه در ذیل یا حاشیه یا ظهر سندی که در دست ابرازکننده بوده
مندرجاتی باشد که حکایت از بیاعتباری یا از اعتبار افتادن تمام یاقسمتی از مفاد
سند نماید مندرجات مزبوره معتبر محسوب است اگر چه تاریخ و امضاء نداشته و یا به
وسیله خط کشیدن و یا نحو دیگر باطل شدهباشد.
ماده 1303 – در صورتی که بطلان مندرجات مذکوره در ماده قبل ممضی به امضاء طرف
بوده و یا طرف بطلان آن را قبول کند و یا آنکه بطلان آن درمحکمه ثابت شود مندرجات
مزبوره بلااثر خواهد بود.
ماده 1304 – هر گاه امضای تعهدی در خود تعهدنامه نشده و در نوشته علیحده شده باشد
آن تعهدنامه بر علیه امضاکننده دلیل است در صورتی کهدر نوشته مصرح باشد که به
کدام تعهد یا معامله مربوط است.
ماده 1305 – در اسناد رسمی تاریخ تنظیم معتبر است حتی بر علیه اشخاص ثالث ولی در
اسناد عادی تاریخ فقط درباره اشخاصی که شرکت درتنظیم آنها داشته و ورثه آنان و
کسی که به نفع او وصیت شده معتبر است.
کتاب سوم – در شهادت
باب اول – در موارد شهادت
ماده 1306 – جز در مواردی که قانون استثناء کرده است هیچ یک از عقود و ایقاعات و
تعهدات را که موضوع آن عیناً یا قیمتاً بیش از پانصد ریالباشد نمیتوان فقط به
وسیله شهادت شفاهی یا کتبی اثبات کرد ولی این حکم مانع از این نیست که محاکم برای
مزید اطلاع و کشف حقیقت به اظهاراتشهود رسیدگی کنند.
ماده 1307 – در مورد عقود و ایقاعات و تعهدات مذکوره در ماده فوق کسی هم که مدعی
است به تعهد خود عمل کرده یا به نحوی از انحاء قانونیبری شده است نمیتواند ادعای
خود را فقط به وسیله شهادت ثابت کند.
ماده 1308 – دعوی سقوط حق از قبیل پرداخت دین – اقاله – فسخ – ابراء و امثال آنها
در مقابل سند رسمی یا سندی که اعتبار آن در محکمه محرزشده ولو آنکه موضوع سند
کمتر از پانصد ریال باشد به شهادت قابل اثبات نیست.
ماده 1309 – در مقابل سند رسمی یا سندی که اعتبار آن در محکمه محرز شده دعوی که
مخالف با مفاد یا مندرجات آن باشد به شهادت اثباتنمیگردد.
ماده 1310 – اگر موضوع دعوی عقد یا ایقاع و یا تعهدی بیش از پانصد ریال باشد
نمیتوان آن را فقط به وسیله شهود اثبات کرد اگر چه مدعی دعویخود را به پانصد
ریال تقلیل داده یا از مازاد آن صرف نظر کند.
ماده 1311 – قیمت پانصد ریال در زمان عقد یا ایقاع و یا تعهد مناط است نه موقع
مطالبه ولی نسبت به آنچه که قبل از اجرای این قانون واقع شدهمناط قیمت روز مطالبه
است.
ماده 1312 – احکام مذکور در فوق در موارد ذیل جاری نخواهد بود:
1 – در مواردی که اقامه شاهد برای تقویت یا تکمیل دلیل باشد مثل اینکه دلیلی بر
اصل دعوی موجود بوده ولی مقدار یا مبلغ مجهول باشد وشهادت بر تعیین مقدار یا مبلغ
اقامه گردد.
2 – در مواردی که به واسطه حادثه گرفتن سند ممکن نیست از قبیل حریق و سیل و زلزله
و غرق کشتی که کسی مال خود را به دیگری سپرده وتحصیل سند برای صاحب مال در آن
موقع ممکن نیست.
3 – نسبت به کلیه تعهداتی که عادتاً تحصیل سند معمول نمیباشد مثل اموالی که اشخاص
در مهمانخانهها و قهوهخانهها و کاروانسراها ونمایشگاهها میسپارند و مثل
حقالزحمه اطباء و قابله همچنین انجام تعهداتی که برای آن عادتاً تحصیل سند معمول
نیست مثل کارهایی که به مقاطعه ونحو آن تعهد شده اگر چه اصل تعهد به موجب سند
باشد.
4 – در صورتی که سند به واسطه حوادث غیر منتظره مفقود یا تلف شده باشد.
5 – در موارد ضمان قهری و امور دیگری که داخل در عقود و ایقاعات نباشد.
ماده 1313 – شهادت اشخاص ذیل پذیرفته نمیشود:
1 – محکومین به مجازات جنایی.
2 – محکومین به امر جنحه که محکمه در حکم خود آنها را از حق شهادت دادن در محاکمه
محروم کرده باشد.
3 – اشخاص ولگرد و کسانی که تکدی را شغل خود قرار دهند.
4 – اشخاص معروف به فساد اخلاق.
5 – کسی که نفع شخصی در دعوی داشته باشد.
6 – شهادت دیوانه در حال دیوانگی.
ماده 1314 – شهادت اطفالی را که به سن پانزده سال تمام نرسیدهاند فقط ممکن است
برای مزید اطلاع استعمال نمود مگر در مواردی که قانونشهادت این قبیل اطفال را
معتبر شناخته باشد.
باب دوم – در شرائط شهادت
ماده 1315 – شهادت باید از روی قطع و یقین باشد نه به طور شک و تردید.
ماده 1316 – شهادت باید مطابق با دعوی باشد ولی اگر در لفظ مخالف و در معنی موافق
یا کمتر از ادعا باشد ضرری ندارد.
ماده 1317 – شهادت شهود باید مفاداً متحد باشد بنابراین اگر شهود به اختلاف شهادت
دهند قابل اثر نخواهد بود مگر در صورتی که از مفاداظهارات آنها قدر متیقنی به دست
آید.
ماده 1318 – اختلاف شهود در خصوصیات امر اگر موجب اختلاف در موضوع شهادت نباشد
اشکالی ندارد.
ماده 1319 – در صورتی که شاهد از شهادت خود رجوع کند یا معلوم شود برخلاف واقع
شهادت داده است به شهادت او ترتیب اثر داده نمیشود.
ماده 1320 – شهادت بر شهادت در صورتی مسموع است که شاهد اصل وفات یافته یا به
واسطه مانع دیگری مثل بیماری و سفر و حبس و غیرهنتواند حاضر شود.
کتاب چهارم – در امارات
ماده 1321 – اماره عبارت از اوضاع و احوالی است که به حکم قانون یا در نظر قاضی
دلیل بر امری شناخته میشود.
ماده 1322 – امارات قانونی اماراتی است که قانون آن را دلیل بر امری قرار داده
مثل امارات مذکوره در این قانون از قبیل مواد 35 و 109 و 1100 و1158 و 1159 و غیر
آنها و سایر امارات مصرحه در قوانین دیگر.
ماده 1323 – امارات قانونی در کلیه دعاوی اگر چه از دعاوی باشد که به شهادت شهود
قابل اثبات نیست معتبر است مگر آنکه دلیل برخلاف آنموجود باشد.
ماده 1324 – اماراتی که به نظر قاضی واگذار شده عبارت است از اوضاع و احوالی در
خصوص مورد و در صورتی قابل استناد است که دعوی بهشهادت شهود قابل اثبات باشد یا
ادله دیگری را تکمیل کند.
کتاب پنجم – در قسم
ماده 1325 – در دعاوی که به شهادت شهود قابل اثبات است مدعی میتواند حکم به دعوی
خود را که مورد انکار مدعیعلیه است منوط به قسماو نماید.
ماده 1326 – در موارد ماده فوق مدعیعلیه نیز میتواند در صورتی که مدعی سقوط دین
یا تعهد یا نحو آن باشد حکم به دعوی را منوط به قسممدعی کند.
ماده 1327 – مدعی یا مدعیعلیه در مورد دو ماده قبل در صورتی میتواند تقاضای قسم
از طرف دیگر نماید که عمل یا موضوع دعوی منتسب بهشخص آن طرف باشد. بنابراین در
دعاوی بر صغیر و مجنون نمیتوان قسم را بر ولی یا وصی یا قیم متوجه کرد مگر نسبت
به اعمال صادره از شخصآنها آنهم مادامی که به ولایت یا وصایت یا قیمومت باقی
هستند و همچنین است در کلیه مواردی که امر منتسب به یک طرف باشد.
ماده 1328 – کسی که قسم متوجه او شده است در صورتی که نتواند بطلان دعوی طرف را
اثبات کند یا باید قسم یاد نماید یا قسم را به طرف دیگررد کند و اگر نه قسم یاد
کند و نه آن را به طرف دیگر رد نماید نسبت به ادعایی که تقاضای قسم برای آن شده
است محکوم میگردد.
ماده 1329 – قسم به کسی متوجه میگردد که اگر اقرار کند اقرارش نافذ باشد.
ماده 1330 – تقاضای قسم قابل توکیل است و وکیل در دعوی میتواند طرف را قسم دهد
لیکن قسم یاد کردن قابل توکیل نیست و وکیل نمیتواندبه جای موکل قسم یاد کند.
ماده 1331 – قسم قاطع دعوی است و هیچ گونه اظهاری که منافی با قسم باشد از طرف
پذیرفته نخواهد شد.
ماده 1332 – قسم فقط نسبت به اشخاصی که طرف دعوی بودهاند و قائممقام آنها مؤثر
است.
ماده 1333 – در دعوی بر متوفی در صورتی که اصل حق ثابت شده و بقاء آن در نظر حاکم
ثابت نباشد حاکم میتواند از مدعی بخواهد که بر بقاءحق خود قسم یاد کند.
در این مورد کسی که از او مطالبه قسم شده است نمیتواند قسم را به مدعیعلیه رد
کند.
حکم این ماده در موردی که مدرک دعوی سند رسمی است جاری نخواهد بود.
ماده 1334 – در مورد ماده 1283 – کسی که اقرار کرده است میتواند نسبت به آنچه که
مورد ادعای او است از طرف مقابل تقاضای قسم کند مگراینکه مدرک دعوی مدعی سند رسمی
یا سندی باشد که اعتبار آن در محکمه محرز شده است.
ماده 1335 – در دعاوی ذیل قسم مورد ندارد:
1 – دعاوی که یک طرف آن اشخاص حقوقی مثل ادارات دولت و شرکتها هستند.
2 – دعاوی راجع به ضرر و زیان ناشی از جرم و خسارت ناشی از محاکمه.
3 – دعاوی تصرف عدوانی.
4 – دعوی مزاحمت در صورتی که منتهی به اختلاف در حقی که موجب مزاحمت شده است
نباشد.
5 – دعوی راجع به اصل امتیازاتی که از طرف دولت داده بشود.
6 – دعاوی راجعه به علائم صنعتی و اسم و علائم تجارتی و حقالتصنیف و حق اختراع و
امثال اینها.
این قانون که مشتمل بر یک صد و بیست و نه ماده است در جلسات اول و سیزدهم مهر ماه
و هشتم آبان ماه یک هزار و سیصد و چهارده به تصویبمجلس شورای ملی رسید.
رییس مجلس شورای ملی – حسن اسفندیاری